بایگانی برچسب‌ها ‌

حرف می‌زنیم؛ ترور را توجیه می‌کنیم!

جمعه 13 ژانویه 2012

بوش-هیتلر

تکرار این جمله تکرار مکررات است، اما باید باز هم یادآور شد که غرب هرگز دغدغه‌ی حقوق بشر را نداشته و ترور و کشتار را هم با ملاک‌های دوگانه ارزش‌گذاری می‌کند و انسان غربی را بر دیگران برتری داده و نژادپرستی مدرن را رواج داده است. بگذارید مثال‌هایی بیاورم:

یک. حمله‌ای با مبداء ناشناس به دو برج در ایالات متحده صورت می‌پذیرد که چند هزار قربانی دارد. همین اتفاق -با همه سئوالات و ابهامات- توجیه‌گر جنگ علیه مردم افغانستان می‌شود. جنگی که قربانیان آن میلیونی هستند. یعنی حداقل هزار برابر بیشتر قربانی می‌گیرد و این اتفاق با عنوان دخالت بشردوستانه و با عناوین حقوق بشری تزیین می‌شود…

دو. آمریکا ادعا می‌کند در عراق سلاح‌های نامتعارف و کشتار جمعی وجود دارد. میلیون‌ها قربانی از مردم عراق می‌گیرد و می‌کشد و زخمی می‌کند و بی‌آنکه دلیلی بر ادعای خود ارائه کند، سال‌ها این کشور را اشغال می‌کند و ناامنی در این کشور را به اوج می‌رساند و آن را رها می‌کند.

سه. سازمان ملل متحد احتمال دخالت ایران در ترور سفیر عربستان را محکوم می‌کند، اما هیچ‌کس درخواست ترور سرداران و بزرگان ایرانی را محکوم نمی‌کند و آن را در چارچوب‌های حقوق بشری تزیین می‌کنند و اگر قابل توجیه نباشد، از آن غمض عین می‌کنند. و حتی ترورهای دانشمندان ایرانی را تائید می‌کنند.

چهار. اسلام ستیزی با این عنوان که اسلام طرفدار ترور است، ترویج می‌شود. مثال عینی وجود ندارد. بیشتر ِ ترورها به دست غیرمسلمان‌ها رخ می‌دهد. اما قاطبه رسانه‌های غربی برای همراه نشان دادن تروریسم و اسلام تلاش می‌کنند. نمونه‌اش همین انفجارهای اخیر در نروژ که به دست یک اسلام‌ستیز رخ داده بود. اما کدام رسانه به خاطر دروغ‌هایی که به مسلمانان نسبت داده بود، عذرخواهی کرد؟

این چند مقدمه را گفتم تا یک نمونه ایرانی را تشریح کنم:

آرش آبادپور (کمانگیر) سر در وبلاگ خود نوشته است: «بترسیم از زمانی که کشتن آدمیزاد در جامعه عادی شود». خب این جمله زیبا را این طور باید کامل کرد که وی پژوهشگری است که در کتابخانه آقای جورج بوش پژوهش می‌کند و در خانه آزادی کمک می‌کند تا بتواند براندازی نرم کند! پای صحبت آقای بوش می‌نشیند تا نشان دهد شاگردان ایرانی‌اش خوب درس گوش می‌کنند.

هنوز معلوم نیست. ترور یک ایرانی رخ می‌دهد. یک غیرنظامی تنها به جرم اینکه غرب از کار او خوشش نمی‌آید کشته می‌شود. کمانگیر مطلبی می‌نویسد و تلویحاً آن را توجیه می‌کند و حتی در نوشته های بعدی با تاکید می‌نویسد: «من به‌عنوان یک وبلاگ‌نویس درباره‌ی این ترور نوشتم و زشتی آن‌را به‌طور صریح گوش‌زد نکردم.» می‌نویسد که این خون برای آرمان‌های مبهم ریخته شده است. می‌یسد این رویارویی بی‌طرفدار است و سعی می‌کند بی‌آنکه این رفتار را تقبیح کند، تلقین کند که مردم در برابر این ترور بی‌تفاوت هستند.

دانشطلب قبلاً درباره آرش کمانگیر خوب نوشته بود:

«کمانگیر (آرش آبادپور) یک لیبرال عقب مانده است که برای ارزش‌های نخ‌نمای قرن نوزدهمی سینه چاک می‌دهد و عزاداری برگزاری می‌کند، تیم کفن‌پوش راه می‌اندازد تا برای حفظ جان قاتلین مرزبانان ایرانی اعتراض کنند، دلسوزی‌شان را کانالیزه کنند و هرجا منفعت‌شان اجازه داد از جان یک انسان چیزی ارزشمندتر از شعور یک ملت بسازند و وقتی اتفاقی علیه‌شان بود ـ اتفاقی مثل کشتار کودکان بی‌گناه افغان ـ پشت تبلیغات و عقاید عوامانه پنهان شوند که خب! توی جنگ که حلوا پخش نمی‌کنند، لابد لازم بوده! عمق افکار کمانگیر و امثال کمانگیر را که بکاوید همین است و هرگز از فهم یک شهروند مشنگ آمریکایی که پای فاکس‌نیوز چیپس می‌خورد و با شنیدن اخبار جنگ افغانستان و عراق سرگرم می‌شود فراتر نمی‌رود، فروختن مملکت و مردم خودش را هم بد نمی‌داند، در ضمن ابدا اهل بحث و منطق نیست، به شدت خودشیفته است و بیمارگونه احساس می‌کند از بدو تولد در موضع حقانیت قرارگرفته! به قول یک وبلاگ‌نویس نکته سنج جواب دادنش هم طوری است که: انگار داره می‌گه خوب این عقلش تکمیل نشده، یک کروموزوم کم داره، آدم‌های زیادی هم مثل این یا بدتر هستند! ما هنوز با این‌ها طرفیم و باید آدمشون کنیم چون خودشون نمی‌فهمن!»

و خرچنگ زاده می‌نویسد:

«کمانگیر اخلاق را تنها برای شعار و جلب وجهه می‌پسندد‌. شاهد این مدعا راهبری هک‌های رایانه‌ای و حملات دی‌داس به  سرورهای سایت فارس‌نیوز و رجا‌نیوز در روزهای پس از انتخابات بود. کمانگیر در مهمانی آقای «بوش»، این عامل کشته و زخمی شدن میلیون‌ها عراقی بی‌گناه شرکت می‌کند و نوچگانش نه تنها دم بر نمی‌آورند که در مقام توجیه نیز بر می‌آیند؛ حال آن‌که هم آنان در هنگام ملاقات خواننده‌ای چون «افتخاری» با ریاست محترم جمهوری یا هنرمندان با رهبر معظم انقلاب، هیاهوی بی‌شرمانه‌شان گوش فلک را کر می‌کند.»


درباره لیست ترور

یکشنبه 13 مارس 2011

پایگاه خبری صراط با انتشار مطلبی نسبت به افشای مشخصات جمعی از فعالان رسانه‌ای اصولگرا ابراز ناراحتی کرده است و از نیروهای امنیتی خواسته است تا تدابیر ویژه‌ای را برای حفاظت از این چهره‌های سیاسی-مطبوعاتی اتخاذ کنند. در این خبر به جز عامل اغراق که بسیار جدی است، کمی هم چاشنی بی‌اخلاقی وجود دارد. مثلاً طرح برخی نام‌ها که در لیست نبوده‌اند به عنوان کسانی که در لیست ترور قرار دارند (برای مهم جلوه دادن آنها) نشان از رفتاری غیراخلاقی دارد.

البته اتفاق جدیدی نیست. سال گذشته مشخصات یکی که واقعاً آدم مهمی هم نبوده، در سایت‌ها و وبلاگ‌های ضدانقلاب منتشر شده بود. باز موج جدیدی از این نوشته‌ها نوشته و بازنشر می‌شوند. البته کارکرد چنین چیزی به نظر من بیشتر جنگ روانی است تا عملیات ترور حقیقی. حالا هرچه هم باشد زیاد اهمیتی ندارد. مگر ما می‌ترسیم؟

در چند روز اخیر مزاحم تلفنی از خارج از کشور زیاد داشته ام که تهدید می کنند و فحاشی. و البته جز این هم از آنها انتظاری نیست. شاید تلفن همراه‌م را خاموش کنم. البته این شماره آن‌قدر در اختیار همه بوده است که با خاموش کردنش از دسترس خیلی‌ها خارج می شوم. اما چه بهتر که مدتی دنبال آرامش باشم. البته ایده محافظ شخصی هم چیز خوبی است 🙂 باید بریم درخواست بدهیم به پلیس. بامزه است.

در هرصورت اگر شهید شدیم حلال کنید؛ اگر هم شهید نشدیم دعا کنید شهید بشویم و بعد که شهید شدیم حلال کنید.

—- پی‌نوشت:

مرحله دوم جشنواره چهره ۸۹ در جریان است. البته رای ما هم مخفی است و قرار شده است که رای مان را به کسی نگوئیم. حتی شما دوست عزیز


چه کسی از ترور سود می برد؟

چهارشنبه 13 ژانویه 2010

ترور استاد علی‌محمدی موجی از ناراحتی و انکار و تأئید را به دنبال داشت. گروهی هم سعی کرده‌اند تا فضا مشوش کنند. اما عقلانی‌ترین شیوه در بررسی هر قتل و اتفاق تروریستی این است که از خود بپرسیم که «چه کسی از این ترور سود می‌برد؟» گزینه‌های محتمل را بررسی می‌کنم:

اول- حکومت:
الآن همه می‌دانند که استاد علی‌محمدی معتقد به ارزشها بود و عضو بسیج اساتید دانشگاه بود. حتی اگر بپذیریم که وی نظریاتی در نقد عملکرد حکومت هم داشته باشد، باز هم توجیه‌پذیر نخواهد بود که حکومت به این دلیل او را به قتل برساند. حتی اگر این شیوه را هم قبول کنیم که حکومت منتقدان خود را بکشد، باز هم نمی‌توان پذیرفت که علی‌محمدی اولین گزینه برای ترور است، تندتر از او در دانشگاه‌های ما هستند و در کمال آزادی به تدریس و فعالیت مشغول‌ند.
ضمن این‌که ایشان همکار دانشگاه‌های نظامی و استراتژیکی همچون دانشگاه امام حسین علیه‌السلام و دانشگاه مالک اشتر است. ضمن این‌که حکومت به تخصص آدم‌هایی مثل او به شدت نیازمند است.

دوم- جنبش سبز:
جنبش سبز انگیزه‌های اندکی برای این ترور می‌تواند داشته باشد، اما باز هم کافی نیست. همچنان که در سایت‌ها و وبلاگ‌هایشان هم می‌نویسند می‌توانند ترور او را به حکومت منسوب کنند و از این راه خود را محق جلوه دهند که استاد سبز دانشگاه تهران ترور شده است. اما آیا این کافی است؟
از طرف دیگر ناامنی و بحران‌آفرینی می‌تواند به سبزها کمک کند، چرا که آرامش مخالف آموزه‌های سبزهاست. اگر گرد و خاک فرو نشیند، حقیقت معلوم می‌شود و این مخالفت با منافع‌شان دارد.

سوم- دشمنان خارجی:
مشاهده سابقه استکبار نشان می‌دهد که دلایلی وجود دارد که امکان انجام این ترور را از سوی آنها تقویت می‌کند. اولین نکته به ناامن کردن فضای ایران برمی‌گردد. استکبار جهانی از این ناامنی برای مقاصد خود بهره‌برداری می‌کند. ایجاد اختلاف و تفرقه می‌تواند خواسته‌های آنها را در فضای جهانی راحت‌تر محقق کند.
ضمن این‌که یکی از مهم‌ترین نقاط حساس نظام اسلامی، رشد علمی و فنی است. دشمن این نکته را درک می‌کند که اگر ایران بتواند در انرژی هسته‌ای به جایی برسد، راه را برای منافع دشمن بسته نگه می‌دارد. به نظرم این انگیزه کافی است برای ‌این‌که دست به این ترور بزنند.
هنوز چند ماه بیشتر از ربوده شدن دانشمند هسته‌ای (شهرام امیری) نگذشته است. وی پس از ربوده شدن توسط رژیم صهیونیستی سعودی به آمریکا تحویل داده شد. پیش از آن نیز سردار علیرضا عسگری در ترکیه ربوده شد و به اسرائیل تحویل داده شد. همچنین باید به مرگ مشکوک یکی دیگر از دانشمندان هسته‌ای (اردشیر حسن‌پور) در سال ۸۵ اشاره کرد.
به موارد فوق این‌موارد را هم اضافه کنید که:
اسرائیل عامل قتل دانشمند اتمی مصری خانم سمیره موسی در آمریکا در سال ۱۹۵۲ بوده است. در دهه ۱۹۶۰ اسرائیل با نفوذ به طرح ساخت موشک در مصر و با وارد کردن جاسوسی آلمانی به نام سکورتسی، توانست این طرح را تخریب کند کما این که موفق شد همین بلا را بر سر کارخانه الرابطه لیبی در آورد. مصر در دهه ۶۰ میلادی کار نوسازی طرح موشک های زمین به زمین را با کمک برخی کارشناسان آلمانی آغاز می کند. اسرائیل برای تخریب آن اقدام کرده و در همین راستا کارشناس آلمانی به نام کروج که در این طرح با مصر همکاری می کرده است برای همیشه ناپدید می شود. دانشمند هسته ای مصر سمیر نجیب در سال ۱۹۶۷ در دیترویت آمریکا توسط اسرائیل به قتل می رسد. اسرائیل عامل قتل دانشمند علوم ارتباطات مصر به نام سعید بدیر در سال ۱۹۸۰ بوده است. در سال ۱۹۸۰ اسرائیل موفق می شود تا «یحیی المشد» یکی از برجسته ترین دانشمندان اتمی مصر که در طرح اتمی عراق فعالیت داشت را در هتل مریدیان پاریس ترور کند. گفته می شود اسرائیل پشت ترور سرتیپ محمد سلیمان یکی از بارزترین چهره های نظامی و امنیتی سوریه در سال ۲۰۰۸ بوده است. برخی از منابع رسانه ای اسرائیل او را مسئول اداره پروژه اتمی سوریه در دیرالزور در شرق این کشور می دانسته اند. (به نقل از تابناک)

شما خود تحلیل کنید که چه کسی انگیزه کافی برای این ترور را داشته است.