بایگانی مطالب ‌

بزدلانی کز هراس ابتر شدند / از بسیجی‌ها بسیجی تر شدند

پنج‌شنبه 24 مارس 2011

دفاع مقدس برای خیلی‌ها هنوز تمام نشده است

این روزها فیلم سینمایی اخراجی‌های ۳ روی پرده سینماست. اگر این فیلم را دیده باشید، تیتراز پایانی آن سرودی زیبایی است از محمدحسین جعفریان؛ متن کامل این شعر را اینجا می‌توانید بخوانید.

از اینجا تیتراژ پایانی اخراجی های ۳ را دانلود کنید

فصل‌های پیش از این هم ابر داشت
بر کویرم بارشی بی‌صبر داشت

پیش از اینها آسمان گلپوش بود
پیش از اینها یار در آغوش بود

اینک اما عده‌ای آتش شدند
بعد کوچ کوه‌ها آرش شدند

از بلند از حلق آویزها
قلب‌های مانده در دهلیزها

بذرهایی ناشناس و گول و گند
از میان خاک و خون قد می‌کشند

بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند
ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند

عده‌ای حسن القضاء را دیده اند
عده‌ای را بنزها بلعیده اند

بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجی‌ها بسیجی تر شدند

ای بی جان ها! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید

توچه می‌دانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش،‌ رقص مرگ را

تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناسه چیست

تو چه می‌دانی سقوط “پاوه” را
“عاصمی” را “باکری” را “کاوه” ‌را

هیچ می دانی”مریوان” چیست؟‌ هان!
هیچ می‌دانی که “چمران” ‌کیست؟ هان!

هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست؟
هیچ می‌دانی “دو عیجی”‌ در کجاست؟

این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است

با همان‌هایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند

پای خندق‌ها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند

زنده‌های کمتر از مردارها
با شما هستم، غنیمت خوارها

بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه! لعنت بر شما

باز دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست

با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی

باز آیا استخوانی در گلوست؟
باز آیا خار در چشمان اوست؟

ای شکوه رفته امشب بازگرد!
این سکوت مرده را درهم نورد

از نسیم شادی یاران بگو
از “شکست حصر آبادان” بگو!

از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در “فتح المبین”

از “شلمچه”، “فاو”‌ از “بستان” بگو!
از شکوه رفته! از “مهران”‌ بگو!

از همانهایی که سر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند

شب شکاران سحر اندوخته
از پرستوهای در خود سوخته

زان همه گلها که می بردی بگو!
از “بقایی” از “بروجردی” بگو!

پهلوانانی که سهرابی شدند
از پلنگانی که مهتابی شدند

عشق بود و داغ بود و سوز بود
آه! گویی این همه دیروز بود

اینک اما در نگاهی راز نیست
تیردان پرتیر و تیرانداز نیست

نسل های جاودان فانی شدند
شعرها هم آنچه می دانی شدند

روزگاران عجیبی آمدند
نسل های نانجیبی آمدند

ابتدا احساس هامان ترد بود
ابتدا اندوهامان خرد بود

رفته رفته خنده ها زاری شدند
زخم هامان کم کمک کاری شدند

خواب دیدم دیو بی‌عار کبود
در مسیل آرزوها خفته بود

خواب دیدم برفها باقی شدند
لحظه‌های مرده ام ساقی شدند

ای شهیدان! دردها برگشته اند
روزهامان را به شب آغشته‌اند

فصل هامان گونه‌ای دیگر شدند
چشمهامان مست و جادوگر شدند

روحهامان سخت و تن آلوده‌اند
آسمانهامان لجن آلوده‌اند

هفته ها در هفته ها گم می‌شوند
وهم‌ها فردای مردم می‌شوند

فانیان وادی بی سنگری!
تیغ ها مانده در آهنگری

حاصل آغازها پایان شده است؟
میوه فرهنگ جبهه نان شده است؟

شعله ها! سردیم ما، سردیم ما
رخصتی، ‌شاید که برگردیم ما

“یسطرون” ‌هم رفت و ما نون مانده‌ایم
بعد لیلا باز مجنون مانده‌ایم

بحر مرداب است بی امواج،‌آی !
عشق یک شوخی است بی حلاج، آی!

یک نفر از خویش دلگیر است باز
یک نفر بغضش گلوگیر است باز

زخمی‌ام، اما نمک… بی فایده است
درد دارم، نی لبک… بی فایده است

عاقبت آب از سر نوحم گذشت
لشگر چنگیز از روحم گذشت


درباره لیست ترور

یکشنبه 13 مارس 2011

پایگاه خبری صراط با انتشار مطلبی نسبت به افشای مشخصات جمعی از فعالان رسانه‌ای اصولگرا ابراز ناراحتی کرده است و از نیروهای امنیتی خواسته است تا تدابیر ویژه‌ای را برای حفاظت از این چهره‌های سیاسی-مطبوعاتی اتخاذ کنند. در این خبر به جز عامل اغراق که بسیار جدی است، کمی هم چاشنی بی‌اخلاقی وجود دارد. مثلاً طرح برخی نام‌ها که در لیست نبوده‌اند به عنوان کسانی که در لیست ترور قرار دارند (برای مهم جلوه دادن آنها) نشان از رفتاری غیراخلاقی دارد.

البته اتفاق جدیدی نیست. سال گذشته مشخصات یکی که واقعاً آدم مهمی هم نبوده، در سایت‌ها و وبلاگ‌های ضدانقلاب منتشر شده بود. باز موج جدیدی از این نوشته‌ها نوشته و بازنشر می‌شوند. البته کارکرد چنین چیزی به نظر من بیشتر جنگ روانی است تا عملیات ترور حقیقی. حالا هرچه هم باشد زیاد اهمیتی ندارد. مگر ما می‌ترسیم؟

در چند روز اخیر مزاحم تلفنی از خارج از کشور زیاد داشته ام که تهدید می کنند و فحاشی. و البته جز این هم از آنها انتظاری نیست. شاید تلفن همراه‌م را خاموش کنم. البته این شماره آن‌قدر در اختیار همه بوده است که با خاموش کردنش از دسترس خیلی‌ها خارج می شوم. اما چه بهتر که مدتی دنبال آرامش باشم. البته ایده محافظ شخصی هم چیز خوبی است 🙂 باید بریم درخواست بدهیم به پلیس. بامزه است.

در هرصورت اگر شهید شدیم حلال کنید؛ اگر هم شهید نشدیم دعا کنید شهید بشویم و بعد که شهید شدیم حلال کنید.

—- پی‌نوشت:

مرحله دوم جشنواره چهره ۸۹ در جریان است. البته رای ما هم مخفی است و قرار شده است که رای مان را به کسی نگوئیم. حتی شما دوست عزیز


هشداری برای ما وبلاگ‌نویسان

leader-khamenei

نوشته‌های وبلاگی ما، خداوند متعال را خشمگین می‌کند!

مقام معظم رهبری برای چندمین بار از رواج بداخلاقی در وبلاگستان فارسی انتقاد کرد و گفت که بی‌اخلاقی که در وبلاگستان رواج یافته را نمی‌پذیرد. البته این روزها موضوع اخلاق در وبلاگستان خیلی جدی شده است و همه ما در این باره نوشته‌ایم. اما شنیدن همان حرف از زبان مقتدایمان کمی عجیب بود که امروز در دیدار با خبرگان منتخب ملت آنها را بیان کردند.

یک. این که «آقا» وبلاگ می‌خوانند تقریباً واضح است. با این نکات انذاری که در چند مورد گفته‌اند این به خوبی روشن است. اتفاقاً در زمانی در این باره سخن گفته‌اند که در جبهه نیروهای خودی این موضوع داغ بوده است. خوشحال باید بود که رهبری داریم که تا این اندازه از اوضاع مطلع است و حتی از دعواهای فرزندانش در وبلاگستان مطلع است و به دقت برای علاج دردهای او کمک می‌کند.

دو. نقد تکلیف‌گرایی شعاری هم نکته جالبی بود. این که گاهی فکر می‌کنیم که این کارهای ما بر اساس تکلیف است و از این طرق آن را توجیه می‌کنیم که حق داریم بر خلاف اصول حرکت کنیم و الخ… مدتی پیش در جلسه‌ای که جمعی از فعالان سایبری انقلاب اسلامی حضور داشتند ما را محاکمه و استیضاح کردند که شما برای کارهایتان در فضای مجازی دنبال حجت شرعی می‌گردید، در حالی که اکنون زمانه جنگ است و “الضرورات تبیح المحظورات”! جهل مرکب خیلی بعید نیست که با دین و تکلیف شرعی و سیاسی توجیه شود. به خصوص این درد زمانی بیشتر به چشم می‌آید در پس این بی‌اخلاقی گروه‌هایی باشند که به مراکز رسمی وابسته باشند…

سه. دهه هشتاد دهه وبلاگ و وب‌سایت‌های خبری نو به نو شونده بود. هزینه کم و نظارت کمتر عاملی بود که خیلی‌ها را به فضای مجازی کشاند. حالا همان نبود دروازه بانی خبر و نبود اساتید و بزرگترها بالای سر فعالیت‌های سایبری کاری کرده است که همان مزیت‌ها به معایب فضای مجازی بدل شود. در آستانه دهه نود بحران اخلاق در وبلاگستان خیلی جدی‌تر دیده می‌شود.

چهار. اما وبلاگستان فارسی همچنان پیش می‌رود. اگرچه برخی به گسترش بی‌اخلاقی دامن می‌زنند و حالا با سخن رهبری کمی آرام گرفته‌اند، اما زیاد این آرامش باورپذیر نیست. وبلاگستان حزب‌اللهی باز هم آبستن درگیری است. درگیری‌هایی که از توهم ِ تکلیف برمی‌آید. و گاه بر صدر نشستن چنین افرادی بیشتر اذیت می‌کند و خار در چشم می‌کند. زمانی از حسین قدیانی انتقاد کرده بودیم. اتهام حسادت به ما زدند. امیدوارم با گفته‌های «آقا» دانسته باشند که اگر انتقادی وجود دارد به این دلیل است که می‌خواهیم رشد و تعالی در میان مان بیشتر شود.

پنج. اما هنوز فکر می‌کنم که وبلاگستان حزب‌الله آن قدرها هم بد نشده است. هرچند بدی‌ها بیشتر به چشم می‌آید اما باز آنچنان فراگیر نیست که بتوان آن را تعمیم داد. بدی هرچقدر هم که کوچک باشد، باز هم بزرگ است. سیاهی بر دامان سفید بیشتر نمایان است تا بر لباس چرک و تیره. به همین خاطر است که ما بی‌اخلاقی ضدانقلاب سبز را امری عادی تلقی می‌کنیم. اما ما که پیرو امام خامنه‌ای هستیم فحاشی از ما به دور است.

______ بیشتر بخوانید:

پرونده اخلاق در وبلاگ‌نیوز

دومین هشدار رهبر انقلاب به ما وبلاگ‌نویسان


مدیریت زنانه؛ مدیریت مردانه

دوشنبه 7 مارس 2011

مرضیه وحید دستجردی

مرضیه وحید دستجردی اولین زنی است که در جمهوری اسلامی به مقام وزارت رسیده است

چند روزی است که در مسیر خانه تا دفتر کتاب جوزف نای را با عنوان «رهبری و قدرت هوشمند» می‌خوانم. نکات خوبی درباره قدرت نرم و سخت را توضیح داده است. اما چیزی که بیش از هم فکر من را مشغول کرده است، زنانه شدن مدیریت است. قدرت سخت بیشتر با روحیات مردانه مسانخ است.

پژوهش جنسیتی درباره رهبری نشان دهنده موفقیت فزاینده چیزی است که زمانی یک سبک زنانه رهبری تلقی می‌شد. به زبان کلیشه های جنسیتی، سبک رهبری مردانه مدعیانه، رقابتی، اقتدارگرا و متمرکز بر فرماندهی درباره رفتار دیگران است. سبک زنانه همکارانه، مشارکتی، همیارانه و متمرکز بر پذیرش رفتار پیروان است.

تأکید زیاد بر قدرت نرم و مدیریت آن آینده دیگری را برای شیوه‌های راهبری و رهبری تعیین کرده است که آینده ای زنانه را نوید می‌دهد. باید گفت در دنیای امروز زنان مدیر نشده اند، مدیریت زنانه شده است.


حزب‌اللهی واقعی..

جمعه 4 مارس 2011

قرار بود مطلبی درباره اینکه حزب‌اللهی کیست بنویسم. بیش از آنکه تئوریک باشد، حاصل دیده‌ها و تجربه‌ها بود. فکر می‌کردم که از آدم‌هایی که دیده‌ام کدام‌شان به شاخص‌ها نزدیک‌ترند. حالا که مجموعه به شاخص‌ها نگاه می‌کنم می‌بینم خودم هم تو این چارچوب نیستم.

به قربت و خلوص فرزندان معنوی خمینی غبطه می‌خورم…


چهره‌هایی که دوستشان دارم

پنج‌شنبه 3 مارس 2011

chehre

یکی از اتفاقات خوب این روزهای وبلاگستان فارسی مسابقه ای است که چهره سال ۸۹ وبلاگستان فارسی را انتخاب می کنند. یک اتفاق خوب که تواسنته است بسیاری از وبلاگی‌ها را در آن وراد کند. من هم به رسم دیگران وبلاگ نویس مورد علاقه ام را معرفی می کنم:

یک. آهستانچهره‌ای که در سه سال اخیر به جرات می توان از استوانه های وبلاگستان فارسی نامید. وبلاگ نویسی که توانست در سرویس وردپرس عنوان ششمین وبلاگ جهان را از آن خود کند. قلم خوب و دقیق و به موقع و درست نوشتن شیوه ای است که از اهستان اسطوره وبلاگستان فارسی ساخته است.

دو. زهرا سال‌هاست که قلم زهرا اچ-بی در وبلاگستان فارسی سبک تازه خودش را دارد. بیان روزنوشت‌های یک دختر معمولی که شاید در ظاهر هیچ ویژگی خاصی نداشته باشد. اما توانسته است بدون حاشیه های فضای حقیقی با نگاه دقیق و البته ساده و بی تکلف خود وقایع دور و برش را تحلیل کند. تجربه های زهرا گاهی چنان جالب است که همه را در بهت و حیرت می برد. مثلاً آن روز که از دست دزدها در جاده تنها فرار کرده بود و یا این گفتگوی اخیرش با یک زن خیابانی. این را هم در پرانتز داشته باشید که معمولاً به عنوان نمونه موفق وبلاگ نویسی زنان در فضای مجازی در کلاس هایم زهرا را مثال میزنم؛ پرانتز بسته.

سه. آب و آتش آقای تقی دژاکام هم علی رغم سن بیشتری که دارد و حق استادی بر گردن جوان ترها، به نظر من توانسته است علیرغم حضور دیرهنگامش در وبلاگستان، گوی سبقت از جوانان برباید. البته فقط سن بالاتر نیست که از آقای دژاکام چهره ساخته است، بلکه تجربه سالها روزنامه نگاری و تلاش در حوزه ادبیات و هنر و روزنامه نگاری آن هم از نوع اصولگرایی مردی چنین جاافتاده آفریده است که لیاقت چهره شدن در وبلاگستان فارسی را دارد.

چهار. طعم عسل جناب آرمند را اولین بار در شبکه های اجتماعی یافتم و نه وبلاگستان. بعدها ارتباط حقیقی بیشتر شد. نوشتن در مورد «آقا» توفیق می خواهد. آن هم نوشتن در زمانی که هجمه ها زیاد است. هرچند داشتن دسترسی شاید رقابت را با سایر وبلاگ نویسان ناعادلانه کرده است، اما فکر می کنم آرمند هم می تواند لایق شأن مرد وبلاگستان فارسی باشد. البته وبلاگ های دیگر ایشان هم در جای خود محل تقدیر بوده و هستند.

پنج. دانشطلب مجتبی دانشطب را باید با تحلیل های محکم و داشتن کدهای متعدد اندیشه‌گی پیگیر شد. هرچند بسته شدن غیرمنصفانه وبلاگ مدرسه ما به آرشیو سالها وبلاگ نویسی او ضرب هزد، اما مجتبی با پشتکار دوباره برگشت و حالا باید منتظر ماند که ببینیم چه می شود. مجتبی هم ارزشش را دارد.

شش. بچه های قلممهدی نیکخواه از مردان نیک وبلاگستان است که ارزش کارش خیلی بالاست. به خصوص این برمی گردد به یالهای قبل که کلیپ ها و اصوات را با سرعت پائین برای استفاده عموم روی نت منتشر می کرد. کاری که جز عنوان جهاد عنوان دیگری نمی توان بر آن نهاد. او هم لیاقت دارد که مرد وبلاگستان باشد؛ هرچند در سالی که گذشت کمتر وبلاگش را به روز کرده است.


اخلاق قدرت؛ قدرت اخلاق

سه‌شنبه 1 مارس 2011

یک- اخلاق در اوج قدرت مهم است. در قدرت باشی و به رعیت ظلم نکنی و با تندی با ایشان حرف نزنی. این که کسانی که که در حضیض ذلت هستند و مردم آنها را طرد کرده اند اهمیتی ندارد. اگر هم حرفی از اخلاق بزنند از سر ضعف است و ارزشی ندارد.

دو- اگرچه ممکن است تصور شود که استفاده از شیوه‌های غیراخلاقی در برخورد با دیگران ما را بهتر به مقصور می‌رساند. اما واقعیت این است که اگر به شیوه های غیراخلاقی متوسل شویم، نه تنها در مخاطب اثر خوبی نخواهد داشت، بلکه در بسیاری از موارد باعث زده شدن دیگران هم می‌شود. ضمن اینکه در دراز مدت اعتماد را از بین می‌برد.


نگهبانان قانون اساسی ِ سبز

دوشنبه 24 ژانویه 2011

شورای نگهبان

شورای نگهبان

سایت کلمه در تحلیلی به شدت عمیق به قلم دو بانوی سبز آمنه کشاورز و مهستی شیرازی، بررسی کرده است که:

«گویا «تعمدی» در کار است که عنوانِ کامل شورای نگهبان، چندان در صدا و سیما و تریبون‌های رسمی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. دورنیست که فراموش شود – و انکار کنند! – که عنوان کاملِ این نهادِ قانونی، «شورای نگهبان قانون اساسی» است.
اگرچه در قانون اساسی، «ممانعت» از تصویب قوانین خلاف شرع هم جزو وظایف شورای نگهبان است ولی همهٔ این وظایف ذیل قانون و در دل قانون دیده شده است. لذا می‌گوییم «شورای نگهبان قانون اساسی» و نمی‌گوییم «شورای نگهبان قانون اساسی و شرع». همین نشان می‌دهد که شرع و مشروعیت حکومت هم در بطنِ قانون اساسی گنجانده شده و هر «شخص یا نهادی» که این قانون را نقض کند، مشروعیت، بل مشروعیت دینی هم ندارد، حتی اگر این نهاد، خود شورای نگهبان باشد!»

این هم شبیه همان مجلس خبرگان قانون اساسی است که یک غلط مصطلح است که متاسفانه بی‌سوادها بهش دامن می زنند. اصل نود و یکم قانون اساسی می گوید:

«به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات، مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی به نام شورای نگهبان با ترکیب زیر تشکیل می‌شود….»

چنانچه می دانید شورای نگهبان دو وظیفه دارد: یکی پاسداری از شرع است و دیگری نگهبانی از قانون اساسی. و تنها یک وظیفه ندارد.

تنها جایی که در قانون اساسی می توان از آن استناد به این نام کرد، اصل ۱۲۱ سابق قانون اساسی است که می‌گوید:

«رییس جمهور در مجلس شورای ملی در جلسه‏ای که با حضور رییس دیوان عالی کشور و اعضای شورای نگهبان قانون اساسی تشکیل می‌شود به ترتیب زیر سوگند یاد می‌کند و سوگندنامه را امضاء می‏نماید…»

که این اصل پس از اصلاح نام مجلس شورای اسلامی جایگزین «مجلس شورای ملی» شد و نام شورای نگهبان به جای «شورای نگهبان قانون اساسی» قرار گرفت!

پی‌نوشت:
یکی از دوستان می گفت که چرا ملانقطه‌ای هستی. من گفتم والا ملانقطه ای زمانی صدق می کند که کسی به اشتباه این را نوشته باشد و یک یا چند بار این عنوان را تکرار کند. نه اینکه مبنای تحلیل این باشد!


عکس یادگاری

شنبه 22 ژانویه 2011

اکوادوریها

اکوادوری‌ها با عکس امام و آقا، عکس یادگاری می‌گیرند.

عکاس: خودم
اردیبهشت هشتاد و نه – کوچابامبا – بولیوی


نکاتی درباره «ارباب تفرقه»

سه‌شنبه 18 ژانویه 2011

بی بی سی فارسی

بی بی سی فارسی

ارباب تفرقه نام مجموعه ای است که این شب ها از شبکه‌های مختلف سیما پخش می شود و  درباره نقش بی بی سی فارسی در تحریف تاریخ و حقایق سخن می گوید.

در بخشی از این برنامه نیز بنده حاضر هستم و درباره شیوه های آنها حرفهایی زده ام. در بخش دیگری از این برنامه بخشی از برنامه «نوبت شما» نشان داده می شود و ادعا می شود که فردی که پشت خط تلفن است بنده هستم. این امر به هیچ وجه صحت ندارد.

فارغ از اینکه ارتباط با شبکه های ماهواره ای همچون بی بی سی جرم تلقی شده است، بنده حاضر نشده ام تا در برنامه های این شبکه حاضر شوم. چرا که اعتقاد دارد بی بی سی سعی دارد تا با جذب حزب اللهی ها برای شرکت در  این برنامه خود را عنصری بی طرف و حامی حقیقت و پشتیبان تکثر نشان دهد. در حالی که این دروغی بیش نیست. کافی است یکبار برنامه را با دید نقادانه ببینید تا بفهمید که مجری سعی می کند دیدگاه های انتقادی علیه خود را قطع کند یا در انتهای برنامه پایان آن را به گونه ای صورت بندی کند که مخاطب به همان جمع بندی برسد که تلویزیون دولتی انگلستان می خواهد.

* * * *

وزیر اطلاعات چندی پیش اعلام کرده بود: «هرگونه همکاری با شبکه‌های رسانه‌ای، ماهواره‌ای و اینترنتی معاند و مخالف با سیاست‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی همانند VOA، BBC، رادیو فردا، رادیو زمانه، رادیو رژیم صهیونیستی، شبکه‌های ماهواره‌ای ضدانقلاب مانند منافقین، گروه‌های سلطنت‌طلب، پارس، رنگارنگ، کانال یک و سایت‌های اینترنتی ضدانقلاب و همسو با جریان فتنه مانند جرس و… ممنوع است و همکاری با سازمان‌های برانداز بیگانه محسوب می‌شود.»

بنابراین گفته‌ها یحتمل بنده هم همکار سازمان‌های برانداز بیگانه محسوب می‌شوم!

* * * *

چند کلمه درباره ارباب تفرقه:

یک. تا آنجا که می دانم حدود چهل دقیقه از این مستند سانسور شده است. مرحبا به این همه زحمت صدا و سیما

دو. دست مریزاد به داوود مرادیان که خوب چیزهایی را کنار هم گرد آورده است. روایت خوبی هم دارد. اما انسجام مجموعه چندان جالب نیست. شاید این امر به همان نکته قبل برمی‌گردد.

سه. در این برنامه دروغ‌های جالبی را درباره روایت بی بی سی از جنگ هشت ساله خواهد دید. مثلاً در بی بی سی با یک عکاس گفتگو می شود که توضیح می دهد در زمان آزادسازی دزفول در صحنه جنگ دیده است که نیروهای ایرانی اسرا را می کشند. در حالی که دزفول هرگز اشغال نشد که بخواهد آزاد شده باشد 🙂

چهار. پخش دوم این مستند ۲۷ دی ساعت ۲۳:۴۰ بوده است. این مستند تلویزیونی برای اولین بار جمعه شب از شبکه یک سیما پخش شده بود که به دلیل استقبال مردم دیشب هم از رسانه ملی به نمایش درآمد. (+)