آقای میر یزید! لعنت خدا بر تو باد

سه‌شنبه 29 دسامبر 2009

اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله

اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله

آقای موسوی!
سلامت نمی‌کنم که سلام دعاست و من دیگر نمی‌خواهم که لحظه‌ای شادی و سلامت در زندگی‌ت باشد! اصلاً نمی‌خواهم لحظه‌ای عمرت به دنیا باشد. نه این‌که فقط برای تو بخواهم؛ نه برای خودم هم می‌خواهم که کاش زمین دهان بگشاید و مرا هم در خود فرو ببرد که چنین شرمنده خدا و پیامبر و اهل‌بیت نباشم که من زنده باشم و این‌چنین اسلام و ارزش‌های انسانی به سخره و هتاکی گرفته نشود.

خدایا ما را ببخش که زودتر از این در دهان این انسان‌های شبه انسان نزدیم. خدایا ما را ببخش که در برابر ظلم کوتاه آمدیم و هتاک‌ها جری‌تر شدند. خدایا ما را ببخش که احکام تو را بر اینان جاری نکردیم. خدایا مارا ببخش که اجازه دادیم حق مظلومان توسط این نامردمان نقض شود و اقدامی علیه‌شان نکردیم…

حرمت عاشورا را هم شکستید. حرمت امام حسین را هم نگاه نداشتید. عزاداران حسین‌بن‌علی را سنگ‌باران کردید و باز هم در چهره حق به خود می‌گیرید؟ کدام ارزش اسلامی و انسانی نبود که لجن مال شما و یاران‌تان نشد؟ شما خواستید خدا را هم حذف کنید که نشد: یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره ولو کره المشرکین: خواستند نور خدا را با دهان‌های‌شان خاموش کنند، اما خدا خود حافظ و تمام‌کننده‌ی نور است، هرچند که کافران آن را نپسندند.

یادتان هست که پاره‌کردن عکس امام خمینی را به گردن مخالفان خود انداختید و خود را از آن مبرا دانستید؟ همان روز داد زدیم که واقعاً یاران خود را نمی‌بینید که چگونه هر روز در وبلاگ‌ها و سایت‌ها و شعارها راه و اندیشه و شخصیت امام را وهن می‌کنند و شما انگار صم و بکم و عمی نظاره‌گر بودید و فقط شک می‌کردید و مشکوک می‌دانستید!

دیدید که دیروز پیروان شما نه فقط عکس خمینی را پاره کردند که همه‌چیزشان عکس ِ خمینی شده بود. دیدید که پارچه‌نوشته‌هایی که نام حسین بر آن بود را چگونه به آتش و تیغ پاره کرده و به آتش می‌کشیدند؟ دیدید که باز هم بانک و ساختمان‌های دولتی و خصوصی را به آتش کشیدند؟ به کیوسک تلفن، صندوق صدقات و تابلو نام خیابان هم رحم نکردند! باز هم بگوئید که ما نبودیم! خدا بر عذاب‌تان بیفزاید و آتشی بس عظیم روزگارتان را به آتش بکشد که نه رحم بر مردم می‌کنید و نه بر ارزش‌های الهی!

آقای میر یزید!
بدانید که نه من و نه هیچ‌کدام از کسانی که حسینی و علوی و مهدوی می‌اندیشیم، دیگر با تو کاری نداریم و آنچه مطالبه می‌کنیم برخورد قاطع با تو و حامیان توست. باید به بدترین شیوه با شما برخورد شود. شما لیاقت مماشات حکومت را ندارید.

آقای میر یزید! لعنت خدا بر تو باد! نامت هرچه می‌خواهد باشد؛ حتی حسین هم که باشی، چه صدام حسین، چه باراک حسین و چه شاه حسین اردنی؛ بدان که چون با حسین مخالفی یزید هستی!
از این پس مخاطب شما نیستید که حکومت است! تو ارزش سخن گفتن هم نداری! آقای آملی لاریجانی ما چشم امید‌مان به شماست که فارغ از هو و جنجال سیاست‌مداران حرفه‌ای به تکلیف شرعی و قانونی‌تان عمل کنید و هرکس را در هر مقامی که هست، به دلیل تخطی از قانون محاکمه کنید. ما هیچ از شما نمی‌خواهیم جز اجرای قانون بر قانون‌شکنان.

«مه فشاند نور و سگ عو عو کند
هر کسی بر طینت خود می‏تند

چون تو خفاشان بسی بینند خواب
کاین جهان ماند یتیم از آفتاب

کی شود دریا زپوز سگ نجس
کی شود خورشید از پف منطمس

در شب مهتاب مه را بر سماک
از سگان و عوعو ایشان چه باک»


می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده و نگران نمی‌شوید!

شنبه 19 دسامبر 2009

imam husein

بخشی از خطبه امام حسین علیه‌السلام در منا، در جمع خواص جامعه اسلامی

شما ای گروه نیرومند! دسته‌ای هستید که به دانش و نیکی و خیرخواهی معروفید، و به وسیله‌ی خدا در دل مردم مهابتی دارید که شرافتمند از حساب می‌برد و ناتوان شما را گرامی می‌دارد و آنان که هم درجه شمایند و بر آنها حق نعمتی ندارید، شما را بر خود پیش می‌دارند، شما واسطه‌ی حوایجی هستید که از خواستارانشان دریغ می‌دارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندی بزرگان در میان راه، گام برمی‌دارید. آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حقّ خدا قیام کنید؟ اگر چه از بیشتر حقوق خداوندی کوتاهی کرده‌اید از این رو حق امامان را سبک شمرده، حقوق ضعیفان را تباه ساخته‌اید و به پندار خود حقّ خود را گرفته‌اید. شما در این راه نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با عشیره‌ای درافتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشینی پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟

ای آرزومندان به درگاه خدا! من می‌ترسم کیفری از کیفرهای او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافته‌اید که بدان بر دیگری برتری دارید و کسی را که به وسیله‌ی خدا (بر شما) شناسانده می‌شود گرامی نمی‌دارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید، شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده و نگران نمی‌شوید با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می‌افتید. می‌بینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لال‌ها و از کار افتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و رحم نمی‌کنید، و در خور مسئولیت خود کار نمی‌کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می‌کنند وقعی نمی‌نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‌اید. همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دسته‌جمعی است که خداوند را بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت بر شما از همه‌ی مردم بزرگ‌تر است، زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش (در حفظ آن) تلاش می‌کردید.

این برای آن است که زمام امور و گذرگاه احکام (یعنی پست‌های کلیدی) به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین‌اند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطه‌ی تفرّق شما از حقّ و اختلاف شما در سنت پیامبر(ص) با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید. و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه‌ها (و تعهدها) را تحمل می‌کردید، زمام امور خدا بر شما در می‌آمد و از جانب شما به جریان می‌افتاد و به شما برمی‌گشت، ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا که از شما جدا خواهد شد [آنان را بر این منزلت چیره کرده] بدین‌سان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساخته و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند، در امور مملکت به رأی خود تصرف می‌کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می‌آورند به سبب پیروی از اشرار و گستاخی بر خدای جبار!

در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن می‌گوید، سرتاسر کشور اسلامی بی‌پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کننده‌ای را از خود نرانند. آنها که برخی زورگو معاندند و برخی بر ناتوان سلطه‌گر و تندخویند، فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد.

شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامی در اختیار فریبکاری نابکار و مالیات بگیری ستمگر و فرمانروای بی‌رحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داوری می‌کند.

خدایا! تو می‌دانی که آنچه از ما سرزد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بی‌ارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانه‌های آیین تو را بنمایانیم و سروسامان بخشی را در سرزمین‌هایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده‌ی تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند. و شما (ای مردم!) اگر ما را (در این راه مقدس) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران (بیش از پیش) بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند. خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بازمی‌گردیم و سرانجام به سوی اوست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای صدها بار خواندن و درس گرفتن متن کامل را با ترجمه استاد رحیم‌پور ازغدی بخوانید


آمده ماه محرم، ماه گریه، ماه ماتم

جمعه 18 دسامبر 2009

هیهات منا الذله

امام حسین علیه‌السلام: حقوق مستضعفان را تباه ساخته‌اید و به پندار خود حقّ خود را گرفته‌اید. شما در این راه نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با عشیره‌ای درافتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشینی پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟ (پوستر مرتبط)

مقام معظم رهبری: کسانى که اسم و رسم خودشان را از انقلاب دارند، بعضى از این آقایان یک سیلى براى انقلاب نخوردند در دوران اختناق و طاغوت، و به برکت انقلاب اسم و رسمى پیدا کردند و همه چیزشان از انقلاب است، مى‌بینید که دشمنان انقلاب چطور بُراق شدند، آماده شدند، صف کشیدند، خوشحالند، میخندند؛ اینها را که مى‌بینید؟ به خود بیائید، متوجه بشوید. (فایل صوتی مرتبط)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن: رونوشت به میرحسین موسوی  و سیدمحمد خاتمی


بیانیه وبلاگ‌نویسان در محکومیت اهانت به امام خمینی (ره) و وقایع اخیر

سه‌شنبه 15 دسامبر 2009

قرائت بیانیه در نشست اعتراض‌آمیز وبلاگنویسان

قرائت بیانیه در نشست اعتراض‌آمیز وبلاگنویسان

بسم الله الرحمن الرحیم

فتنه‌ها با تلخی ِ خواسته‌ها وارد می‌شوند و خون‌های تازه را می‌دوشند، نشانه‌های دین را خراب، و یقین را از بین می‌برد … سعی کنید که پرچمدار فتنه‌ها و نشانه‌های بدعت‌ها، شما نباشید و آنچه را که پیوند امت اسلامی بدان استوار و پایه‌های طاعت بر آن پایدار است بر خود لازم شمارید. و شما را به خدا، بر یاری ستمدیده بشتابید و نه ستمگر. از گرفتار شدن به دام‌های شیطان، و قرار گرفتن در وادی دشمنی‌ها بپرهیزید، و لقمه‌های حرام به شکم خود راه ندهید. شما برابر دیدگان خداوندی قرار دارید که گناهان را حرام کرد و راه بندگی و اطاعت را آسان فرمود. نهج‌البلاغه – خطبه ۱۵۱

در ماه‌های پس از انتخابات شاهد بودیم که جریان شکست‌خورده در چند انتخابات اخیر دست به زورآزمایی با نظام اسلامی و اکثریت مردم ایران زد و رقابت انتخابات را به اعتراضات خیابانی و اغتشاش و سلب امنیت و آرامش بدل کرد. قانون‌شکنی‌ها و بی‌اخلاقی‌ها (با شعار تقلب و ادعای ادب!) قانون و حق و حقیقت را پایمال کرد و رأی توده‌های ملت را نادیده گرفت. و می‌بینیم که اکنون وقاحت را به جایی رسانده‌اند که علناً به امام خمینی (رحمت الله علیه) توهین می‌کنند.
شعار قانون‌مداری می‌دهند، اما نمی‌پذیرند که اقتضای قانون‌مداری این است که در مواردی که قانون با منافعِ شخصی ِ ما موافقت نداشته باشد، به آن تمکین کنیم، نه آنکه در آن زمان که سفره‌ی قدرت برای ما گشوده است، از آن بخوریم و زمانی که این دیگ برای دیگری بجوشد، باید این دیگ را سرنگون کنیم و بر زمین بریزیم. این نشانه دیکتاتوری است.
امروز شعار «مرگ بر دیکتاتور» شان گوش فلک را کر کرده است، اما یادمان نرفته است که همین افراد به دنبال اختیار تام در جایگاه نخست‌وزیری بوده‌اند، ریاست جمهوری مادام‌العمر را برای خود می‌خواستند و یا لوایحی به مجلس فرستاده‌اند که اختیاراتی فراتر از قانون اساسی به آنها داده شود. اگر این‌ها نشانه‌های خوی دیکتاتوری نیست، پس چیست؟
روزی خود را «خط امام» خوانده‌اند و عکس امام را بر سر نیزه زده‌اند و روزی دیگر عکس امام را پاره می‌کنند و زیر پا می‌گذارند. تاریخ اسلام برای ما الهام‌بخش است که کسانی که قرآن بر سر نیزه‌ها می‌کنند، همان‌ها در روزگاری دیگر قرآن ناطق را پامال ِ سم اسبان می‌کنند. مسجد و قرآن را به آتش می‌کشدند (مسجد لولاگر و مسجد دانشگاه شیراز)، اما می‌دانند که تا زمانی که مردم در راه ولایت هستند، نمی‌توانند به فتنه‌ها دچار کنند.
امروز می‌خواهند به نام دین سبز، با اندیشه‌های امام معارضه کنند. اما ما با اسلام آریامهری، اسلام ابوسفیانی و اسلام تحجر مخالفیم. اسلام آمریکایی و قرائت سکولار از اسلام را هرگز برنمی‌تابیم. مهم‌ترین دستاورد مبارزات این ملت برای به سرانجام رساندن انقلاب اسلامی، حاکمیت اندیشه اسلامی بود. اما افرادی که هرگز سابقه مبارزه در زمان اختناق شاهنشاهی را نداشته‌اند، به سبب مسئولیتی که در دوران حیات امام داشته‌اند، امروز مدعی همه‌چیز شده‌اند و می‌خواهند دستاوردهای انقلاب این ملت را از بین ببرند و اندیشه‌های غربی و اسلام آمریکایی و آریامهری را حاکم کنند. به قول شهید بهشتی:
«اسلام آریامهری، اسلامی بود که مسجدها تر و تمیز و آباد می‌شدند، کاشی هم می‌شدند، فرش و قالی هم می‌شدند، اجتماعات هم بود، عاشورا هم بود، تاسوعا هم بود، ماه رمضان هم بود، نام اسلام هم بود، رادیو هم قرآن می‌خواند، شب‌های ماه رمضان هم دعای سحر می‌خواند، ابوحمزه می‌خواند، مناجات می‌خواند، اما نظام، نظام اسلامی نبود. برای ما مسأله این است که وقتی می‌گوئیم «با اسلام» این «با اسلام» ِما با «با اسلامی»که دیگران می‌گویند فرق دارد. «با اسلام» ما یعنی این‌که همه این مواهب بر اساس حاکمیت اسلام است و این‌که قانون اسلام باید حاکم شود.» (کتاب ولایت، رهبری، روحانیت – صفحه ۲۷۷ و ۲۷۸)
ما انتساب به امام را -به هر سبب و نسب و جایگاه که باشد- ملاک حقانیت نمی‌دانیم. چرا که آن روح خدا، امام خمینی روحی‌فداه بر نظامات موروثی و طبقه‌ای خط بطلان کشید و ما فرزندان معنوی همان مرد الهی هستیم و هرگز به دوران پیش از انقلاب اسلامی برنخواهیم گشت. ما از پیمودن راه امام پشیمان نیستیم که بخواهیم از آن عدول کنیم و سر به دامان شرق و غرب ببریم.
امروز با ادعای وصایت یا وراثت از امام، متولیانی برای خط امام پیدا شده‌اند که هیچ ارتباطی با اندیشه امام ندارند. امروز این افراد به دنبال نوعی سلطنت موروثی هستند و هرگز اندیشه‌ی امام برای آنها ملاک نیست و اگر روزی هم برمی‌آشوبند، از نفی اندیشه امام نیست که از نقد به فرزندان امام است. اما امام ِ ما این نحوه‌ی حکومت و ارزش‌گذاری را نفی کرده است. در اسلام حق و باطل، خود ملاک هستند و نه افراد مدعی ِ آن! درباره امام هم می‌گوئیم که افراد مدعی خط امام به جای تأکید بر عنوان نخست‌وزیر امام یا منصوب امام یا نماینده امام، باید با اندیشه امام محک بخورند. امروز شاهدیم که  مطرودین و محذوفین از سوی امام و کسانی که از امام سیلی خورده بودند، ذیل یک پرچم مدعی خط امام شده‌اند. امروز باید مواظب بود تا ظواهر و شعارها ما را از توجه به ذات و باطن ِ باطل این جریان دور نکند.
بنیان‌های اندیشه‌ی امام، ولایت فقیه و حضور مستمر دین در حاکمیت، مبارزه با طاغوت (هر حکومتی غیر از حکومت اسلام)، مبارزه با تحجر و اسلام سلطنتی و آریامهری، مبارزه با اشرافیت و کاخ‌نشینی، صدور انقلاب و هسته‌های مقاومت، حمایت از فلسطین و لبنان و جهاد علیه کفر و طاغوت، عدالت‌خواهی و آزادی‌خواهی، جمهوری اسلامی، مردم‌محوری به جای نخبه‌محوری (اعم از حوزوی و دانشگاهی)، توجه به جبهه‌ی جهانی مستضعفین، استقلال‌طلبی از شرق و غرب و نیز استکبار ستیزی بوده است. امروز باید با این محک، مدعیان را سنجید.
ما وبلاگ‌نویسان و فعالان فضای مجازی، جریان ضدانقلابی موجود در فضای مجازی، وبلاگستان و شبکه‌های اجتماعی را محکوم می‌کنیم. تحرکات ضداسلامی، ضدانقلابی، ضداخلاقی و ضدمردمی‌شان را دیده‌ایم و این مسئولیت ما را بیشتر می‌کند. از یک سو باید به خودسازی و کسب بصیرت اهتمام کنیم و از سوی دیگر، دیگران را به اخلاق اسلامی و بصیرت دعوت کنیم. باید آگاهی‌بخشی را وظیفه خود بدانیم و بدانیم که ضعف و سستی ِ ما در مسیر الهی، آینده ما را به گونه‌ای دیگر رقم خواهد زد: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»
امروز وظیفه ماست تا با هر ابزار ادبی، فرهنگی، هنری و روشن‌گرانه در برابر فتنه‌افکنی‌ها ایستادگی کنیم. باید حقیقت اسلام ناب را برای مردم بیان کنیم و در این موقف تاریخی تکلیف خود را به درستی انجام دهیم.
امروز بر همگان لازم است تا ولایت فقیه، این میراث سترگ امام خمینی (رحمت الله علیه) را پاس بدارند و آن را تمیز جریان حق و باطل بشمارند. بدانیم که حتی اگر همچون عمارها به ساده‌لوحی هم متهم شویم، تا زمانی که دست در دست ولایت داریم، خداوند سبیل هدایت را بر ما آشکار می‌کند.
البته همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند ما ترسی از این جریان نداریم. آینده برای ما روشن است. ما معتقدیم درافتادن این‌ها با امام به زوال سریع‌تر و انزوای بیشترشان منجر می‌شود. این‌افراد ریشه‌ای در میان ملت ندارند و هرچه بخواهند در میان ملت مسلمان ریشه‌دوانی کنند، به ریشه‌کنی کامل نزدیک‌تر می‌شوند. درخت حیات طیبه‌ای که امام در میان ما کاشت، ریشه‌اش در زمین ِ دل‌های ما مستحکم است و هر روز شاخه‌های بیشتری در آسمان خواهد داد و شرق و غرب عالم را در بر خواهد گرفت.
ان شاء الله


خاطرات انتخاباتی (بخش دوم)

شنبه 12 دسامبر 2009

خاطراصبح حامیان احمدی‌نژاد اعلام راهپیمایی انقلاب تا آزادی کرده بودند و عصرش هم حامیان موسوی. صبح همه تیپ آدم بودند. گروه‌هایی هم دیدم که با هم آمد بودند، ولی عمدتاً تک‌تک و دوتا دوتا بودند. شعرها و شعارهای طنز هم زیاد بود. اما جالب این بود که شعارهای مطرح شده در فیلم اخراجی‌ها به وفور میان مردم شنیده می‌شد. برخی از شعارها هم از نوحه‌های مذهبی اخذ شده بود: موسوی دگر یار ندارد! مکن ای صبح طلوع…

بنر بزرگی درست شده بود با نام اخراجی‌های سه. عکس‌هایش در اینترنت پخش شد. روز راهپیمایی هم عده‌ای می‌خواستند آن را روی پل عابر هوایی جلوی دانشگاه شریف آویزان کنند که احمدی‌نژاد اشاره کرد که جمع کنند.

حسین فدایی (نماینده مجلس؛ جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی) پایه ثابت همه مراسم‌ها بود. تنها می‌آمد و پوستری،  پرچمی هم دست می‌گرفت. شاید همین باعث شده بود که بعد از انتخابات شایعه‌ها درباره‌اش زیاد ساخته شود. مثلاً اینکه کهریزک زیر نظر او بوده است و از این قبیل حرف‌ها.

فکر نمی‌کردم مصلی کاملاً پر شود. با دوستان (عموماً هم‌دانشگاهی‌ها) از میدان هفت تیر تا مصلی را هم راهپپیمایی کردیم. پرچم‌ها و پوسترها در دست ملت بود و منظره‌ای زیبا درست کرده بود. حدود ۳۰۰-۴۰۰ نفر بودیم. حامیان موسوی هم جمع شده بودند. کلاً زیاد انرژی داشتند، اما تعدادشان زیاد نبود: ده-بیست نفر بیشتر نبودند. صدای‌شان اصلاً شنیده نمی‌شد، توی صدای احمدی‌نژادی‌ها حل می‌شد…

در حاشیه همایش وبلاگ‌نویسان حامی احمدی‌نژاد، گروه مستندساز تلویزیون ملی سوئیس قول گرفتند که باهاشان مصاحبه کنیم. قرار را برای هفته بعد گذاشتیم. قرار شد برویم جایی که گروه رسانه‌ای و وبلاگ‌نویسان حامی احمدی‌نژاد هستند. اما چنین جایی نبود. قرار شد برویم کافی‌نت یا یه کافی‌شاپ که اینترنت وایرلس داشته باشه. همان هم نشد. با سید مصطفی رفتیم دفتر تلویزیون سوئیس. خودشون یه اتاق رو آماده کرده بودند که برویم و اون‌جا مثلاً وبلاگ به روز کنیم. درباره یوتیوب پرسیدند که چرا وقتی سرچ می‌کنیم نتایج همه علیه نظام است. درباره نفوذ اینترنت و میزان دسترسی عمومی به اینترنت حرف زدم.

با مسئول نمایندگی تلویزیون سوئیس در ایران هم حرف زدم. ایران را با سایر کشورهای منطقه قابل مقایسه نمی‌دانشت و جلوتر می‌دانست. وقتی از تحولات اقتصادی و عدالت توزیعی و عملکرد احمدی‌نژاد گفتم، کاملاً همراهی کرد. نممونه‌های زیادی از روستاها و شهرهای کوچک را دیده بود. اما با این وجود دنبال علت اعتراضات به عملکرد احمدی‌نژاد می‌گشت. دنبال کاسه‌ای می‌گشت که زیر نیم‌کاسه‌ی احمدی‌نژاد است، اگر نبود که این مخالفت‌های مردم شهرهای بزرگ پیش نمی‌آمد.

روز انتخابات محمدمسیح با یک خبرنگار برزیلی آمد دانشگاه ما. قبلاً هم ایران آمده بود. درباره ایران خیلی علاقه داشت اطلاعات کسب کند. خودش هم وبلاگ می‌نوشت. با وبلاگشتان فارسی آشنایی نسبی داشت. بیشتر سئوالات سیاسی می‌پرسید. درباره آزادی مطبوعات و … وقتی رسید حاج‌آقای پناهیان هم توی صف رأی بود. با او هم مصاحبه کرد. پناهیان درباره دیپلماسی عمومی برایش گفت.

میدان ولی‌عصر همیشه شلوغ بود، اما اون شب بیشتر شلوغ بود. مستعد درگیری بود. جماعتی که به تمام معنا اوباش بودند اومده بودند واسه دعوا. انگاری عمداً در هر دو طرف موسوی و احمدی‌نژاد هم پخش شده بودند. یکی می‌گفت چاقو هم دستشون دیده بود. ترسیده بودم. مست بودند و دهن‌شون بوی گند الکل می‌داد. داغ کرده بودند. پر از شور بودند و شعارهای چرت و پرت علیه موسوی می‌دادند، اون وری‌ها هم علیه احمدی‌نژاد. جماعتی رو صف جلو وایسوندیم تا جلوی این‌وری‌ها رو بگیرند. چند نفر هم از حامیان موسوی همین‌کار رو با افراد سمت خودشون کردند. اما جمعیت هجوم می‌آورد. یهو یکی از احمدی‌نژادی‌ها اومد جلو شعار داد. ریختند رو سرش و با مشت و لگد زدند. نگذاشتم کسی بره حمایتش کنه. صادق رو به زور نشوندم روی شونه‌ها تا شعارها رو عوض کنه. دو بار «احمدی رو ایول» می‌گفتند، دوباره برمی‌گشتند سراغ شعارهای خودشون: «چیز، چیز، چیز…» به خیر گذشت.

حقوقدانان حامی احمدی‌نژاد هم جلسه گذاشته بودند توی ستادی توی خیابان فرشته. سخنرانش دکتر الهام بود. بیانیه حقوقدانان حامی احمدی‌نژاد رو همان‌جا امضا کردم. من هم صحبت کردم و گفتم که دولت دهم هم دست همین رئیس جمهور است و این مسجل است. دولت باید در دوره بعد تدوین لایحه اصل هشتم رو مورد توجه قرار دهد تا انتقاد این‌اندازه هزینه‌زا نباشد و از منتقدین حمایت شود. درباره حقوق بشر هم گفتم. دکتر الهام استقبال کرد. بعد از جلسه هم خصوصی رفتم سراغش و درباره حسین درخشان پرسیدم؛ از ادامه بازداشت او ابراز ناراحتی کرد و گفت به نظرم ارزش زندان رفتن ندارد.

سر چهاراره ولی‌عصر با یکی از حامیان موسوی بحث می‌کردم. دانشجوی ارشد حقوق شهید بهشتی بود. بحث رسید سر اصل ۴۴ و عقاید اقتصادی موسوی! من از عقاید موسوی حمایت می‌کردم و اون رد می‌کرد. بحث رسید به اختیارات رهبری. استناد کردم به اصل ۵۶ و ۵۷ که در آن «ولایت مطلقه امر» آمده است. قبول نکرد که در قانون اساسی چنین چیزی داریم. نشستم لب باغچه، لپ‌تاپ رو آوردم براش قانون اساسی رو از رو خوندم. مقادیری بحث حقوقی کردیم، اما کلاً پرت بود. کاش لااقل یه بار قانون اساسی رو با دقت خوانده بودع بعد به خودش می‌گفت حقوقدان!

مازیار بیژنی را به کاریکاتورهای عدالت‌خواهانه و کیهانی‌ش بیشتر می‌شناسند. توی انتخابات هم یه سه پایه برداشته بود در مراکز پر رفت و آمد کاریکاتور می‌کشید. سر چهارراه ولی‌عصر هم باهاش بودم. نزدیک بود کتک بخورد. مخالفان اجازه کشیدن نقاشی هم نمی‌دادند.

داشتیم با رفقا از میدان ولی‌عصر پائین می‌آمدیم. ساعت یک و نیم بود. به ماشین‌هایی که به سمت میدان در حرکت بودند عکس و پوستر می‌دادیم. یه پراید رو لاین سبقت توقف کرد. شیشه رو داد پائین. سردار رویانیان بود با خانواده محترم. سلام کردم و با خنده خسته نباشید گفت. تابلو بود که حامی احمدی‌نژاد است.

من مونده بودم چطوری رفته اون بالا. رفته بود بالای تیر چراغ برق و پرچم ایران دست گرفته بود. بعضی از حامیان آقای سبز، با سنگ و چوب داشتند می‌زدندش. پلیس هم دخالت نمی‌کرد. معلوم بود ترسیده. اگه یه سنگ تو سرش می‌خورد و می‌افتاد عمرا زنده می‌موند. پائین تیر هم سبزها ایستاده بودند که اگر پائین هم آمد او را بزنند، به این جرم که چرا رفته اون بالا تبلیغ می‌کنه! با وساطت پلیس اجازه دادند بیاید پائین. فراری‌ش دادیم، اما بعضی‌ها باز هم دنبالش رفتند که بزننش.

اومده بودم شیراز. همایش حامیان احمدی‌نژاد با سخنرانی پرفسور مولانا بود در تالار حافظیه. دم در پوسترهای تبلیغاتی احمدی‌نژاد رو می‌فروختند:  ۵۰۰ تومان! مسخره‌شون کردم که «کی» این‌ها رو می‌خره. بعد از همایش فهمیدم که «کی» می‌خره، چون همه پوسترها فروخته شد.

امام جماعت مسجد محله‌مون هم آمده بود همایش حامیان احمدی‌نژاد. اصلاً فکرش رو هم نمی‌کردم اهل سیاست باشه. اما هم حمایت کرد و هم خودش اومده بود در مراسم شرکت کنه.

صادق شهبازی (دبیر جنبش عدالت‌خواه دانشجویی) می‌گفت دانشگاه تهران بود که به‌ش خبر داده بودند در مراسم سخنرانی کروبی در دانشگاه شریف یکی داره به نمایندگی از جنبش عدالت‌خواه علیه رهبری حرف می‌زنه. خودش رو رسانده بود به محل جلسه، اما راهش نداده بودند. حتی عده‌ای ریخته بودند و با مشت و لگد هم پذیرایی کرده بودند. با پارتی‌بازی خودش رو به داخل سالن رسانده بود، اما باز اجازه نداده بودند که حرف بزنه. وسط صحبت کروبی داد زده بود و از خودش اجازه خواسته بود. دوباره عده‌ای ریخته بودند رو سرش و کتکش زده بودند. کروبی اجازه داده بود حرف بزنه. گفته بود که ما اصلاً نماینده‌ای در اینجا نداشته‌ایم و حامی ولایت فقیه و نظام هستیم. بعد هم توپ رو انداخته بود تو زمین کروبی که شما ولایت فقیه و قانون اساسی را قبول دارید؟ کروبی خلع سلاح شده بود و عذر خواسته بود.

بخش اول را اینجا بخوانید: http://saleh.ruhollah.org/255


سرنوشت اسرائیل را به دست لرها بسپارید!

سه‌شنبه 1 دسامبر 2009

حاشیه و متن‌ها از شش روز تحصن در فرودگاه مهرآباد
دی‌ماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت

سرنوشت اسرائیل را به دست لرها بسپارید

سرنوشت اسرائیل را به دست لرها بسپارید

*  مونده بودیم چی‌کار کنیم. خبرها به سرعت می‌آمد و ناراحتی را بیشتر می‌کرد. تعداد کشته‌ها هر روز بیشتر می‌شد. اما پیام رهبری که رسید هیجان تازه‌ای به دل آمد که تکلیف است که کاری بکینم. اما این که چی کار کنیم، هنوز نمی‌دانستیم. بالاخره یکی از پیشنهادات را بچه‌های یزدی دادند که برای اعتراض به کشتار مسلمانان در غزه، آماده‌ی اعزام به آن منطقه و دفاع از مردم هستیم. پیشنهاد تجمع جلوی سفارت‌ها هم مثل همیشه روی میز بود!

*  جلسه‌ی شورای مرکزی جنبش عدالتخواه دانشجویی از ساعت شش عصر شروع شد. به سرعت از کلاس بیرون آمدم و رفتم دفتر. تا حدود ساعت ده بحث‌ها ادامه داشت. فقط اندکی زمان برای نماز بحث را رها کردیم. تحلیل ما این بود که باید عکس‌العمل جدی و البته بدیع باشد. اتفاقاً چند تا راه‌کار تازه هم بود، اما تحصن در فرودگاه‌ها خیلی جالب‌تر بود. قابلیت این را داشت که در اکثر شهرهای بزرگ جهان، مشابه‌سازی شود. فارغ‌التحصیلان دانشگاه و فعالان فرهنگی هم جلسه گذاشته بودند و نظراتی هم اراده کردند. تا ساعت دوازده شب طول کشید. فردا صبح هم از ساعت هفت تا نه دوباره جلسه‌ی خودمان بود. درباره‌ی ریز برنامه‌ها صحبت‌هایی شد. به نتیجه که رسیدیم رفتیم پیش حاج سعید.

*  سردار سعید قاسمی، از فرماندهان دفاع مقدس است. مرد مخلصی است که هنوز آرمان‌خواهی‌ش محکم است. شهید آوینی در زمان جنگ مبهوتش شده بود و فیلمی به نام «حاج سعید» درباره‌اش ساخت. آوینی درباه‌ی حاج سعید گفته: «اگر تنها نتیجه‌ی انقلاب اسلامی تربیت امثال حاج سعید باشد، کافی است.» حالا حاجی شده است بمب انرژی برای فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی. رفتیم پیشش. از طرح استقبال کرد. اتفاقاً هم مردانه ماند. شش روز همراه با دانشحویان در مهرآباد تحصن کرد.

*  هماهنگی‌ها سخت شده بود. هرکسی کاری می‌کرد و به سختی می‌شد تشکل‌ها را با خود همراه کرد. بیست و چهار ساعته جلوی سفارت‌خانه‌ها تجمع بود و ظرفیت‌ها هدر می‌رفت. توکل به خدا کردیم. اولش سیصد نفر بیشتر نبودیم که بیشتر از دانشگاه‌های شریف، علم و صنعت، تهران، امام صادق علیه‌السلام و امیرکبیر بودند. اما کم کم به حدی رسید که هر روز باید حدود ۵۰۰ تا ۷۰۰ نفر را پذیرایی می‌کردیم. جمعاً حدود ۵۰۰۰  نفر در تهران در تحصن بودند. در شیراز و بوشهر و مشهد هم دانشجویان برای تحصن به فرودگاه رفتند. از یزد، بجنورد، شاهرود، زاهدان، شیراز، قزوین، اصفهان، قم و مشهد هم بعضی‌ها خودشان را به مهرآباد رسانده بودند.

*  خواستیم شور و شعور را هم همراه کنیم. در حقیقت شده بود کلاس آموزشی و بحث‌های روز. هر روز صبح دو–سه تا کلاس یا سخنرانی داشتیم و عصر هم پنج-شش تا. از نویسندگانی چون امیرخانی آمده بودند تا کارگردانانی مثل ده‌نمکی و طالب‌زاده و روزنامه‌نگارانی چون جلیلی (سردبیر ماهنامه سوره و راه). پرفسور مولانا هم آمد. حجت الاسلام غریب‌رضا از قم آمده بود. دکتر جبل‌عاملی (رئیس دانشگاه علم و صنعت) دکتر افروغ و دکتر کچویان و دکتر مجتبی رحماندوست، حجت‌الاسلام دکتر ثقفی، حسن عباسی و … از دانشگاهیان بودند. دکتر توکلی، کوهکن، ناطق‌نوری، کوثری، کوچک‌زاده، فدائی، سروری و … از مجلس آمدند. وزرای بهداشت، فرهنگ و راه هم آمدند. سردار یکتا، سردار جهروتی‌زاده و سردار باقرزاده هم آمد. خانم رجائی‌فر از دانشجویان فاتح لانه‌ی جاسوسی آمریکا در میان خواهران حضور فعال داشت. داود احمدی‌نژاد هم آمد و پیام رئیس جمهور را به متجصنین ابلاغ کرد. ابوشریف نماینده‌ی جهاد اسلامی در تهران هم آمد. حاج‌احمد پناهیان هم برای بچه‌ها بحث اخلاقی گفت. آقای رویوران هم استاد فلسطین شناسی بود. تحلیل اخبار می‌گفت. همه آمده بودند. جلسات صهیونیسم‌شناسی هم مرتب برقرار بود.

*  صدا و سیما تا روز سوم پوشش نمی‌داد. اما خدا پدر خبرگزاری فارس و روزنامه‌ی ایران را بیامرزد. ایسنا هم خبرها را پوشش می‌داد. صفحه‌ی پنج ایران مال ما بود. کم‌کم اعتمادها جلب شد. صدا و سیما به خبری کلی بسنده کرد که تحصن در فرودگاه همچنان ادامه دارد. بچه‌ها از پوشش خبری راضی نبودند. خودمان دست به کار شدیم. بچه‌های وبلاگ‌نویس را جمع کردیم. چند تا وبلاگ زدند. یکی‌ش خیلی جواب دارد: «مقصد پرواز غزه». روزی هفت هزار بازدیدکننده پیدا کرد. یعنی از سایت اصلی هم بیشتر! کلاً بخش رسانه فعال بود. چون اینترنت فرودگاه به صورت وایرلس در اختیار بود. ده نفر نشسته بودند پای لب‌تاپ شخصی‌شون و داشتند خبرها را تنظیم می‌کردند و گزارش می‌فرستادند. نادر طالب‌زاده که بخش رسانه را دید مشتاق شد  بیاید و از این فعالیت‌ها فیلم مستند بسازد. اما دیر آمده بود. یک روز بیشتر به پایان تحصن نمانده بود.

*  بیانیه‌ها هر روز منتشر می‌شد و مطالبات را خطاب به مسئولین می‌گفتیم. سازماندهی نیروهای داوطلب را از سپاه خواستیم، تحریم کالاهای صهیونیستی را از وزیر بازرگانی و … . مسئولینی هم که می‌آمدند از عملکردشان درباره‌ی موضوع فلسطین جواب می‌دادند. برخی جواب‌ها اصلاً رضایت بخش نبود.

*  وصیت‌نامه‌نویسی هم راه افتاد. البته بیشتر در میان خانم‌ها. قرار شد تا وبلاگی برای ثبت و نشر وصیت‌نامه‌ها راه بیفته. کارش را به خانم‌ها سپردیم. چند تا وصیت‌نامه رو گذاشتند، بعد گفتند وصیت‌نامه‌ها ضعیفه. منتشر نکنیم 🙂

*  کچل‌کردن‌ها هم خودش داستانی بود. فکر کن یکی نشسته تو ترمینال شماره‌ی یک مهرآباد و دارد با ماشین صفر کله‌ها را می‌تراشد. محمد تو وبلاگش نوشت: «هوا را از من بگیر، موهایم را نه!» مثل اینکه سنت نبوی بوده است که هنگام رفتن به جهاد موهایشان را می‌تراشیده‌اند. در هر صورت شهید می‌شویم، اما کچل نه!

*  از مصر عصبانی بودیم. با صهیونیست‌ها هم‌پیمان شده بود که در کشتار همراهی کند و مانع رساندن دارو و امکانات به غزه شود. مراسمی برگزار کردیم با نام اعدام فرعون. و گفتیم کسی که رئیس‌جمهور خائن و جنایتکار مصر را بکشد، یک میلیون دلار جایزه می‌دهیم. پولی در کار نبود. اما انگیزه بود. بعد از چند روز فهمیدیم که مردم مشهد بخش عمده‌ی این پول را تأمین کرده‌اند و گفته‌اند حاضرند از اموال شخصی‌شان این مبلغ را تأمین کنند. حتی یک نفر خانه‌اش را هم برای این کار اهدا کرد.

*  خبرنگاران خارجی شیطنت می‌کردند. قرار شد کسانی که قرار است مصاحبه کنند را از قبل معلوم کنیم. لیستی از ده‌ها نفر آماده شد که به زبان‌های فرانسه، عربی، انگلیسی و صدالبته فارسی حاضر به مصاحبه بودند.

* اسم‌ش بود که دانشجویی است. مردم از جاهای محتلف می‌آمدند. پسری از یکی از شهرهای مرزی شمال با شنیدن خبر اعزام آمده بود. زمین‌کشاورزی‌شان را به امان خدا رها کرده بود تا برود فلسطین. وقتی فهمید که هنوز اماکنی برای رفتن نیست، با ناراحتی آدرس و تلفن داد و خواست برای اعزام خبرش کینم. مهمانداران و حتی جمعی از تکنسین‌های قنی هم ثبت نام کردند که می‌توانند بیایند. پرستاران و پزشکان هم جداگانه بیانیه دادند. شرمنده همه‌شان بودیم.

*  فیلم‌ها زود روی اینترنت منتشر می‌شد. از همه پربیننده‌ترین‌ها، کیپ رژه‌ی نظامی متحصنین بود. هر روز در محوطه‌ی فرودگاه مراسم‌های نظام جمع و رژه بر قرار بود. نماز صبح، زیارت عاشورا، نرمش و رژه‌ی نظامی برنامه‌ی هرروز بود. حفظ آمادگی روحی و نظامی لازم است. ما هم آماده بودیم.

*  لرها خیلی جالب رفتار کرده بودند. یه پارچه نوشته بودند: سرنوشت اسرائیل را به دست لرها بسپارید و حتی عربی هم نوشته بودند: اعطوا عاقبه الاسرائیل بالایدی الالواز! آخر ِ زبان‌دانی بودند. خیلی پرشور بودند. از اون‌ها انرژی گرفتیم.

* طلاب هم از پایه‌های اصلی بودند. بعضی‌هاشون که از روز اول میان بچه‌ها بودند و حلقه‌های گفتگو دور و برشون همیشه برقرار بود. حاج‌آقای کشوری از اون آدم‌ها بود. بحث اصلی‌ش هم موضوع «عدالت و پیشرفت» بود و الگویی که باید در دهه‌ی چهارم انقلاب پیگیری شود. غیر از این‌ها، هر روز جمعی از طلاب هم می‌اومدند و چند روزی رو متحصن می‌شدند. فقط طی یک روز (سه‌شنبه) حدود هفتصد نفر از طلبه‌های قم آمدند. همگی هم کفن پوش! ماشالا به غیرت‌شون!

* حتی تحصن به ایرانی‌ها هم محدود نبود. جمعی از دانشجویان سوری و کانون دوستی ایران و سوریه یک شب را در تحصن مهرآباد سپری کردند. با خانواده آمده بودند. یک شب هم لبنانی‌ها آمدند. بروبچه‌های حزب‌الله هم بودند. زعیتر مسئول فرهنگی حزب‌الله بود. اون‌ها هم با خانواده‌شون به تحصن پپیوستند. انگاری فقط ما یه مشکل عمده داشته و داریم: خانواده‌ها توی تحصن و فعالیت‌ها نیستند. خلاء جدی است!

*  این رو یواشکی می‌گم. حتی پیشنهاد شد بریم هواپیما بدزدیدیم. بچه‌ها می‌گفتند که مثل اول انقلاب که شهید محمد منتظری برای کمک به مسلمانان دیگر کشورها توی همین مهرآباد یک هواپیما را به زور اسلحه پرواز داد، ما هم می‌توینم با این نیروهایی که داریم بریزیم توی محوطه و سوار هواپیما بشیم. این هم ایده‌ای بود! از این پیشنهادات شورانگیز هم بود.

*  کارکنان هواپیمایی هم بیانیه دادند که حاضرند با ما به غزه بیایند. چند تا از تکنسین‌های پرواز هم بودند که التماس می‌کردند که با ما برای کمک به مردم فلسطین همراه شوند. یکی‌شون می‌گفت من وصیت‌نامه‌م رو هم نوشتم و بار و بنه‌ام را هم بسته‌ام و خداحافظی کرده‌ام. یک کمک‌خلبان هم یه شب اومده بود تحصن و با اشک می‌خواست که او را هم در این پرواز سرخ با خود ببریم.

*  چله‌ی زمستون تحصن گذاشته بودیم و باید حواشی‌ش را هم می‌دیدیم. شب‌ها موقع سخنرانی بچه‌های لای پتو می‌لرزیدند، اما داخل نمی‌آمدند. کم‌کم که دیدیم آمار مریض‌ها داره زیاد می‌شه، سعی کردیم که برای خواب بچه‌ها را ببریم داخل ترمینال شماره‌ی یک. خالی بود، اما بچه‌ها می‌گفتند ما برای شهادت آمده‌ایم و آسایش نمی‌خواهیم. نور بالا می‌زدند!

*  کارد می‌زدی به حاج سعید خون‌ش در نمی‌اومد. می‌گفت ما می‌گوئیم که حاضریم خون بدهیم، آمده‌اند ایستگاه انتقال خون ِ سیار زده‌اند کنار دست‌مان؛ می‌گن خب اگه خون دارید بدهید به ما!! خنده‌دار هم بود. البته همین انتقال خونی‌ها چنان خونی از بچه‌ها گرفتند که دیگر کسی جرأت نکند بگوید من حاضرم خون خودم را اهدا کنم. هرکسی از ظن خود یار من!

* اسم‌ش را هم گذاشته بودیم: بی‌قرارگاه! خبرنگاران هم منو کچل کردند. هرخبری در هرجای عالم بود، از ما می‌پرسیدند. اگر بچه‌های علم و دین توی اهواز هم می‌رفتند جلوی پالایشگاه تحصن می‌کردند، باید درباره‌ی آنها هم اطلاع‌رسانی می‌کردیم.

*  ماه محرم هم تازه شروع شده بود. شب‌ها مناجات و عزاداری برقرار بود. خلوص و اشک بچه‌ها یه جور دیگه بود. از دور می‌دیدم، اما کلاً معنویت‌شون خیلی بالا بود. نماز شب خیلی‌هاشون هم قطع نشد.

*   خبرنگار مصری آمده بود توی جمع. دید برنامه‌ای نیست. گفت که من چطور خبر تهیه کنم. بچه‌ها جمع شدند و شروع‌کردن به شعار دادن. آهنگ‌های حماسی حزب‌الله لبنان هم پخش می‌شد. با این‌که کلی خشته بودند، همه آمدند و شعار می‌دادند، از ته اعماق وجود! الموت للمساوم؛ مرگ بر سازشکار! یا ایهالمسلمون؛ اتحدوا اتحدوا! الموت لإسرائیل؛ الموت لأمریکا!

*  از تولید به مصرف، شعار کمیته‌ی بیانیه بود. گاهی آنقدر کارها به هم گره می‌خورد که حتی فرصت پرینت کردن هم نداشتیم. تا بیانیه تایپ می‌شد، باید یکی برای بچه‌ها می‌خواند. لب‌تاپ به دست ایستاد و بیانیه خواند: بسم اللّه القاصم الجبارین، مُبیر الظالمین، مُدرک الهاربین…

*   شب شعر هم برگزار کردیم. امید مهدی نژاد، میلاد عرفان پور و محمد مهدی سیار (از شاعران جوان) شعرخوانی کردند. شب خاطره برگزار شد و سعید تاجیک از رزمندگان دفاع مقدس خاطره‌گویی کرد. فیلم اعدام فرعون پخش شد و دست‌اندرکاران آن توضیحاتی درباره‌ی این فیلم دادند. کلاً یعنی کار فرهنگی هم برگزار شد… ما فرهنگی‌کار هستیم.

*  اولش فکر مسائل مالی و تشکیلاتی جدی بود. اما خدا جوری حل کرد که اصلاً نفهمیدیم چطور شد. بعضی وقت‌ها که گروهی نیمه شب می‌رسید، غذاش هم همون موقع می‌سید. لطف خدا بود. اما روزهای اول همه‌اش لوبیای کنسرو شده بود. برای خیلی از بچه‌های سوسول (!) یه جورایی ریاضت بود.

*  برای اطاعت از سخنان رهبر رفته بودیم. آخرش هم نماینده‌ی رهبری توی دانشگاه‌ها آمد و خواست که به تحصن پایان دهیم. پیاده رفتیم تا بیت رهبری تا در مراسم عزاداری سیدالشهدا با رهبری بیعت مجدد کنیم. رهبری از متحصنین فرودگاه تشکر کرد و برای‌شان دعا کرد. چند روز بعد هم در دیدار با مردم قم، باز از تحصن در مهرآباد گفته بود و متحصنین را با شهدا مقایسه کرد. شرمنده شدیم. چون خدا همه‌اش خودش کارها را درست کرده بود و ما هیچ‌کاره بودیم. ما کجا و شهدا کجا؟
اما خوشحال بودیم که در برابر این فجایع انسانی ساکت نبودیم…

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست

این وبلاگ هم خواندنی است: مقصد پرواز غزه

این هم بخش دیگری از خاطرات دیگران: رصدخانه


یا علی گفتیمــ…

دوشنبه 16 نوامبر 2009

مشهور این است که پائیز رانماد خزان و فرسودن می‌گیرند، اما برای من معنای عشق و رویش می‌دهد. «عاشق نشدی و گرنه می‌فهمیدی – پائیز بهاری است که عاشق شده است». سهم من از رفت و آمد خورشید و چرخش زمین، عشقی است که در دل پرورده شده است، عشقی که سال‌ها در خاک فرسوده‌ی جان کشته بودم تا در پائیز از جان روئید و شکوفا شد.

هشت ِ هشت ِ هشتاد و هشت، «یا علی گفتیم و عشق آغاز کردیم» و در ظل سایه‌ی با عنایت امام رضا علیه آلاف التحیه و الثنا، عقد بستیم تا در کنار هم با عشق و شور تا آخر بمانیم.

از خدا خواسته‌ایم تا ما و ذریه‌مان را سرباز امام زمان قرار دهد و این راه با همه سهل‌ها و سخت‌هایش پذیرفته‌ایم.

دعامان کنید.

ـــــ

پـ.نـ. یک. خواسته بودم زودتر بنویسم، اما حرف ِ دل را نوشتن خیلی سخته. سخت‌تر از سخت و بلکه بیشتر.

پـ.نـ. دو. ای بابا، نمی‌شه شما خبر خوب ِ ازدواج دوستان‌تان را بشنوید و بعد به جای شیرینی خواستن مشتلق بدهید؟ مگر نمی‌گین خوشحال شدین؟ خب مشتلق بدهید دیگه 😀


وضعیت دولت الکترونیک در ایران / هزار راه نرفته

سه‌شنبه 10 نوامبر 2009
دولت الکترونیک

دولت الکترونیک

به کار گیری ابزارها و شیوه‌های الکترونیکی، دیجیتال و سایبری برای دست‌یابی برای اجرای وظایف دولت را دولت الکترونیک گفته‌اند. این لفظ مدتی است که در کشور ما هم چنان باب شده است که نمی‌توان بی‌توجه به آن تحولات دولت و خدمات عمومی را پیش‌بینی کرد.
شاید بیشترین این تحولات و در دسترس‌ترین آنها را هم در پلیس دید. پلیس + ۱۰ از جمله‌ی خدمات دولت الکترونیک است که حالا دارد جای خود را باز کرده است. امروز دیگر لازم نیست برای هرکاری به مراکز پلیس رفت. کافی است از طریق اینترنت یا دفاتر پلیس+۱۰ کارهای معمول و مرسوم را پیگیری کرد.
امروزه کافی است برای پرداخت قبوض با اینترنت یا موبایل و با یک کارت اعتباری بانکی به راحتی و سرعت از هرکجا که بخواهی پرداخت کنی. می‌توانی حساب خود را چک کنی یا به حساب دیگری واریز کنی.
خدمات دولت الکترونیک به همین‌جا ختم نمی‌شود. قوه‌ی قضائیه در سال‌های اخیر پروژه‌ی دادرسی الکترونیک را پیگیری کرده است و طراحی نرم‌افزار cms (case management system) سعی کرد تا روند رسیدگی به یک پرونده را در شبکه‌ی رایانه‌ای قوه‌ی قضائیه شبیه‌سازی کند. با این شیوه وضعیت پرونده‌ها به سهولت قابل پیگیری است و می‌توان رأی را هم از طریق همین شبکه صادر کرد. برخی از قضات هم خود به تایپ رای می‌پردازند و مستقیماً با دسترسی به شبکه رای خود را اعلام می‌دارند. (البته هنوز تا فراگیری این سیستم راه بسیار است. بسیاری از قضات هنوز کار کردن با این سیستم را نمی‌دانند.)
در برخی کشورها رأی‌گیری انتخاباتی هم با رایانه انجام می‌گیرد و این امر مشکلات بسیاری را از پیش ِ پای مجریان انتخابات برمی‌دارد. هرفرد با داشتن کارت رأی به حوزه اخذ رای مراجعه می‌کند یا از طریق شبکه جهانی اینترنت و مراجعه به سایت، رأی خود را به صندوق مجازی می‌اندازد. پایان زمان رأی گیری، اعلام نتایج بدون فوت وقت انجام می‌شود. چرا که کار شمارش آراء را رایانه انجام می‌دهد.

مزایا و منافع
به کارگیری فناوری‌های جدید در امر خدمت‌رسانی به مردم از سوی دولت بسیار راه‌گشاست. سرعت را بالا می‌برد و ارائه‌ی خدمات آسان‌تر و در دسترس‌تر می‌شود. دستیابی به خدمات دولت برای همه فراهم می‌شود و تفاوتی میان مرکزنشین و شهرستانی‌ها وجود نخواهد داشت. عدالت در دسترسی به خدمات دولتی فراهم می‌آید.
کاهش اختیار افراد در اعطای مزایا و تغییر در اسناد کاهش می‌یابد و به همین دلیل امکان فساد در ادارات کاهش می‌یابد. ارتشاء و اختلاس و سوء استفاده از جایگاه‌ها و اختیارات کاهش می‌باید و امکان اجرای دقیق قانون امکان‌پذیرتر می‌شود. دیجیتالیزه شدن امور، دقت را بالا می‌برد و امکان خطا را کمتر می‌کند. چرا که نقش انسانی و خطاهای او در این شیوه کمتر است.
هزینه‌ها کاهش می‌یابد و امکان بهره‌وری بالا می‌رود. مهاجرت برای دستیابی به خدمات بیشتر کم می‌شود، چرا که خدمات برای همه در هرجا فراهم می‌شود. فرصت‌های شغلی جدید متناسب با نظام خدمت‌رسانی تازه فراهم می‌شود. امکان واسپاری امور به بخش خصوصی فراهم می‌شود و بخش خصوصی بهتر می‌تواند از ظرفیت‌های خود برای ارائه‌ی خدمات دولتی یا عمومی بهره بگیرد. و در راه کوچک کردن دولت از طریق کاهش تصدی‌گری مفید واقع می‌شود.
با گسترش خدمات دولت الکترونیک تحرک جمعیتی کم می‌شود و برای دریافت هرگونه خدمات دولتی لازم نیست تا شخصاً به آن نهاد، سازمان یا اداره مراجعه شود. بلکه با سامانه‌های الکترونیک و رایانه‌ای امکان خدمت‌گزاری دولت در همه‌جا فراهم می‌آید.

موانع و معایب
اما تا رسیدن به وضعیت مطلوب راه بسیاری مانده است. هنوز زیرساخت‌های ارائه‌ی خدمات الکترونیک در کشور فراهم نیست. هنوز در بسیاری از مناطق کشور، امکان دسترسی به اینترنت فراهم نیست. بسیاری از مردم هنوز کار با این ابزارها را نمی‌دانند. حتماً دیده‌اید که کافی‌نت‌ها در موارد مختلف برای ثبت‌نام‌ها از مردم پول می‌گیرند تا کار پرکردن فرم‌ها و ارسال آن را برای‌شان انجام دهند. در حالی که علی‌القاعده نباید چنین وضعیتی حاکم باشد و افراد باید خود بتوانند این امور را انجام دهند.
هنوز برخی از مردم از جهت فرهنگی آماده نیستند تا امورشان را از طریق سامانه‌های الکترونیک پیگیری کنند و ترجیح می‌دهند تا همان شیوه‌های سنتی را پیگیری کنند. ترجیح می‌دهند تا به جای استفاده از ATM در صف‌های طویل بانک بایستند تا قبض‌هایشان را بردازند یا پولی را واریز یا دریافت کنند. ترجیح می‌دهند تا پول نقد در معاملات رد و بدل شود، به جای این‌که کارت اعتباری به کار ببرند.
هزینه‌های اولیه‌ی این خدمات معضل دیگر است. برای فراهم‌آوردن بسترهای فنی دولت الکترونیک نیاز به هزینه‌های زیادی دارد. هنوز در کشور ما دسترسی به شبکه‌ی اینترنت تنها برای بخش کمی از مردم فراهم است که حدود ۲۰ میلیون نفر هستند. سرعت دسترسی به اینترنت هم که فاجعه‌ای دردناک است. هنوز با ملاکات جهانی بسیار فاصله داریم.
نبود تجربه‌ی پیشینی هم از دولت الکترونیک در کشور، گسترش سریع این خدمات را با مشکل مواجه می‌کند و لازم است تا با تأنی و تأمل این مسیر پیگیری شود. لازم است تا شناسه‌های ملی برای افراد و اماکن فراهم شود. هنوز طرح کاداستر ملی که طی آن نقشه‌های هوایی از تمام زمین‌ها تهیه می‌شود، اجرایی نشده است. مالکیت‌ها معلوم نیست. و حساب‌های بانکی با افراد مطابقت داده نشده است. این‌ها هنوز راه را برای ورود فساد در نظام اداری باز می‌گذارد.
رسیدن به دولت الکترونیک عزم ملی می‌طلبد. نشستن بر حاشیه و تشویق کردن همیشه رو به پیشرفت نمی‌برد. هزار راه نرفته هنوز پیش روست.


ما هم کار ژورنالیستی بلدیم

ژورنالیسم

ژورنالیسم

در زمانه ما کمتر کسی است که منکر قدرت رسانه‌ها شود. یعنی رسانه‌ها واقعیت زمان ما شده‌اند. اما این‌که آیا این ضرورت برخاسته از نیازی اصلی است یا خیر محل تأمل است. یعنی آیا رسانه‌ها و به تعبیر خاص‌تر، ژورنال‌های امروزین عدول از طبیعت‌ند یا خیر. آیا این همه سرعت و پیچیدگی عصر اطلاعات با حقیقت انسان هماهنگی دارد یا نه؟ فکر می‌کنم به جای پاسخ به این سئوال و گیرانداختن خود درون مقدماتی که گاه مانع از رسیدن به مقصود است، می‌توان این‌گونه سئوال کرد که حزب‌اللهی بودن وصف ژورنال است یا ژورنالیست یا اصلاً این ترکیبی اضافی است و مالکیت رسانه و جبهه ملاک است؟ یا می‌توان پرسید حزب‌اللهی بودن موبوط به شکل و قالب است یا محتوا؟

مطمئناً حزب‌اللهی بودن هم در قالب تأثیر می‌گذارد و محتوا را متحول می‌کند. نمی‌توان در ظرف نجس غذای پاکیزه ریخت که آن ظرف، مظروف را هم ضایع می‌کند. پوشانیدن حقیقت به وسیله‌ی شگردهای مطبوعاتی یقیناً از ساحت ژورنالیسم حزب‌اللهی به دور است. کوبیدن بر طبل نفاق، نشر کذب و … حتماً در نشریات حزب‌اللهی راه ندارد.

متأسفانه آنچه به عنوان نمونه‌هایی از ژورنال‌های حزب‌اللهی شناخته می‌شوند، عموماً انحصاری شده‌اند. یعنی امکان حضور نیروهای تازه‌نفس از نسل جدید در آن‌ها وجود ندارد. به نظر می‌رسد قله‌های رسانه‌ای حزب‌اللهی در دوره معاصر محصول جوان‌گرایی و توجه به استعدادپروری بوده است. نمی‌توان نقش سیدمهدی شجاعی و نیستان‌ش را در پرورش نسل بعدی از روزنامه‌نگاران دین‌دار کم‌رنگ دانست.

اما امروز چه؟ کدام روزنامه‌ی حزب‌اللهی و مدافع ارزش‌ها حاضر است نام و نوشته‌های یک جوان نوقلم و خوش‌قلم را نشر دهد؟

در نمایشگاه مطبوعات امسال با یکی از مسئولان کیهان بحث می‌کردم. می‌گفت که در روزنامه‌ی ما گرفتن مقاله از غیر تحریریه ممنوع است! تحریریه هم که وضعیت خاصی دارند که جز سرویس سیاسی که تا حدودی جوان هستند، بقیه افراد سن و سالی ازشان گذشته است و نمی‌توانند آن‌گونه که باید کار کنند. حالا این را مقایسه کنید با روزنامه‌ی موفق «شرق» که حتی سردبیرش هم به سی‌سالگی نرسیده بود. تحریریه‌ای جوان و پویا که موضوعات روز را با ادبیات خوب منتقل می‌کنند. ولی روزنامه‌ی کیهان که جز صفحات خبری-سیاسی بقیه‌اش فقط به درد شیشه پاک کردن و دور ِ سبزی پیچیدن می‌خورد!

حالا ما در این میدان نبرد نرم، با این ماشین‌های جنگی فشل چه باید بکنیم؟ آدم کم نداریم. آقایی که روزنامه‌نگاری قدیمی و با سابقه است، می‌گفت: «شما از جهت تولید و ادبیات چیزی کم از نیروهای مقابل ندارید. در وبلاگ‌نویسی‌تان معلوم است که چقدر قوی هستید، اما نمی‌دانم که چرا در روزنامه‌هایتان این‌قدر بد کار می‌کنید.» از یکی از روزنامه‌نگاران کیهان مثال زد که در وبلاگ چقدر خوب می‌نویسد و در روزنامه‌چقدر بد. ما چه می‌خواهیم؟

کافی است یکی بیاید و یک دور در وبلاگ‌های حزب‌اللهی بگردد. مطالب را رصد کند تا بداند که تا چه میزان ادبیات نوشته‌های آنها غنی است و نویسنده‌های باذوق و پرمغزی دارد. اما اندیشه و عزمی برای جدب این استعدادها نیست که نیست. به عبارت ساده تر؛ ما هم بلدیم بنویسیم. اما کجا بنویسیم؟

– این را برای موج چهارم نوشته‌ام


ابتنای قانون بر شرع آیا؟ چرا؟ چگونه؟

دینداری

دینداری

یک. استدلال موافقان و مخالفان ابتنای قانون بر شریعت چیست؟
مخالفان هماهنگی میان قانون و شرع به چند دسته تقسیم می‌شوند و پاسخ‌ها را به طرق مختلف طرح می‌کنند که عموماً مبانی برون‌دینی دارد و باید به صورت پیشینی به آن‌ها پاسخ داد.
انتظار بشر از دین مهمترین موضوعی است که باید پاسخ داده شود. دکتر سروش در کتاب مدارا و مدیریت (صفحات ۱۳۷ و ۱۳۸) این موضوع را خارج از حوزه‌ی دین می‌داند که خود را تفسیر کند. بلکه وی انتظارات بشر را ملاکی معرفی می‌کند تا صدق و کذب مدعاهای دین و دین‌داران را با آن سنجید که چه اموری دین است و چه دین نیست. این سئوال خود مستلزم پاسخ به سئوال دیگری است.
معنای دین سئوال دیگری است که پیش‌فرض‌ها برای سئوال قبل بر آن استوار می‌شود. دکتر مصطفی ملکیان در مصاحبه‌ای (مجله نقد و نظر – شماره ۶) دین را مجموعه‌ی تعالیم و احکامی می‌داند که «بنا بر ادعای آورنده‌ی آن احکام و تعالیم و پیروان او، حاصل ذهن بشر نیست. بلکه برعکس دارای منشأ الهی است؛ خواه وحیانی باشد (مانند اسلام) و خواه عرفانی (مانند آئین بودا)» با این پیش‌فرض، اسلام هم‌سان با ادیان تحریف‌شده و یا عرفان‌های بشری و کاذب قرار می‌گیرد و انتظار بشر از دین هم مبتنی بر آن خواهد بود.
تعاریف دیگری هم از دین وجود دارد که دین را آرامش‌دهنده و معنابخش معرفی می‌کند. یا دین را متکفل پاسخ به پرسش‌های اساسی می‌داند که جای دیگری نمی‌توان پاسخ آن را یافت. برخی هم دین را اصولاً موظف به پاسخ به مسائل این‌دنیایی نمی‌دانند و آن را دون شأن دین می‌شمارند. (مهندس بازرگان)
آن‌چه از آیات و روایات برمی‌آید آن است که هدف دین کمال انسان و تکامل بخشیدن به اوست. این امر مستلزم لوازمی است که از آن جمله باید به این نکته ارجاع داد که «الدنیا مزرعه الآخره» یعنی که کمال اخروی در گروی کمال دنیوی است و نمی‌توان انتظار داشت که آخرت خوبی داشت، بی آنکه در این دنیا برای آن تمهیدی اندیشیده باشیم.
بنابراین جامعیت دین مستلزم آن است که برای رسیدن به این هدف، زمینه‌های لازم را مورد توجه قرار دهد. توجه به قوانین و هماهنگی آن با برنامه‌ی دین، یکی از این مسائلی است که برای تأمین هدف دین لازم می‌آید. به خصوص که دین‌داری مستلزم اطاعت از شارع در تمام اموری است که برای او تعیین کرده است.

موافقان ابتنای قانون بر شرع، به این امر استشهاد می‌کنند که وجود احکامی اجتماعی و شبه قانون در احکام دینی، نشان از این دارد که خداوند بشر را در این امور به خود وانگذاشته است و درنتیجه در این امور نیز باید از او اطاعت شود. همچنین به سخن خداوند اشاره می‌شود که هیچ رطب و یابسی در کتاب فراموش نشده است. «لارطبٍ و لا یابسٍ الا فی کتابٍ مبین»
همچنین اگر انتظار از دین را کمال انسان (یا جامعه‌ی انسانی) بدانیم، نمی‌توان از کنار نقش جامعه بی‌تفاوت گذشت. تأثیر جامعه در رشد و تعالی فرد امروزه به بدیهیات پیوسته است و منکری ندارد. بنابراین نظر نمی‌توان کمال فرد را بی‌نگاه به جامعه طلب کرد. از همین روست که دین برای اصلاح جامعه به سوی مطلوب، قواعدی دارد که باید در قانون‌نویسی مدنظر قرار گیرد.

دو. مقصود از شریعت در این‌جا چیست؟ عقاید، اخلاق یا فقه؟ احکام اولیه، ثانویه یا حکومتی؟ آیا احکام حکومتی با احکام اولیه و ثانویه تفاوت دارد؟
نظر غالب این است که آنچه امکان همراهی با قانون را دارد، فقه است. یعنی اخلاق و عقاید اصولاً اموری نیستند که قابل انطباق با قانون باشند.
دکتر کاتوزیان در مقدمه‌ی علم حقوق بیان می‌دارد که اخلاق از سه جنبه با حقوق تفاوت دارد: از جهت کارکرد، ضمانت اجرا و هدف. اخلاق امری فردی است که برای کمال فرد قواعدی را بر او بار می‌کند و وجدان آن را ضمانت می‌کند و تخطی از آن عذاب وجدان را به دنبال دارد.
البته این نظر قابل خدشه است. چرا که آنچه استاد کاتوزیان طرح می‌کند، تفاوت در هدف، در حقوق برآمده از دین قابل تعمیم نیست. چرا که هدف عالی نظام حقوقی اسلام هم کمال انسان است و قانون ابزار رسیدن به این مطلوب است.
عقاید را هم خارج از حوزه‌ی حقوق می‌دانند. چرا که عقیده امری درونی است و قابل استناد و فهم نیست. از آنجا که حقوق به امور اجتماعی توجه دارد، این امور را وا می‌گذارد و اصولاً خود را با آن سرگرم نمی‌کند. درباره‌ی دادگاه‌های انگیزاسیون در قرون وسطی در اروپا هم امروزه نقدهای بسیاری مطرح شده است و آن عمل را مخالف با دین می‌شمارند. چرا که تا زمانی که امری بروز بیرونی ندارد، قابل مجازات دنیوی نیست.
اما درباره‌ی فقه هم موضوعات متعددی بیان شده است. اول این‌که تنها ابوابی از فقه می‌تواند موضوع شریعت باشند که دارای جنبه‌های اجتماعی باشند. احکام فردی همچون عبادات و کفارات خارج از حوزه‌ی شریعت‌ند. این خلط در پیش‌نویس قانون مجازات اسلامی آمده است و کفارات را به عنوان نوعی از مجازات بیان داشته است که احتراز از آن لازم است.
اما احکام شرع در فقه هر سه نوع اولیه، ثانویه و حکومتی را دربرمی‌گیرد. هر حکم در جای خود موضوع شرع است. حکم اولیه مربوط به حالت معمول و عادی است. حکم ثانوی مربوط به موضعات استثنایی از قبیل اضطرار، اکراه، عسر، حرج، خوف، ضرر، تقیه و … است. حکم حکومتی هم که در اختیار ولی‌امر است که برای حفظ جامعه و تأمین مصالح تنظیم امور و … مقرر می‌دارد. (ابوالقاسم گرجی، مقالات حقوقی، ج۲، ص۲۸۷)
هرچند درباره‌ی جایگاه حکم حکومتی که حکم اولیه است (امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۱۷۰) یا حکم ثانوی است (آیت الله عمید زنجانی) یا خود قسم سومی از حکم شرعی است، (محمدی گیلانی، مجله رهنمون، شماره ۲، ص۶۳) اختلاف نظر است، اما اکثریت آن را جزئی از شریعت می‌دانند.
دکتر گرجی احکام را به دو بخش تقسیم می‌کند: اولی و ثانوی. اما ذیل احکام اولی دسته‌بندی می‌کند و احکام را به خصوصی و عمومی منقسم می‌کند. احکام خصوصی تابع مصالح خصوصی و احکام عمومی، تابع مصالح جامعه است. حکم حکومتی هم از این سنخ است.
آن‌چنان که آیت الله منتظری می‌گوید، حکم یا شرعی (الهی) است یا حکومتی (سلطانی). و این البته خلاف نظر مشهور است. (دراسات، ج۲، ص۶۰) علامه طباطبایی هم شبیه همین نظر را دارد. وی پس از تعریف احکام حکومتی می‌نویسد: «مقررات مذکور لازم الاجراء بوده و مانند شریعت دارای اعتبار هستند.» (بحث درباره‌ی مرجعیت و روحانیت، ص۸۳)
شهید صدر (الاسلام یقود الحیاه، ص ۱۸) بیان می‌دارد که به جز احکام ثابت، و احکام متغیری که با اجتهاد در طریق مصلحت کشف می‌شوند، در جایی که حکم الزامی تحریم یا وجوب نداریم، حکومت می‌تواند به قانون‌گذاری بپردازد و این قوانین نباید با شرع و قانون اساسی مخالفت داشته باشد.
آیت الله عمید زنجانی (حقوق اساسی ایران، ص ۶۵۷) با اشاره به وظیفه‌ی ولی فقیه در حل معضلات نظام، حکم حکومتی را راه‌کار قانون اساسی برای این امر برمی‌شمارد و حکم حکومتی را حکمی می‌داند که ولی امر (معصوم یا فقیه) بنابرمصلحت به طور موقت صادر می‌کند و تا مادام که مصلحت باقی‌ست حکم هم باقی‌ست. وی در مشروعیت این نوع حکم به نظرات شیخ مفید، کاشف الغطاء، محقق نراقی، صاحب العناوین و … استشهاد می‌کند.
قانون اساسی نیز با فزودن لفظ مطلقه به اصل ۵۷، و نیز مفاد اصل ۵ و ۱۱۰ به این نظر حکم کرده است که رهبری می‌تواند در مواردی که لازم می‌بیند، حکم حکومتی بدهد که با احکام اولین و ثانویه هم در تضاد باشد.
از مباحث فوق می‌توان به این نکته دست یافت که آن‌چه به عنوان شریعت می‌شناسیم و موضوع هماهنگی با قانون است، شامل احکام اولیه، ثانویه و حکومتی است و هرسه از جهت شرعی الزام‌آور هستند. و این الزام شرعی، بیانگر ضرورت هماهنگی با الزامات حکومتی را معلوم می‌کند.

سه. انطباق یا عدم مغایرت کدام‌یک ملاک سنجش است؟
قانون اساسی در تعابیر خود تساهل بسیار به خرج داده است و تعابیر متنوعی دارد: موازین اسلامی، مبانی اسلامی، احکام اسلامی و … و از سوی دیگر از هماهنگی، مطابقت و عدم مغایرت سخن گفته است.
برخی معتقدند با توجه به «عدم خلو مسائل عن الحکم» هر موضوع مستحدثه یا قدیم، دارای حکمی در شرع است. بنابراین وظیفه‌ی قانون‌گذار کشف آن حکم است. بنابراین باید انطباق قانون مصوب را با شریعت بررسی کرد. آیت الله منتظری سه مرحله در حکم شرعی برمی‌شمارد: مرحله تشریع که متعلق به خداست، مرحله استنباط که مربوط به فقیه است و مرتبه‌ی ترسیم خطوط و برنامه‌ریزی که شأن مجلس است و در این مرحله تطبیق ماسئل واقعه با قوانین اسلام مد نظر است. (نظام الحکم فی الاسلام، ص۲۳۴ و ۲۳۵)
گروهی دیگر قائل شدند که بیشتر قوانین جزء مسائلی هستند که دین درباره‌ش نظری از قبل نداده است  تازگی دارد. یعنی سابقه‌ی پیشینی ندارد. آنچه باید ملاک باشد، کسب مصلحت و دفع مفسده است. همچنین این‌که نیازهای جامعه با زمان تغییر می‌یابد و نمی‌توان با قواعد ثابت به نیازهای متغیر پاسخ گفت. از همین‌رو منطبق‌بودن قوانین بر شرع لازم نیست و صرفاً باید به عدم مغایرت اکتفا شود.
گروه سوم قائل به تفصیل شدند. در این میان نام آیت الله عمید زنجانی به چشم می‌خورد. وی معتقد است که قانون‌گذار حکیم است و کلامی را بی‌دلیل به کار نمی‌برد و تساهل در الفاظ از سوی نویسندگان قانون اسای را رد می‌کند. بر همین اساس باید تفسیری ارائه کرد که بیشترین هماهنگی را با متن قانونی داشته باشد. درباره‌ی مبانی و موازین شرع، باید قائل به انطباق شد. چرا که قانون‌گذار نمی‌تواند مقاصد شریعت و روح دین را به دلیل مصالح موقت کنار بگذارد. اما از سوی دیگر درباره‌ی احکام شرعی عدم مغایرت کفایت می‌کند. چرا این‌ها مسائل جزئی‌ند و گاه درباره‌ی موضوعات مستحدثه نظر معلومی ندارند. بنابراین بلاموضوع هستند و امکان انطباق فراهم نیست.
نظر چهارمی را هم می‌توان در این میان طرح کرد. در احکام اولیه، عدم مغایرت کفایت می‌کند. چرا که احکامی لایتغیرند و ثابتات دین را تشکیل می‌دهند. اما درباره‌ی احکام ثانویه، انطباق لازم می‌آید و باید عنوان ِ ثانویه احراز شود. مثلاً این‌که این حکم بر اساس ضرورت الزامی شده است، باید با انطباق بر شرع معلوم شود. درباره‌ی احکام حکومتی هم چنین است. یعنی لازم است که در مواردی که حکم حکومتی از قبل وجود دارد، انطباق آن ملاک تأئید شورای نگهبان قرار گیرد.

چهار. کدام فتوا ملاک سنجش است؟ ضروریات، مشهورات، ولی‌امر یا فقهای شورای نگهبان؟
محمدهاشم کمالی، نویسنده‌ی سنی (آزادی بیان در اسلام، ص۷۰) قانون‌گذار را فقها می‌داند و نظر آنها را صائب می‌داند و نظر ولی‌امر را جز در احکام سلطانی، مشروع نمی‌داند.
دکتر سیدمحمد هاشمی (حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج۲، ص۲۳۶) نظر فقهای شورای نگهبان را مرجع تمیز و تشخیص می‌شمارد.
در نظر فقه اسلامی، عموماً قائل به این شده‌اند که باید نظر ولی‌امر ملاک احکام حکومتی باشد و قوانین مصوب مجلس از این سنخ احکام هستند. اصولاً در فقه از جهت تاریخی نهادی هم‌چون شورا نبوده است که کسی برای آن‌ها صلاحیتی قائل باشد.
اما به نظر می‌رسد که قانون اساسی نظر فقهای شورای نگهبان را در این باره صائب می‌داند. اصول مختلف قانون اساسی اماراتی دارد که این نظر را تقویت می‌کند:
–    آگاهی به مقتضیات زمان و مسائل روز: شرط لازم برای اجتهاد کردن است. (اصل ۹۱)
–    فقیه بودن عضو و دارا بودن ملکه‌ی اجتهاد: مجتهد نمی‌تواند تقلید کند. (اصل ۹۱)
–    شباهت عمل فقها با حقوق‌دانان؛ حقوق‌دانان تفسیر خود را ملاک می‌دانند. (اصل ۹۱)
–    تشخیص دادن عدم مغایرت: تشخیص یعنی درک عالمانه و نه تقلید عوامانه. (اصل ۹۶ و ۴)
–    ملاک دانستن رأی اکثریت: یعنی آن‌که احتمال تفاوت آراء می‌رود. (اصل ۹۶)

پنج. بعضی گفته‌اند ابتنای بر یک فتوای معتبر برای مشروعیت کافی است. استدلال موافقان و مخالفان؟
این نظریه با برداشتی از واقعیت موجود و کثرت فتاوا، و نیز مصلحت‌سنجی برای تحول و تطور قوانین مناسب، اعتبار یک نظر فقهی را با عدالت و فقاهت مجتهد از سویی و روش‌مند بودن اجتهادش از سوی دیگر می‌داند. به عبارت دیگر همان‌گونه که فتاوای یک فقیه جامع‌الشرایط قابل تقلید برای مردم است، همین فتاوا می‌تواند ملاک رفتار کل جامعه نیز قرار بگیرد.
این نظر با نگاهی پلورالیستی و با نفی قرائت رسمی از دین، حقیقت را چنان متکثر می‌بیند که حاکمیت را از ادعای صحیح‌بودن برداشت‌ش بر حذر می‌دارد. همچنین این نظر مصالح جامعه را به عنوان دلیلی ذکر می‌کند که باعث می‌شود که لازم آست تا هر روز قانون تازه‌ای متناسب با شرایط روز تصویب شود و گاه این قوانین بر خلاف نظر مشهور است. در نتیجه لازم است تا مبنایی شرعی برایش جسته شود.
و اما نقد این نظر؛
تکثر فتاوای فقهی خیر است و راه را برای بحث و فحص از ادله و احکام شرع باز می‌کند، و از این رو امری‌ست مطلوب ِ شرع. اما دلیلی بر صحت همه‌ی آن برداشت‌ها نیست. کسی نمی‌تواند نظر شیخ مفید در حرمت نمازجمعه در زمان غیبت را به همان اندازه صحیح بداند که نظر فقهای متأخر بر وجوب تخییری آن را. این چنین نیست که اگر قانون را بریکی از این موارد مبتنی کردیم، شرعی رفتار کرده باشیم.
بلکه در حالت فردی لازم است تا مجتهد اعلم را ملاک قرار دهیم و در حالت جمعی، اجتهاد گروهی از مجتهدان آگاه به شرایط و مقضیات جامعه را ملاک رفتار قرار دهیم. باید با نظرات مختلف برخورد اجتهادی کرد و صحیح از سقیم را باز شناخت.
قانون‌گذاری هم با تشتت آراء ممکن نیست. چرا که هر فقیه سعی در ارائه‌ی یک مجموعه‌ی منسجم از اندیشه‌ی فقهی را دارد و بر مبانی متفاوت و بلکه مخالف استوار می‌کند. اگر هر فتوا را از کسی بگیریم، معلوم نیست با این اختلافات ریشه‌ای چگونه باید کنار بیائیم و آیا با این مجموعه می‌توان به مجموعه قوانین کارآمد دست یافت؟

منابع و مآخذ:
۱٫    سادات فخر، سید علی؛ فقه پاسخگو؛ انتشارات کانون اندیشه جوان؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۴
۲٫    صدر، سیدمحمدباقر؛ الاسلام یقود الحیاه؛ نشر دارالکتاب اسلامی؛ چاپ اول؛ ۱۴۲۶ هـ.ق / ۲۰۰۵ مـ.
۳٫    عمید زنجانی، عباسعلی؛ حقوق اساسی ایران؛ انتشارات دانشگاه تهران؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵
۴٫    کمالی، محمدهاشم؛ آزادی بیان در اسلام؛ ترجمه: محمدسعید حنایی کاشانی؛ نشر قصیده‌سرا؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۱
۵٫    منتظری، حسینعلی؛ نظام الحکم فی‌الاسلام؛ نشر سرایی؛ چاپ دوم؛ ۱۳۸۵
۶٫    نصری، عبدالله؛ انتظار بشر از دین؛ مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر؛ چاپ چهارم؛ ۱۳۸۵
۷٫    هاشمی، سیدمحمد؛ حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران؛ جلد دوم؛ چاپ ۱۸؛ زمستان ۸۶