بایگانی برچسب‌ها ‌

عاشورا در حوزه بسیج ۱۱۷ نینوا تکرار شد

جمعه 26 نوامبر 2010

1ramin-ramezani

1ramin-ramezanee

الف- با جمعی از فعالان سایبری برنامه ثابت گذاشته بودیم که برویم خانه کسانی که به طور رسمی به خانواده‌هایشان گفته بودند فرزندتان شهید است؛ با آنها حرف بزنیم و حرفشان را بشنویم. در یکی از شب‌ها قرار گذاشتیم برویم منزل خانواده رامین رمضانی. می دانستیم که خانواده‌اش تا حدودی سبز هستند. اما قرار بر شنیدن حرف‌هایشان شد.

پدر رامین می‌گفت: تیر با اسلحه‌های بسیج شلیک نشده است. کالیبر متفاوتی دارد. تیر به صورت مستقیم شلیک شده که اگر مربوط به درگیری های جلوی حوزه ۱۱۷ نینوا باشد، باید از بالا تیر وارد شود و از پائین تر خارج شود.

و البته پدر رامین تاکید می‌کرد که فرزندش برای دیدار یکی از اقوام به منطقه میدان آزادی رفته بود و می‌خواسته از مرخصی سربازی اش برای صله ارحام استفاده کند…

ب- فیلم‌های حمله به پایگاه بسیج خیلی متنوع است. تصاویر هم همین طور. درست درک نمی‌کردم چطور آن اتفاقات افتاده است. اما به لطف یکی از دوستان امروز رفته بودم آن حوزه بسیج را دیدم. البته ظاهر ساختمان عوض شده است. دیوارها بلند تر شده اند و خبری از آن در قدمی نبود. البته همان موقع هم معلوم بود که آن در در برابر هجوم روز ۲۵ خرداد چندان سالم نمی‌ماند. نمای ساختمان و حفاظ ها قوی تر شده اند و دوربین برای کنترل ترددها در حوالی بسیج تعبیه شده است. اما هنوز آثاری از درگیری ها در درون ساختمان وجود دارد.

ج- برخورد ها در مقابل حوزه بسیج چند بخش دارد. مرحله اول همان فیلم هایی است که تابلوی بسیج به آتش کشیده شده و همزمان با صدای شلیک افراد متواری می شوند. بعد فهمیدم که اینها همه گلوله مشقی بوده است و فرمانده اجازه استفاده از گلوله جنگی را نداده بود. از بیرون هم عده ای شایع می کنند که افراد کشته شده اند. اما این حیله زود لو می رود که بسیجی ها قصد شلیک ندارند. مهاجمان جری تر می شوند.

کوکتولمولوتوف ها به سمت بسیج پرتاب می شود. یه دستگاه هایلوکس و یک خودرو تویوتا در حیاط آتش می گیرند. شیشه های طبقه دوم شکسته شده و آتش به درون ساختمان وارد می شود. از صدای شلیک گلوله های مشقی برای ایجاد وحشت استفاده می شود.

فرمانده با بلندگوی دستی بر فراز ساختمان هشدار می دهد که این منطقه نظامی است و کسی حق ندارد به آن تعرض کند. و این گونه مهاجمین را به آرامش می خواند. اما در همین حال به سمت بلدگوی دستی ِ فرمانده تیراندازی می شود. سنگهایی که در پشت بام به سمت بسیج پرتاب می شد را مدافعان پایگاه به سمت مهاجمان باز پرت می کنند. قصد درگیری وجود ندارد.

د- روبروی ساختمان بسیج یک مهد کودک است که مادر و دختری که در مهد کودکی کمی آنسوتر کار می کردند، از آن حوالی عبور می کردند مورد تعرض مهاجمان و اوباش سبز قرار می گیرند. آنها به سمت مهدکودک پناه می برند. اما اوباش با چاقو به آنها حمله می کنند. آن زن با دخترش به مهد پناهنده می شود. آنها به سوی مهد تیراندازی می کنند… مهدکودک هم از آتش کین آنها در امان نماند و در آتش سوخت… شهیدان سرور برومند ۵۸ ساله و فاطمه رجب پور ۳۸ سال…

هـ- نیروهای بسیجی دو دسته شده بودند. گروهی بر روی پشت بام بودند و گروهی در زیرزمین (محل نگهداری اسلحه) یکی از بسیجیان که پشت بام مستقر بوده تیر می‌خورد و از ناحیه پا مجروح می‌شود. او را دیروز دیدم. هنوز پایش لنگ می‌د. اما بقیه مقاومت می‌کنند. مهاجمان روی دیوار می‌آیند و نرده های روی دیوار را می‌کنند. جرثقیل یکی از خانه های نیمساز همسایه هم در آتش حقد و کینه اوباش می‌سوزد. جمعی از مهاجمین وارد حیاط می شوند و برخی سعی می کنند تا از طریق حفاظ پنجره‌ها خود را به پشت‌بام برسانند.

صدای تیراندازی از زیر زمین به گوش می‌رسد. مدافعان پایگاه به سقف زیرزمین بسیج شلیک می کنند. تا ایجاد رعب کنند. سقف زیر زمین هنوز سوراخ سوراخ است. اما تیرهای هوایی اثری ندارند.

گلوله‌ها جنگی می‎شود؛ دستور از طرف مافوق صادر می‌شود که هرطور شده از پایگاه حفاظت کنید، حتی اگر لازم است جان‎تان را از دست بدهید! باید از اسناد و اسلحه ها حفاظت کنید. البته دیگر همه اسناد و بایگانی بسیج در آتش سوخته بود. اما بسیجیان درون پایگاه به سمت افرادی که وارد حیاط شده‌اند تیراندازی می‌کنند.

حمله به بسیج نینوا

و- هفت نفر کشته می شوند اما حوزه ۱۱۷ سقوط نمی‌کند. صحنه‌ی کربلا در حوزه بسیج نینوا تکرار می شود. اما این بار ۲۹ نفر حسین وار مقاومت کردند و بر منافقان پیروز شدند. فرمانده پایگاه در مصاحبه با جوان گفته بود: «در این مقاومت چند ساعته بچه‌های حوزه با سردادن شعار الله اکبر و خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل دل‌گرم می‌شدند و از ادعیه نیرو می‌گرفتند. در ساعت ۲۲:۳۰ دقیقه مجددا تعدادی از ماموران یگان ویژه و بسیجیان به کمک ما آمدند و بالاخره ما توانستیم از این مهلکه نجات پیدا کنیم و به تدریج جمعیت پراکنده شد.»

_____

مرتبط: گزارش لحظه به لحظه از یورش به حوزه ۱۱۷


برای شهدای مظلوم

پنج‌شنبه 8 آوریل 2010

چه کسی مظلوم است؟

اینجا کسی شهید شده است. کسی کتک خورده است. کسی بدنش از ضربه‌های چوب و چماق کوفته شده است. کسی بدنش را با چاقو سوراخ سوراخ کرده‌اند. اما نباید گریه کنی. نباید دردت را بگویی. باید درد را در خود پنهان کنی. هوار نمی‌کشی، به همین خاطر نادیده‌ات می‌گیرندت. در گودر انکار می‌شویم. هیچ‌کس هم اجازه ندارد تسلیت بگوید. چرا که باید امنیت ملی حفظ شود. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. خانه‌ای سوخته، اتومبیلی آتش‌گرفته و دل‌هایی پرپر…

نه تلویزیون نگاه کرده‌ام و نه از کسی شنیده‌ام. من خودم دیده‌ام…

با یکی از ماموران نیروی انتظامی صحبت می‌کنم. می‌گوید اجازه ندارد چیزی بگوید. اما همین قدر می‌گوید که بارها تا پای مرگ رفته است. تعریف می‌کند که در میدان صنعت (شهرک غرب) چگونه با مرگ دست و پنجه نرم کرده است و. تعریف می‌کند از آن صحنه که فرمانده‌اش را با ماشین زیر گرفته‌اند. اما کسی فیلمی از آن نگرفته است. غصه‌ام می‌شود.

دوستم (ایمان) را می‌بینم که درست نمی‌تواند بشیند. نمازش را نمی‌تواند ایستاده بخواند. بیست و چهار سال بیشتر ندارد، اما شانس آورده است که زنده مانده است. شاید اگر آن ماشین روی کس دیگری رفته بود، جانش را از دست داده بود.

وقتی می‌بینم که محمد نقی، دانشجوی دکترای مدیریت را به جرم داشتن ریش چنان زده‌اند که نتوانست تا چند هفته از خوابگاه دانشجویی خارج شود، دردم می‌گیرد. خودم زیر بغل رضا را گرفتم و بردمش بیمارستان. خودم جای بریدگی چاقو و کبودی میل‌گرد را دیده ام. خودم دیدم آن فردی را که گلوله به پایش خورده بود. خودم دیدم که با گلدان از طبقه بالا توی سر آن مرد زده بودند و قطع نخاع شده بود. خون برادرم روی دست من ریخته است…

از پرستارها شنیدم که می‌گفتند فردی را آورده بودند که چنان سرش شکافته بود که مغز سرش آشکار شده بود. خانم‌های پرستار از ترس رهایش کرده بودند. رضا تعریف کرد که بعضی پزشکان بیمارستان به جرم داشتن ریش از مداوای ما خودداری می‌کردند. توی راهروی بیمارستان رها می‌شدند.

شب زنگ می‌زنند که نزدیک خوابگاه سبزها کتکش زده‌اند و موتورش را هم آتش زده‌اند و حالا هم خونین و کبود نمی‌تواند بیاید. کمک می‌خواهد و من نمی‌توانم کمکی بکنم.

چه کسی مظلوم است؟ آن کسی که به دلیل نداشتن رسانه، رأی‌ش نادیده گرفته می‌شود و اگر کسی که از دفاع می‌کند به خاک و خون کشیده می‌شود؟ یا آن کسی که در یک مرگ مشکوک میرانده می‌شود و از لندن تا تلاویو و از واشنگتن و تا پادگان اشرف برای‌ش مرثیه می‌خوانند.

رئیس جمهور مجاهدین خلق در سوگ ندا - رئیس جمهور رژیم صهیونیستی و نامزد ندا

می‌گویند صدا و سیما که دست شماست. آخر این چه صدا و سیمایی است که از ندا آقا سلطان و روح‌الامینی و کامرانی می‌گوید، اما از غلامحسین کبیری و ذوالعلی هیچ نمی‌گوید. مگر رضا و ایمان و محمدنقی و امثال این‌ها آدم نبودند که چیزی از آنها گفته نمی‌شود؟ دردمان را به چه کسی بگوئیم…

درد این است که حتی برای شناسایی‌شان هم باید خودمان وارد عمل شویم و با وبلاگ زدن شهدای‌مان را پیدا کنیم و معرفی کنیم و گرنه نه سپاه و نه بنیاد شهید و نه هیچ‌کجای دیگر درد این شهدا را ندارد. شهید از این مظلوم‌تر هم می‌شود؟

بیائید لااقل برای روح‌شان فاتحه بخوانید. کمترین کاری که برای آن شهدای مظلوم بر می‌آید…

شهید مظلوم غلامحسین کبیریشهید مظلوم امیر  حسام ذوالعلی

مرتبط: خشونت سانسور شده