بایگانی ماهانه ‌

آن روز که نمی‌رود از یادم

جمعه 28 آگوست 2009

آن روز که نمی رود از یادم

آن روز که نمی رود از یادم

امشب که تلویزیون جلسه‌ی دانشجویان را با رهبر معظم انقلاب پخش می‌کرد، یادم به یک سال پیش افتاد. آن روز که من هم یکی از دانشجویانی بودم که در حضور رهبری سخن گفته بودم. یادم به زمانی افتاد که برای تدوین متن مشورت می‌گرفتیم و ده‌ها صفحه عناوین مباحثی که پیشنهاد شده بود تا در دیدار با رهبری طرح شوند. حاشیه‌های آن روز را نوشتم تا بعدها که به این متن نگاه می‌کنم یادم به آن روز به‌یادماندنی بیاید.

آن روزها به صورت غیرحضوری به عنوان عضویت انتصابی* شورای مرکزی جنبش عدالتخواه دانشجویی درآمده بودم. و هنوز با فضای تشکل‌های شهرستانی ارتباط چندانی نداشتم.

وقتی پیشنهاد شد که به عنوان نماینده‌ی جنبش عدالتخواه حرف بزنم، بیم و امیدی در دلم پدید آمد. اولاً اینکه تجربه‌ی سخنرانی نداشتم و به نظر خودم توانایی خطابه ندارم. از سوی دیگر هم حتی یک تجربه‌ی حضور در چنین جلسه‌ای را پیش از این نداشتم. (که البته این دومی را به دلایلی به کسی نگفتم)

نظر ده‌ها نفر از اساتید، فارغ‌التحصیلان، فعالان دانشجویی و اجتماعی را جمع‌آوری کردیم. مشتمل بر ده‌ها صفحه و صدها ایده و موضوع بود. از موضوعات می‌توان به تشکیلات، دولت، مباحث مبنایی و تئوریک، عدالت اجتماعی و دغدغه‌های فرهنگی، رابطه‌ی امام و امت، نقد نهادهای متعدد به‌خصوص وزارت علوم و … اشاره کرد که در مباحث پیشنهادی آمده بود.

چندین جلسه‌ی شورای مرکزی به طول انجامید تا محورهای اساسی از میان پیشنهادات احصا شود. سه متن متنوع پیش‌نویس به شورا آمد. یکی با محوریت تربیت، یکی عدالت اقتصادی و دیگری هم براساس محورهای متعدد. هیچ‌کدام تصویب نشد. متن پیشنهادی دیگری را حبیب رحیم‌پور تدوین کرد و به بحث گذاشته شد. و نهایتاً ساعت ده صبح ِ روز دیدار متن اولیه‌ی نهایی نوشته شد.

همان حوالی ساعت یازده پیشنهاد دیگری طرح شد که در متن گنجانده شود. نظرم را درباره‌ی موضوع دادم و قرار شد به صورت غیرحضوری رأی‌گیری شود.

طبق اعلام نهاد رهبری در دانشگاه‌ها باید ساعت دو بعد از ظهر در مقابل ساختمان نهاد حاضر می‌بودیم تا با مینی‌بوس به سمت بیت رهبری حرکت کنیم. من تا رسیدم دانشگاه ساعت ۱۲ و نیم شده بود. دوش گرفتم و صورتم را اصلاح کردم. نماز خواندم و راه افتادم. هنوز نتوانسته بودم متن را درست آماده کنم. سه بار توی راه توانستم متن را از نظر بگذرانم. چند کلمه را هم که با ادبیات و آهنگ کلامم سازگار نبود جرح و تعدیل کردم. و البته ساعت دو بعد از ظهر مرتضی فیروزآبادی متن نهایی به دستم رساند. شورا پاراگراف جدید را تصویب کرده بود و به متن افزوده بود. به زحمت خودم را با متن تطبیق دادم. و سعی کردم آماده باشم.

یکی از چیزهایی که واقعاً برای من جالب بود، این بود که حتی یک نفر از مسئولین درباره‌ی متن ما سئوالی نکرد. همان‌طور که درباره‌ی متن دیگران سخنی گفته نشد. فقط معاون سیاسی نهاد رهبری در دانشگاه‌ها در جلسه‌ی روز قبل گفت که رهبری از سخنان تملق‌آمیز ناراحت می‌شوند و ممکن است با شما سخنی بگویند که ناراحت شوید. پس چنین چیزی نگوئید. و گفت که رهبری از انتقادات صریح هم حمایت می‌کنند، اما اگر تند و بی‌منطق بگوئید، رهبری ممکن است همان‌جا از شما طلب استدلال یا منبع کند. پس از قبل برای آن آماده باشید.

با یک مینی‌بوس سخنرانان و برای هرکدام یک نفر علی‌البدل همراه شده بود. من و مرتضی هم از طرف جنبش عدالتخواه بودیم. از درب غربی بیت رهبری وارد شدیم. حتی دیوارهای منزل آقا را هم دیدیم. برای من جالب بود که ساختمان‌های اداری بیت رهبری را تا حالا ندیده بودم. به سمت حسینیه امام خمینی راه افتادیم. از همان دری وارد شدیم که همه وارد می‌شدند، اما از کنار حسینیه، ما را به سمت صدر مجلس راهنمایی کردند.

بچه‌هایی که تجربه‌ی بیشتری داشتند، می‌گفتند که رهبری از این‌که دانشجو از بر سخن بگوید بیشتر توجه می‌کنند تا از متن. حرف‌های احساسی را هم حتماً درباره‌اش حرف می‌زنند، حتی اگر شده به کنایه. و البته متن نوشته شده توسط ما جنبه‌ی منطقی‌ش غلبه داشت.

سال قبل رهبری به متن جنبش عنایت ویژه‌ای کرده بود. و حتی یک سوم سخنرانی‌ش را حول موضوعات طرح شده در بحث نماینده‌ی جنبش عدالتخواه سامان داده بودند. و آن سخن منشاء خیرات بسیاری شد. معنای ضد ولایت فقیه را در آن متن پرسیده بودیم که رهبری به زیبایی تبیین کرده بودند.

نکته‌ی مهم در مدیریت کلام رهبری این بود که معمولاً رهبری در آغاز سخن از به آخرین نماینده‌ی دانشجویان استشهاد می‌کنند و معمولاً فضای جلسه را با اسخ هب او آغاز می‌کنند و بعد سایر مباحث را طرح می‌کنند. سال قبل از ما نیز زمان برای ارائه‌ی بحث کم بود و نزدیک به آن بود که نام جنبش حذف شود که مسئول نهاد رهبری پادرمیانی کرد و نوبت عدالتخواهان سر جایش ماند.

آن روزها حرف و حدیث پشت سر جنبش زیاد بود. حتی برخی از مسئولان کشوری به طرح مباحث بی‌پایه علیه جنبش می‌پرداختند که البته همچنان پابرجاست. برای اثبات خودمان باید نمادی را با خود همراه می‌کردیم. استشهاد هب سخنان امام که لقلقه‌ی همه شده است. قرار شد تا چفیه به گردن بیندازم. اما با عجله‌ای که من داشتم، چفیه‌ام پیدا نشد. ناچار در همان جلسه و دقایقی قبل از آغاز سخن، از یکی از حضار به عاریه گرفتم. چفیه‌ی بزرگ و ضخیم ِ عربی که با کت و شلوار اصلاً قرابت نداشت. اما گریزی هم نبود.

معاون سیاسی نهاد قبل از شروع برنامه از من پرسید که آمادگی داری اولین نفر باشی و من سری به موافقت تکان دادم. این نوبت‌دهی هم خود عالمی دارد. اولین بودن یعنی این‌که امسال تو می‌توانی «چفیه‌ی آقا» را از آن خود کنی. و من ابداً چنین قصدی نداشتم. به نظرم کار جالبی نیست.

از قبل هم گفته بودند به دلیل زیادبودن افراد متقاضی صحبت، نباید بیش از پنج دقیقه تصدیع وقت کنم. اما همه می‌دانستند که این زمان اقلاً تا هفت-هشت دقیقه طول می‌کشد. سعی کردم زمان صحبتم را به شش دقیقه برسانم. و البته همین حدود هم بیشتر نشد. همچنان استرس داشتم. بی‌تجربگی هم بی‌تأثیر نبود. به حضرت زهرا توسل جستم و به امام زمان. آرام شدم؛ آرام ِ آرام.

رهبری آمد. قرآن خوانده شد. و نام من را به عنوان اولین نفر خواندند. من هم اصلاً تجربه‌ای نداشتم. معمولاً در ابتدای سخن از رهبری اجازه می‌خواهند و بعد حرف را آغاز می‌کنند. اما من بی‌مقدمه رفتم سر ِ اصل مطلب.

متن در سه نسخه پرینت گرفته شده بود. یکی مال ِ من بود. از بس استرس داشتم و احتمال می‌دادم که عبارات موصوف و صفتی یا مضاف و مضاف‌الیهی را درست نخوانم، متن را اعراب‌گذاری کرده بودم. یک نسخه را قرار شد به آقا بدهم؛ یک نسخه هم برای آرشیو جنبش.

به شوخی گفته بودند که اگر بیشتر  از زمان مقرر حرف بزنی، مجری که کنار پای‌ت نشسته با خودکار به پات می‌زند! شوخی بودنش را می‌دانستم، اما باز هم بهش فکر می‌کردم. سر پنج دقیقه هم مجری یادداشت داد.

اوج حرف ِ ما، درباره‌ی قوه‌ی قضائیه بود و ضرورت تحول در آن. گفته بودیم که رئیس قوه‌ی قضائیه عزمی برای مبارزه با فساد ندارد و باید عوض شود. البته می‌دانستیم که هرچند فعل مجهول به کار بردیم، اما تغییر قوه‌ی قضائیه با رهبری است و داریم رهبری را به این موضوع امر می‌کنیم.

دیدار با رهبری -هفت ِ هفت ِ  هشتاد و هفت

دیدار با رهبری -هفت ِ هفت ِ هشتاد و هفت

متن را خواندم. دوستان باتجربه گفته بودند که حدود سی ثانیه هم می‌توانم خصوصی با آقا صحبت کنم. اتفاقاً برای همان دقایق هم پیشنهادات بسیار بود که چه بگویم. نهایتاً تقدیر از یکی از مسئولان و نیز درخواست وقت ملاقات ِ خصوصی با رهبری برای طرح نقدها و نظرات را به رهبری گفتم. اولی را رهبری چیزی نگفت. اما برای دومی گفت که دعا کنید خداوند به وقت ما برکت بدهد که من هم مشتاق به این جلسه هستم. خندید و این خنده خیلی خوب بود، وقتی که بدانی رهبری دارد یک لبخند اختصاصی از همان‌هایی که دوست داری، اختصاصی به تو می‌دهد.

وقتی بالا رفتم دست آقا را خواستم ببوسم. اما آنچنان هول شده بودم که یادم نبود که دست راست آقا … آقا دست چپ را برای گرفتن دستانم جلو آورد و با دست راست گرفتم و بوسیدم. چه دست‌های پرمهر و نحیفی…

حرف‌هام بیش از سی ثانیه شد. محافظ آقا گوشه ی کتم را یواش کشید. از طرف دوستان به آقا التماس دعا گفتم و آمدم پائین. رفتم پیش دوستان. داغ شده بودم. اول چفیه را از گردنم برداشتم و بعد از چند دقیقه هم کت را درآوردم. بچه‌ها می‌گفتند بد نبود و من هم ناراضی نبود. خدا را شکر کردم. از بس فشار روم سنگین بود، بعد از سخنرانی‌م چند بار با دوستان خندیدیم. بعداً چند تکه از خنده‌های ما رو تلویزیون نشان داده بود و ضایع شده بودم که موقع حرف‌های بقیه بی‌توجهی کرده‌ام.

صحبت‌های نماینده‌ی دانشجویان انجمن اسلامی مستقل خیلی پرشور بود. به خصوص آنجایی که علیه دانشگاه آزاد گفت، دانشجویان تکبیر گفتند. رهبری خندید و البته در سخنانش آن را نقد و تا حدودی رد کرد. اما جو جلسه را انقلابی کرد.

رهبری در صحبت‌هایش یکی دو جا به حرف‌های که گفته بودم، استناد کرد. جایی از ابهام در مفاهیم گفته بودم که رهبری گفتند ابهامی نیست و همین حرف‌هایی که خودتان زدید خوب است و بروید اجرا کنید.

پخش تلویزیونی سخنان رهبری همان شب بود که ما علی‌القاعده ندیدیم. فردا شب صحبت‌های من پخش شد که ندیدم. اما اشتباهی در پخش پیش آمده بود و عنوان  را نماینده دانشگاه امام صادق علیه‌السلام زیرنویس کرده بودند. اعتراض کردیم و شب بعد باز هم صحبت‌های من پخش شد. و هیچ‌کدام از این دو بار را هم ندیدم.

بازتاب‌های حرف‌ها هم جالب بود. همه تحت تأثیر انتقادات به قوه‌ی قضائیه قرار گرفته بودند. همکاران سابق در قوه‌ی قضائیه هم خیلی تعجب کرده بودند. رئیس سابق هم دستور داده بود که نام من را جایی نیاورند و معلوم نشود که این نامردی که دارد علیه دادگستری حرف می‌زند، چند ماه نون‌خور همین‌جا بوده است. اما خیلی از همکاران سابق از این موضع تقدیر کردند و چند تلفن و دیدار حضوری با همکاران سابق قوه‌ی قضائیه نتیجه‌ی آن برنامه بود.

فردای آن روز یکی از در اینترنت مطلبی نوشته بود که من به عنوان نماینده‌ی گروهک عدالتخواه رهبری را تهدید کرده‌ام. و مواضع ضدانقلابی ما را تشریح کرده بود. دوستان مجازی هرکدام موضعی داشتند. بعضی بلاک کردند و بعضی فحش دادند و بعضی تعجب کردند و برخی دیگر هم زیارت قبول گفتند.

البته مسائل درون‌تشکیلاتی هم در این میان بود که مجال بحثش نیست. اما هرچه بود تجربه بود و خاطره شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مطابق اساسنامه‌ی جنبش عدالتخواه دانشجویی، پنج نفر از میان اعضای شورای عمومی از طریق انتخابات به عضویت شورای مرکزی درمی‌آیند و این افراد دو نفر را که معمولاً به دلیل سابقه و توانایی می‌توانند به تکمیل نقش‌ها در شورای مرکزی بپردازند، انتخاب می‌کنند.

» ضمیمه: فایل سخنانم در دیدار رهبری

» باز نشر در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی)


تشییع جنازه

یکشنبه 23 آگوست 2009

تندروی های نمایندگان مجلس ششم باعث شد تا مردم اعتماد خود را به جریان اصلاح طلب از دست بدهند. مجلس هفتم حاصل رفتارهای به دور عقلانیت و قانونی بود که رهبری را به نوشیدن جام زهر دعوت کرده بودند. سرخوردگی اصلاح طلبان در تهران هم باعث شد تا با عدم مشارکت آنها شورای شهر به دست اصولگرایان بیفتد.

این پایان راه نبود. در انتخابات ریاست جمهوری نیز کاندیدای جریان اصلاح طلب حتی به دور دوم هم راه نیافت و نتیجه انتخابات دقیقاً مخالف آن چیزی شد که آنها می خواستند و احمدی نژاد به جای خاتمی رئیس جمهور ایران شد.

انتخابات های بعد مجلس هشتم و شورای شهر و مجلس خبرگان باز هم به تثبیت شکست اصلاح طلبان انجامید.

در انتخابات اخیر جریان مدعی اصلاح طلبی تمام انرژی خود را مصروف کرد تا این مرده را زنده کند. همان مرده ای که به تعبیر حجاریان آخرین میخ تابوتش را خاتمی زده بود. این بار تشییع جنازه ی اصلاحات با حضور میلیونی مردم انجام شد و مردم بار دیگر برای چندمین بار اعلام کردند که اصلاح طلبان را امین خود نمی دانند. هرچند اولین بار نبود، اما هنوز این مرده نمی خواهد باور کند که راه خطایی که پیموده است، بازگشتی ندارد. همان راهی که با نامه نمایندگان مجلس ششم به رهبری آغاز کرده بود


الکی نوشت

این قدر مطالب م کیلویی شده که نوشتن چند جمله بی مقدمه و موخره برام سخت شده.

الکی گفتم


انقلاب اسلامی را به دولت نسپار

این روزها موضوعی سخت آزارم می دهد. آن هم اینکه برخی از اصلاح طلبان به دینداری، ارزش مداری انقلاب اسلامی و ترویج ارزشهای دفاع مقدس را کاری دولت ساخته می دانند و اگر کاری در ترویج دین ببینند، بر آن حمله می بند که نان به نرخ دولت خور های فلان فلان شده! اما امروز من مردی را دیدم که دولت ها باید بدوند تا به پای او برسند. حاج رسول قائد شرفی مرد جالبی بود. خودش یک پا انقلاب اسلامی بود.

دغدغه ی انقلاب اسلامی و نگهداری اسنادش او را واداشته بود تا «مرکز مستندات انقلاب اسلامی شیراز» را پایه گذاری کند. همه چیز این مرد برای خدا بود. اصلاً هم حاضر نبود که اسم خودش باشد. همه اش می گفت خدا کمک کرده. مال خداست. حتی وقتی درباره ی سابقه ی خودش پرسیدم، نگفت. می خواست ریا نشود.

حاضر نبود ارزش کارش را با هیچ چیز دیگری عوض کند. خیلی آدم ِ آموزنده ای بود. مصاحبه ی مختصری هم ازش گرفتم که شاید در ماهنامه ی راه منتشر شود. اگر خدا بخواهد


حکومت وکالتی

شنبه 22 آگوست 2009

پیش از این به مناسبت سخنان دکتر محسن کدیور، در نقد نظریه وکالت فقیه مطلبی نوشتم. اکنون مباحثی در تکمیل آن نوشته‌ام.  البته پراکنده بودن نکات را بگذارید به حساب ذهن بی حساب ِ نویسنده ش

نظریه‌ی وکالتی بودن حکومت دینی در آثار آیت الله منتظری و نیز دکتر مهدی حائری یزدی مشاهده می‌شود. که البته تفاوت‌های این دو نظر بسیار است. به خصوص آن‌که حائری مالکیت را در انحصار فقها نمی‌داند. اما به دلیل تبیین خوبی که درباره‌ی هم‌سنخ دانستند حکومت و وکالت ارائه کرده است، به هر دو نظر نگاهی خواهیم انداخت.
بیان نظریه:

دکتر مهدی حائری یزدی در کتاب «حکمت و حکومت» نظریه‌ی وکالت مالکان شخصی مشاع را مبنای حکومت در شیعه می‌داند. وی بیان می‌دارد که به دلیل سبقت و سکنای افراد در محل ِ مشخص (وطن) دارای سنخی از اختصاص و مالکیت می‌شوند که برای آنها حق تصرف ایجاد می‌کند. اقتضای زندگی مدنی این است که آحاد و افراد نظام امنیتی را برای خود ایجاد کنند تا حقوق‌شان محفوظ بماند. از همین رو از میان ِ خود فردی را برمی‌گزینند تا از جانب آن‌ها اعمال صلاحیت کند و امنیت‌شان را فراهم آورد. این شیوه‌ی حکومت از رهنمودهای عقل عملی ناشی می‌شود، وگرنه حکومت‌داری از موضعاتی است که در دین طرح نشده است و قالب انحصاری برای آن وجود ندارد.

آیت الله منتظری سه رکن را برای حکومت دینی معرفی می‌کند: فقاهت، انتخاب از سوی مردم و مقید بودن به قانون اساسی. وی هرچند فقاهت را برای حاکم شرط می‌داند، اما ادله‌ی نقلی را برای اثبات آن کافی نمی‌داند و روایات را تنها برای جعل مقام قضاوت و افتاء فقیه صحیح می‌داند. اما حق (یا تکلیف) ولایت را با ادله‌ی عقلی برای فقیه ثابت می‌کند. رابطه‌ی مردم و حاکم در این نظر از نوع وکیل و موکل است. تقیّد به قانون اساسی هم به عنوان شرط ضمن عقد لازم‌الاتباع است.
هذا اول الکلام:

اثبات این‌که صلاحیت‌های حکومت از باب نمایندگی و وکالت قابل توجیه است، در این نظریه مغفول‌عنه است. این‌که مردم اصولاً در امور حاکمیتی دارای صلاحیت و اختیار هستند، خود محل مناقشه است. به خصوص آن‌که مالک اصلی و حاکم اصلی خداست و در صورتی مالکیت و حکومت مشروع است که از سوی خداموند مشروع دانسته شود. اما صاحبان این نظریه دلیلی بر این امر اقامه نمی‌کنند که چگونه خداوند این صلاحیت را به آن‌ها اعطا کرده است.

از پیش‌فرض‌های این نظریه آن است که امر حاکمیت را جزئی از صلاحیت‌های مالکانه می‌دانند که به صورت مشاع مربوط به تمام کسانی است که در آن تابعیت آن حکومت را دارا می‌باشند. اما این نظریه به این سئوال پاسخ نمی‌دهد که اسباب این تملک چگونه پدید آمده و آیا از سنخ همان مالکیت‌های متعارف است یا خیر.
تزاحم یا تعارض؟

با پذیرش اصل مالکیت مشاع، مشکل دیگری روی می‌هد. تصرف در مال مشاع باید همیشه با اذن همه‌ی مالکان صورت پذیرد. چرا که مالکان در همه‌ی اجزاء مال مشاع مالکیت دارند. در این صورت حقوق مخالفان –هرچند اقلیت- چگونه حفظ می‌شود؟ و به دلیلی حقوق این گروه همیشه نادیده انگاشته می‌شود؟

از سوی دیگر بعضی از شئون حکومت قطعاً از سوی شارع انتصابی است. مسند قضاوت از این سخن است که مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابی‌خدیجه بر آن حکایت دارد. چگونه این امور با مشروعیت صرفاً مردمی سازگاری خواهد داشت؟ برخی از نویسندگان، این امر را از باب تزاحم دانسته‌اند. یعنی آن‌که هرچند در مقام جعل، حقوق مالکان متعدد با هم در تعارض نیست، اما در مقام عمل، گاهی اوقات با یکدیگر قابل جمع نیستند. اما عدم امکان اجتماع حقوق افراد متعدد امری نیست که فقط در مرحله‌ی عمل وجود داشته باشد. اختیار ِ انسان‌ها باعث می‌شود که انتخاب‌های متفاوتی داشته باشند. و نیز این‌که مالکیت‌های مختلف اقتضائات متفاوتی دارند و در بسیاری موارد غیرقابل جمع. پس باید مشروعیت این امر (اولویت حقوق اکثریت بر اقلیت) در مقام جعل حل شود و نه در مقام اجرا.
دفع مفسده یا جلب منفعت چه می‌شود؟

رعایت حق و مصلحت همه‌ی مالکان یا بعض مالکان، باعث خواهد شد که برخی از آن‌ها از اذن خود عدول کنند و چون جلب مصلحت یا دفع مفسده در رفتار حاکمان برای‌شان صورت نمی‌پذیرد، قهراً تصرفات وکیل در حدود مالکیت آن‌ها نامشروع خواهد بود.
دلیل نقلی:

امام علی علیه‌السلام در نامه‌ای که به کارگزاران خراج‌گیرش می‌نویسد، بیان می‌فرماید: «… فإنکم خزّان الرعیه و وکلاء الامه و سفراء الأئمه / نهج‌البلاغه؛ فیض‌الاسلام؛ صفحه ۹۸۴» این امر مستند نقلی نظریه‌ی وکالت قرار گرفته است. اما معلوم نیست که آیا این گروه مشروعیت حکومت معصوم را نیز از همین سنخ می‌دانند یا خیر. چرا که این روایت در باب حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام صادر گشته است. ضمن آن‌که در همین‌جا مشروعیت دارای دو بُعد است و بخشی از مشروعیت را نیز از جانب پیشوای حاکم می‌داند. این در حالی است که آیت الله منتظری به صراحت حکومت ِ امام علی را منصوب به نصب خاص الهی می‌شمرد.
کدام وکالت؟

وکالت می‌تواند یکی از معانی زیر را تداعی کند:

یک. اذن در تصرف: در این صورت عقد نخواهد بود و در استمرار حکومت، استمرار اذن لازم است.

دو. استنابه در عمل: این همان عقد وکالت ِ مرسوم در فقه است. در این مرتبه، وکیل نایب مناب موکل است و تصرفات‌ش به نام موکل خواهد بود. این عقد نیز هم‌چون اذن، برای استمرار حق حاکم لازم است. و در صورت موت و حجر ساقط می‌شود.

سه. ایجاد سلطه و و لایت برای غیر: این نوع وکالت هرچند دلیلی بر مشروعیت‌ش نیست، اما با استناد به «اوفوا بالعقود» الزام‌آور خواهد بود. بیعت از همین سنخ است. (آیت‌الله منتظری؛ دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه؛ جلد اوّل؛ صفحه ۵۷۴ و ۵۷۵)

برخی از صاحب‌نظران حکومت را از سنخ وکالت‌های معمول دانسته‌اند و از همین‌رو مشروعیت حاکم را با استمرار عقد ملازم می‌دانند. اما طبیعت ولایت و سلطه، لازم بودن آن است و الّا بی‌اثر خواهد بود. سیره‌ی عقلاء نیز بر همین امر است که رابطه‌ی حاکم و محکوم از لزوم باشد و گرنه اصولاً حاکمیتی مستقر نخواهد شد.

برخی دیگر وکالت را نه وکالت –که عقدی معین در فقه است- بلکه از نوع سوم وکالت –ایجاد سلطه و ولایت برای غیر- دانسته‌اند. البته در این صورت معلوم نیست که اطلاق عنوان وکالت چه صورتی دارد، اما تا حدودی مشکل را حل می‌کند. اما حدود و ثغور آن را معلوم نمی‌کند. و امر حکومت را به قراردادی اجتماعی که همه‌چیز ِ آن بر اساس تراضی طرفین معلوم می‌شود، تبدیل می‌کند. نتیجه‌ی این موضوع رد ولایت برای فقها خواهد بود، چرا که حکومت با تراضی حاکم و مکوم مشروعیت می‌یابد و مشروعیت دیگری نمی‌تواند بر آن حاکم باشد.
نقیصه‌ی دیگر

هر نظریه‌ی سیاسی باید بتواند لااقل دو امر را اثبات کند: یکی حقانیت اعمال قدرت سیاسی از جانب حاکم و دیگری مبنای الزام‌آور بودن فرمان‌های حاکم. نظریه‌ی وکالت توجه خود را به بخش اول معطوف کرده است و از بخش دوم بی‌توجه گذشته است. در حالی که اهمیت این بعد نیز کمتر از بخش اول نخواهد بود


بیانیه‌ی تحلیلی جنبش عدالتخواه دانشجویی درباره‌ی وضعیت کنونی قوه‌ی قضائیه

یکشنبه 16 آگوست 2009

sv100568

در جریان یک محاکمه‌ی مطلوب، آنچه مهم است آن است که
اولاً هرچه زودتر کار تمام شود و طرفین سراغ کارهای دیگر خود بروند؛
ثانیاً آنکه ضررهای غیر مشروعی به طرفین نرسد؛
ثالثاً محاکمه طوری انجام شود که حتی‌الامکان حق به صاحبش برسد.
امام خمینی (ره)

مقدمه:
دستیابی به عدالت ِ همه‌جانبه بی‌توجه به عدالت قضایی میسورنیست، چرا که مبارزه با انواع فسادهای به وجود آمده، از طریق رسیدگی قضایی انجام می‌شود. عدم جدیت دستگاه قضایی در مجازات مجرمان و دفاع از حقوق مردمان باعث تجری متعدیان به حقوق مردم می‌شود.
در پایان دوره‌ی ده ساله‌ی ریاست فقیه فاضل آیت الله هاشمی شاهرودی بر قوه‌ی قضائیه بر آن شدیم تا فارغ از دغدغه های رایج سیاسی نگاهی به وضعیت کنونی قوه‌ی قضائیه داشته باشیم و کاستی‌ها و قوت‌های‌ش را از نظر بگذرانیم.

جایگاه قوه قضائیه:
اصل‏ پنجاه و هفتم قانون اساسی، ‎‎قوای‏ حاکم‏  در جمهوری اسلامی‏ ایران‏ را که‏ زیر نظر ولایت‏ مطلقه‏ امر و امامت‏ امت‏ اعمال می‌شوند، قوه‏ مقننه‏، قوه‏ مجریه‏ و قوه‏ قضائیه می‌داند که مستقل از یکدیگرند.
اصل‏ یکصد و پنجاه و ششم، قوه‏ قضائیه‏ قوه‌ای‏ مستقل می‌داند‏ که‏ پشتیبان‏ حقوق‏ فردی‏ و اجتماعی‏ و مسئول‏ تحقق‏ بخشیدن‏ به‏ عدالت‏ و عهده‏ دار وظایف‏ زیر است‏:
‎‎‎‎‎۱- رسیدگی‏ و صدور حکم‏ در مورد تظلمات‏، تعدیات‏، شکایات‏، حل‏ و فصل‏ دعاوی‏ و رفع خصومات‏ و اخذ تصمیم‏ و اقدام‏ لازم‏ در آن‏ قسمت‏ از امور حسبیه‏، که‏ قانون‏ معین‏ می‏ کند.
۲- احیای‏ حقوق‏ عامه‏ و گسترش‏ عدل‏ و آزادی های‏ مشروع‏.
۳- نظارت‏ بر حسن‏ اجرای‏ قوانین‏.
۴- کشف‏ جرم‏ و تعقیب‏ مجازات‏ و تعزیر مجرمین‏ و اجرای‏ حدود و مقررات‏ مدون‏ جزایی‏ اسلام‏.
۵- اقدام‏ مناسب‏ برای‏ پیشگیری‏ از وقوع‏ جرم‏ و اصلاح‏ مجرمین‏.
مشاهده می‌شود که موضوعات بسیار مهمی برعهده‌ی این قوه است که خدشه به هرکدام از این موضوعات می‌تواند ضربات جدی به عدالت و حقوق مردم بزند.

استقلال قضات و قوه‌ی قضائیه
یکی از مهم‌ترین توجهات آیت الله هاشمی شاهرودی در دوره‌ی مسئولیت‌ش توجه به استقلال دستگاه قضا بوده است. این موضوع مناقشاتی را هم به دنبال داشته است. تأسیس حفاظت اطلاعات قوه‌ی قضائیه از جمله‌ی آثار این استقلال‌طلبی مضاعف است که نظارت بر قوه‌ی قضائیه را از صلاحیت سایر نهادها خارج کرده است.

مدیریت در قوه‌ی قضائیه
پاشنه‌ی آشیل دستگاه قضا در راه عدالت شیوه‌ی مدیریت این مجموعه است. لزوم اجتهاد ِ فقهی برای رئیس دستگاه قضا باعث شده است تا گزینه‌های ممکن برای این دستگاه محدود شود و مدیران ِ این قوه بیشتر بر سیستم ِ هیئتی (!) به اداره‌ی امور بپردازند و در نتیجه ی این سیستم فضایی فراهم شده است که ترفیع از طریق نزدیک کردن ِ خود به مدیران و چاپلوسی کردن صورت پذیرد.

سیاست‌زدگی قوه قضائیه
در حقوق بین‌الملل مناقشات را همیشه بر اساس این‌که سیاسی یا حقوقی است، تقسیم‌بندی می‌کنند و دعاوی سیاسی را خارج از موضوع حقوق بین‌الملل می‌دانند. اما در حقوق داخلی چنین تقسیم‌بندی وجود ندارد. از همین رو دعاوی سیاسی نیز وجهه‌ی قضایی می‌یابند. و به تبع منازعات سیاسی بعض پرونده سازی ها در قوه ی قضائیه صورت می گیرد. از سوی دیگر متأسفانه سیاست‌زدگی در دستگاه قضایی به شدت به چشم می‌خورد که مثلاً دادستان ِ فلان منطقه با فلان گروه سیاسی زد و بند دارد و رئیس فلان بخش دستگاه قضا، با گروه سیاسی دیگری هم‌پیمان است. و این برخورد سیاسی خود را در پرونده‌های مختلف نشان داده است و موجب بی‌عدالتی شده و می‌شود.

تحقیق و تفحص از قوه‌ی قضائیه
از نقاط برجسته‌ی مجلس هفتم تحقیق و تفحص‌هایی بود که از قوه‌ی قضائیه و وزارت علوم به عمل آورد. اما قوه‌ی قضائیه در برابر این تحقیق و تفحص که می‌توانست بسیاری از اشکالات را نشان دهد، با بی اخلاقی هرچه تمام‌تر راه توهین و بی‌قانونی پیمود. عدم همکاری قوه‌ی قضائیه در اجرای تحقیق و تفحص علی‌رغم دستور مقام معظم رهبری قبل از اجرا و نیز مصونیت‌شکنی نمایندگان مجلس با جوسازی، نشان از نقد ناپذیری ِ دستگاه قضا بوده است.

عدم توجه به اولویت‌ها
متأسفانه دستگاه قضا، به جای اصلاح نظام قضایی و نظامات موجب بی‌عدالتی و اطاله در دادرسی‌ها، به تدوین لوایح حقوقی و قضایی در بیشتر قوانین محتوایی (مدنی، مجازات اسلامی، آئین‌های دادرسی مدنی، آئین دادرسی کیفری، تجارت، تعزیرات و …) پرداخته است. اما این امر روشن است که هرچند تنقیح قوانین در عدالت‌گستری مؤثر است، اما بی‌عدالتی‌های عمده امروز نه به خاطر محتوای قوانین که به خاطر نظامات غلط رخ می‌دهد.

مدرن شدن قضاء
یکی دیگر از ابعاد توسعه‌ی قضایی، توسعه‌ ی استفاده از ابزارها و سیستم‌های جدید بوده است. استفاده از امکانات و ابزارها در پزشکی قانونی و کشف جرم بوده است. همچنین استفاده از نرم‌افزار رایانه‌ای cms  (case management system) در محاکم بوده است. اما چون این امر همراه با آموزش لازم نبوده است، کارایی چندانی نداشته است.

اطاله
از معضلات عمده‌ی دستگاه قضائی در کشور ما، طول زمان رسیدگی و دادرسی‌ها ست. از زمان تشکیل پرونده تا قطعی شدن حکم و اجرای آن، معمولاً زمان زیادی طول می‌کشد و این موضوع جایگاه قضاء و دادگستری را به شدت متزلزل کرده است.
در سال‌های گذشته این موضوع وجهه‌ی همت مسئولان قضائی بوده است و اقدامات مختلفی در این زمینه انجام شده است. به موجب سیاست‌های کلی قضایی مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام در تاریخ ۲۸ مهر۱۳۸۱ از سوی مقام معظم رهبری ابلاغ گردیده است، قوه‌ی قضائیه لازم است تا مطابق بند یک و شش این سیاست‌ها، «اصلاح ساختار نظام قضایی کشور در جهت تضمین عدالت و تأمین حقوق فردی و اجتماعی همراه با سرعت و دقت با اهتمام به سیاست‌های مذکور در بندهای بعدی» و «کاهش مراحل دادرسی به منظور دستیابی به قطعیت احکام در زمان مناسب» باید مورد توجه باشد. از تشکیل شوراهای اختلاف گرفته تا ایجاد محاکم تخصصی و به‌کار گیری فن‌آوری‌های نوین، هدف کاهش طول مدت دادرسی را مدنظر داشته‌اند. همچنین قوه‌ی قضائیه دستورالعمل‌هایی را در همین زمینه تهیه کرده است. در این دستورالعمل‌ها راه‌کارهایی جهت تسریع در روندهای بروکراتیک، تغییر در فرم‌ها و رویه‌ها، نظام تشویق و تنبیه و نیز ساماندهی و تمرکزگرایی اموری که با دادرسی ملازمت دارند، پیش‌بینی شده است. از جمله‌ی این امور به تأسیس دفاتر زندان، بانک و ثبت در دادگستری‌ها می‌توان اشاره کرد.
دلایل عمده‌ی این امر را می‌توان در بالا بودن تعداد ورودی‌های پرونده به دادگستری، بی اطلاعای مردم از قوانین-که خود موجب بروز اختلاف و نیز خطا در طرح دعوی و … می‌شود- نبود الزام برای صدور سریع ِ حکم برای قضات، قطعی نشدن رأی و امکان فرجام و پژوهش و نقض حکم در موارد بسیار؛ ( چه از طرق عادی و چه در نهایت امر با حکم رئیس قوه‌ی قضائیه،) نبود ضمانت‌اجرای عملی برای استنکاف از صدور رأی و …  دنبال کرد.
طولانی بودن روند رسیدگی به پرونده‌ها از جهات مختلف مشکل‌زا است. سرعت در صدور حکم و قاطعیت در اجرای قانون، به عنوان عاملی در پیشگیری از وقوع جرم کاربرد دارد. همچنین در دستیابی به عدالت قضایی، به خصوص در دعاوی مالی، زمان دریافت حقوق از دست رفته، در اصل حق اهمیت دارد و وجود تورم و نوسانات قیمتی، اصل ِ حق را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

مبارزه با مفاسد اقتصادی
علی‌رغم تأکیدات رهبری برای مبارزه با مفاسد اقتصادی اقدامات قوه‌ی قضائیه در این راستا بسیار ضعیف بوده است. رویکردهای غلط یکی از زمینه‌های این ضعف عمل‌کرد بوده است. آیت الله هاشمی شاهرودی مفسده‌ی اکبر را گم‌شدن سرمایه‌گذاری در کشور می‌داند و اختلاس و ارتشاء و رانت‌خواری را مفسده‌های اصغر می‌داند و مبارزه با مفسده‌ی اصغر را موجب مفسده‌ی اکبر شمرده است! این درحالی است که رهبری به صراحت این اندیشه را غلط دانسته است. قانون حمایت قضایی از سرمایه‌گذاری از محصولات این نگرش به مفاسد اقتصادی بوده است.
تاسیس مجتمع ویژه رسیدگی به جرایم اقتصادی از اقدامات دستگاه قضا در راستای مبارزه با مفاسد اقتصادی بوده است که متأسفانه نبود تعریف صریح و همچنین عزم جدی باعث شده است تا دانه درشت‌ها همچنان آزاد باشند و مفسدین خرده‌پا به غلیظترین شیوه‌ها نواخته شوند.

شورای حل اختلاف
شورای‌های حل اختلاف، نهادی غیرقضایی برای ایجاد صلح و رفع تخاصم است. این امر به عنوان راهکاری برای حل معضل کمبود محاکم و بالا بودن ورودی پرونده‌ها در برنامه‌ی سوم توسعه مطرح شد. تشکیل هزاران شعبه حل اختلاف در مدت کوتاه نشان از عزم جدی دستگاه قضا در اجرای این قانون بوده است.
همزمان دوره‌های آموزشی برای افرادی که در این دادگاه‌ها مشغول بودند، اجرا شد و کاهش نسبی تعداد پرونده‌های ورودی به دادگاه‌ها را در پی داشت.
اما علی‌رغم این امر اشکالاتی نیز در مورد شوراهای حل اختلاف وجود دارد: تخلف از اصول ۱۵۶ و ۱۵۹ قانون اساسی، سپردن امر قضا به کسانی که سواد حقوقی ندارند، عدول از هدف اصلی این نهاد که ایجاد صلح و سازش است، موقتی بودن این راه‌کار و …
به نظر می‌رسد که نبود قاضی به تعداد مناسب و بالا بودن میزان دعاوی در اجتماع باید مرتفع شود، وگرنه مبارزه با معلول راهی برای حل این معضل نیست. تا زمانی که علت اصلی این معضل موجود باشد، همچنان معلول به وجود می‌آید و از آن گریزی نیست.

وکلا و کارشناسان
از تحولات قضایی ده ساله‌ی اخیر، تصویب ماده‌ی ۱۸۷ برنامه‌ی سوم توسعه‌ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب ۱۷/۱/۷۹ مبنی بر ایجاد تشکیلاتی برای کارشناسان حقوقی و نیز کارشناسان رسمی دادگستری تحت عنوان کانون کارشناسان رسمی دادگستری بود. این تشکیلات به موازات کانون وکلای دادگستری -که نهادی مستقل است- زیر نظر قوه‌ی قضائیه عمل می‌کند.
ایجاد این تشکیلات حمایت‌های حقوقی و دستیابی مردم به خدمات حقوقی را تسهیل کرد و از این طریق راه حفظ حقوق عموم را هموار ساخت. انحصار کانون وکلا را از میان بر داشت و طریق افزایش تعداد وکلا، عرصه‌ی خدمات حقوقی را رقابتی کرد و باعث کاهش حق‌الوکاله گردید. این امر زمینه را برای الزامی شدن وکالت فراهم می آورد.
اخیراً نیز با بخش‌نامه‌ی رئیس قوه‌ی قضائیه تا حدودی استقلال کانون وکلا تحدید شده است که البته لازم است تا مبانی حقوقی آن مورد مداقه قرار گیرد تا مخالفتی با قانون مؤسس کانون وکلا نداشته باشد.
اما در کنار آن محسنات نمی توان از این نکته چشم پوشید که این وابستگی وکلا به دستگاه قضایی خود موجب آن است که اهداف دادگستری عادلانه متحقق نشود. سطح سواد پائین کارشناسان دادگستری عامل دیگری است که باعث شده است که در کارآمدی این نهاد تشکیک شود. همچنین نبود نهاد مستقل برای رسیدگی به تخلفات کارشناسان از نقاط ضعف این نهاد است. تحمیل بودجه به بیت‌المال بدون آن‌که قانون آن را تجویز کند، در این دوره باعث شد تا اجرایی شدن این ماده با تخلف از قانون بودجه و تصرف در اموال عمومی همراه شود. عدم توجه به استانداردهای وکالت از جهت کمیت و کیفیت، در این تحولات از عمده معضلات است.

اتقان آراء
یکی از شاخصه‌هایی که رهبری در سال‌های اخیر به عنوان مطالبه‌ی جدی خود از قوه‌ی قضائیه مطرح کرده اند و در حکم انتصاب حجه ‌الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ صادق آمُلی لاریجانی نیز به آن تاکید شده است، اتقان آراست و آن عبارت از این است که آراء صادره از محاکم قضایی هرچه سریع‌تر قطعیت یابد و در مراحل عالی، رأی دادگاه‌های دانی نقض نگردد. در حالی که نقض آراء نشان از اشکال در دادگاه‌هاست، اما قوه‌ی قضائیه این موضوع را چندان به عنوان یک بیماری در دادگستری ندیده است و متاسفانه در طول سال‌های اخیر نه تنها این روند سیر مطلوبی را طی نکرده است، بلکه روز به روز این وضعیت رو به خرابی بیشتر گذاشته است.
فقدان این عنصر در دادرسی‌های قضایی ناشی از علل مختلفی است که برخی از آن‌ها عباتند از:
۱٫    عدم ابتنای آرای دادگاه‌ها بر مواد قانونی و صعوبت تسلط قضات بر تمام قوانین عام و خاص و ناسخ و منسوخ به دلیل پراکندگی و عدم تجمیع و تنقیح قوانین
۲٫    سلیقه‌ای بودن آراء محاکم و نبود ِ شیوه‌نامه‌ای برای تعیین نوع و میزان مجازات‌ها از میان موارد انتخابی در قانون
۳٫    عدم توجه دقیق به استنادات و ادله‌ی طرفین دعوا در صدور حکم و یا قید نشدن آن در حکم صادره و یا ابهام و کلی گویی در احکام
۴٫    عدم رعایت برخی مسائل شکلی در روند رسیدگی در دادگاه‌های بدوی
مشکلات بسیاری را  این عنصر در نظام قضایی باعث می‌شود. از جمله‌ی این نتایج آن است که ورودی پرونده ها بالا می‌رود، چرا که آراء محاکم قابل پیش‌بینی است و افرادی که ذی حق نیستند هم به خود اجازه می‌دهند تا شانس خود را بیازمایند تا شاید رأی دادگاه مطابق میل آنها باشد. ضمن این‌که روند دادرسی تا قطعی شدن رای به طور متوسط بالا می‌رود، چرا که محکوم‌علیه، با اعتراض و فرجام و تجدید‌نظر خواهی سعی می‌کند تا رأیی مطابق خواست خود بگیرد.
نتیجه‌ی ثانویه‌ی این امر از دست رفتن شأن قاضی است. زمانی که رأی قضات قاطع دعوا نباشد و همیشه احتمال نقض و رد آن رأی باشد، نظر قاضی ارزشی در نظر مردم نخواهد داشت. و این امر به نوبه‌ی خود بی‌اعتمادی به قوه‌ی قضائیه و نظام اسلامی را بیش‌تر می‌کند.

راه‌کارهای حل معضل عدم اتقان آراء:
۱-    تهیه‌ی شیوه نامه‌ی راهنمای صدور آراء برای قضات به خصوص در آراء کیفری که قضات می‌توانند در نوع و میزان مجازات، از موارد تعیین شده در قانون یکی یا ترکیبی از چند تا از آن را برگزینند. در قانون مجازات اسلامی نیز ملاک‌هایی جهت تشخیص قرار داده شده است، اما کلی بودن و احتمال دخالت نظر و روحیات شخصی قاضی باعث می‌شود تا در یک پرونده‌ی مشخص، بر اساس قاضی پرونده، نتایج متفاوتی به دست آید. و این امر مخالف عدالت است.
۲-    بالابردن سطح سواد قضات: معمولاً بی‌اطلاعی قضات از اصول قضاء و قانون، باعث شده است تا در بسیاری از موارد دادگاه‌های عالی به راحتی بتوانند مشکلات و نواقصی را در آراء دادگاه‌های مادون بیایند و مستمسک نقض آراء شود.
۳-    تعیین میزان استحکام آراء قضات در مراحل فرجام و پژوهش به عنوان شاخصه‌ی ارتقای قضات
۴-    بررسی و تحقیق جدی درباره ی علل نقض زیاد آراء در محاکم

اصلاح سیاست کیفری
سیاست کیفری جمهوری اسلامی در حال حاضر را باید حبس محور دانست، چرا که رایج‌ترین مجازاتی که برای جرایم مختلف در قوانین مختلف به صورت زندان در نظر گرفته شده است. لیکن در سال‌های اخیر با مطالعات صورت گرفته شده درجوامع مختلف و بررسی مشکلات مجازات زندان نظیر افزایش جمعیت کیفری زندانیان، کاهش فضای سرانه زندان‌ها به نسبت زندانیان، از هم‌پاشیدگی کانون خانواده زندانیان، هزینه اقتصادی زیاد زندان‌ها و زندانیان برای دولت‌ها، اجتماعی‌شدن زندانیان در فضای زندان با پذیرش فرهنگ زندان و نگاهی منفی جامعه به دارندگان سابقه حبس و … سبب ایجاد رویکرد حبس‌زدایی در قوانین کیفری در کشورهای مختلف مطرح گردیده است.
در ایران نیز، براین اساس در بند۱۴ سیاست های کلی قضایی نظام ابلاغی مقام معظم رهبری این‌گونه بیان کرده است : «بازنگری در قوانین در جهت کاهش عناوین جرایم و کاهش استفاده از مجازات زندان.»
زندان‌زدایی یکی از مفاهیمی است که ریاست قوه قضاییه در سالهای اخیر بر آن تاکید فراوان داشته‌اند و این امر را در دو حوزه مختلف پیگیری شده است:
۱- بخش‌نامه‌ها: در حوزه عمل که بخشنامه‌های مختلف آیت الله شاهرودی در استقاده نکردن از حبس به عنوان یکی از مجازات‌ها و بهری گیری از سایر مجازات‌های در نظر گرفته شده در قانون یکی از این موارد است.
به طور مثال بر حسب مجوز قانون مجازات اسلامی امکان تغییر و تبدیل مجازات در قالب تخفیف مجازات وجود دارد، لیکن در عمل استفاده از این مجوز برای صدور احکام مجازات های جایگزین مورد استفاده قضات نبوده است.
و یا اقدامات گسترده برای آزادی زندانیان مالی جرایم غیرعمد که به علت ناتوانی در پرداخت دیه در جنایات غیرعمد، نفقه، مهریه و ناتوانی در زندان بوده‌اند. رییس قوه قضاییه زندان برای دیه و مهریه را، خلاف شرع بیّن دانسته بود و در راستای اصلاح قوانین و صدور بخشنامه برای جلوگیری از این مسایل تلاش کرده بود.
۲- لوایح قضایی: از سوی دیگر حسب وظیفه‌ی قوه‌ی قضائیه مبنی بر تهیه لوایح قضایی (اصل یکصد و پنجاه و هشتم) اقدام به تهیه و تنظیم لوایح مختلف در جهت تصویت قوانین جدید و اصلاح قوانین موجود با مد نظر داشتن کاهش عناوین مستحق زندان و استفاده از مجازات های جایگزین حبس داشته است.
امری که در لوایح مختلفی که از مجلس ششم تاکنون در مجلس شورای اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است و برخی به تصویب رسیده و برخی هنوز در انتظار و بررسی توسط نمایندگان مجلس می‌باشد که از مهم‌ترین ان ها در این حوزه لایحه مجازات های اجتماعی جایگزین زندان می باشد که در مجلس هشتم کلیات آن به تصویب رسیده است.
۳- اعطای مرخصی: امر دیگری که در قوه‌ی قضائیه برای کاهش آمار زندان به کار گرفته شده است، دادن مرخصی به زندانیان است. این امر نیز به شیوه‌ی بخشنامه ریاست قوه مطرح شده است. اما گزارش تحقیق و تفحص از قوه‌ی قضائیه نشان داد که در بررسی موردی مرخصی زندانیان ناشی از جرایم مواد مخدر «به قانون ماده واحده مصوب ۲۰/۱۰/۶۷ مجمع تشخیص نظام عمل نشده و مبنای قانونی اعطای مرخصی به این زندانیان معلوم نیست تا جائی‌که تنها در یازده استان کشور تعداد ۱۲۷۱ نفر قاچاقچی مواد مخدر به مرخصی رفته و متواری شده‌اند که تعداد ۶۱۶ نفر آنها محکوم به حبس ابد بوده یا محکومیت بالای ده سال داشته‌اند. از طرفی تعداد زیادی از اسناد وثیقه که از این قاچاقچیان برای مرخصی اخذ شده سند واهی و جعلی بوده است. تحقیقات به‌عمل آمده نشان می‌دهد عموم کسانی که پس از مرخصی متواری شده‌اند مجدداً به چرخه قاچاق مواد مخدر وارد شده‌اند.»

ارتباطات بین‌المللی
از اقدامات آیت الله هاشمی شاهرودی، تأکید بر همکاری‌های بین‌المللی حقوق و قضا به خصوص میان کشورهای اسلامی بوده است. برگزاری همایش‌های دادستان‌های کشورهای اسلامی، پزشکی قانونی کشورهای اسلامی و … از جمله‌ی این اقدامات بوده است. اما بعضی اقدامات بر اثر نشناختن جایگاه ریاست دستگاه قضا باعث شد تا رفتارهایی نیز صورت پذیرد که در حوزه صلاحیت قوه‌ی قضائیه نبوده است و تذکر رهبری را در پی داشته است.

احیاء دادسرا
دادستان از نهادهای مهم در راستای حفظ حقوق عامه و تصدی امور حسبه در جامعه است. متأسفانه در دوره‌ی مسئولیت آیت الله یزدی این نهاد مهم از دستگاه قضایی حذف شد و مسولیت او به رئیس دادگستری تفویض شد. اما به زودی معلوم شد که این نهاد تا چه اندازه مهم بوده است و در دوره‌ی مسئولیت آیت الله هاشمی شاهرودی دوباره احیا شد. اهمیت این نهاد به حدی است که اگر همین یک مورد هم در پرونده‌ی آیت الله هاشمی شاهرودی توانسته است در میان بسیاری از حقوقدانان از وی شخصیتی مصلحانه به یادگار بگذارد.
نبود دادسرا به دلیل عدم هماهنگی میان دکترین و ساختار قضائی موجب از میان رفتن ذخیره‌ی قضایی و دکترین حقوقی شد. اطاله دادرسی گسترش یافت. بی‌نظمی در رسیدگی‌ها توسعه یافت. افزایش بار پرونده‌های مطروحه در دادگاه‌ها را موجب شد. باعث شد شأن قاضی به بازپرس تنزل بیابد. جایگزین شدن بازپرس، دادیار و دادستان با قاضی و ضابطان قضایی و سربازان و درجه داران انتظامی را به دنبال داشت و مفسده‌های بسیاری را در کنار خود به همراه آورد.
دادستان به عنوان مدعی‌العموم پرونده را معد صدور حکم می‌کند، کیفرخواست صادر می‌کند، پرونده‌های جزایی را به دادگاه می‌فرستد یا با قرار مناسب، ادعاهای واهی را از گردونه قضایی حذف می‌کند و اصل برائت را به اجرا در می‌آورد. دادستان می‌تواند در صورت صدور حکم قطعی در احکام کیفری تقاضای فرجام‌خواهی کند. در حقیقت قانون‌گذار، دادستان را یکی از کسانی می‌شناسد که حق فرجام‌خواهی دارند. علت هم این است که که دادستان وظیفه نظارت بر حسن اجرای قوانین را برعهده دارد. نظارت بر آزادی مشروط، شکایت از تعلیق بدون توجه به شرایط و نظارت بر اجرای احکام کیفری بر عهده داستان است. دادستان در جریان کشف جرم نظارت مستقیم دارد و در پایان این مرحله با صدور قرار جلب به محاکمه متهم را به دادگاه معرفی می‌نماید و یا با صدور قرار موقوفی تعقیب پرونده را مختومه می‌نماید.

آثار  و فواید احیاء دادسرا
۱٫ رعایت حقوق متهم
از اشکالات مهم در دادگاه‌های عام، این بوده است که مقام تحقیق و تعقیب یکی بوده‌اند و این امر باعث می‌شده است که بی‌طرفی قضات در تصمیم‌گیری مخدوش باشد. چرا که از سویی قاضی باید نقش نمایندگی عموم جامعه را ایفاء می‌کرده و به دنبال احیاء حقوق عامه بوده باشد، و ایهام وارد کند. از سویی باید به عنوان نماینده‌ی دستگاه قضایی اصل برائت را اجرا می‌کرده است و متهم را بی‌گناه فرض کند. این دو امر معمولاً تأثیرات سوئی بر روند دادرسی داشته است و قاضی را در انتخاب راه‌حل عادلانه دچار خطا خواهد کرد.
پس از احیاء دادسرا دو مقام «تعقیب و تحقیق» و «قضاوت و حکم» از هم جدا شدند. در نتیجه دادستان مسئول حفظ و صیانت از حقوق عامه شد و در جایگاه مدعی العموم قرار گرفت و قاضی توانست با استقلال بیشتری به انشاء رأی بپردازد.
۲٫ رعایت حقوق عامه
یکی از اشتباهاتی که در حذف دادسرا نادیده گرفته شده است، اهمیت و نیز گسترگی حوزه‌ی عمل دادستان بود. این امر را در نبودِ دادسرا، رئیس دادگستری متکفل بوده است. در حالی که مسئولیت‌های گسترده‌ای بر عهده‌ی رئیس دادگستری است که این توسیعِ سِمت، مانعی برای پرداختن به تمام تکالیف محوله خواهد بود.
در نتیجه‌ی این امر یکی از مهمترین وظایف که حفظ حقوق عامه است، نادیده انگاشته می‌شود. ورود در پرونده‌ها و نیز تقاضای تجدیدنظر در احکام و نیز پیگیری پرونده‌ها امری است که نمی‌توانست به درستی توسط رؤسای دادگستری‌ها پیگیری شود.
این در حالی است که با وجود دادسرا، پیگیری تمام مراحل دادرسی، با دقت و تخصص کافی، و نیز با توان و نیروی مناسب‌تری دنبال شده و می‌شود. بازپرسان، دادیاران و دادستان‌ها به دقت مرحله‌ی تحقیق و تعقیب را انجام می‌دهند و با صدور قرارهای مناسب و حضور در جلسات رسیدگی، پرونده را تا صدور حکم پیگیری می‌کنند.
۳٫ رعایت اصل تقسیم کار
مقام تحقیق نیاز به توانایی و تخصص‌های خاص و نیز تجربه‌ی کافی دارد. از همین‌رو بازپرسی در بسیاری از کشورهای دنیا به عنوان رشته‌ی مجزا (Discipline) مورد توجه است. تعقیب متهمان از یک جهت با حقوق متهم سر و کار دارد و از سوی دیگر با کشف واقع و جلوگیری از فرار مرتکبین جرائم و از بین رفتن ادله‌ی اثبات جرم مربوط است. این پیچیدگی باعث شده است که برای این امر نیز نیاز به افرادی داشته باشد که تخصص لازم برای صدور قرار و کیفرخواست های لازم پیش از صدور حکم را دارا باشند. در دوران فترت دادسرا این امر بر عهده‌ی نیروهای انتظامی بوده است که صلاحیتی در این باره نداشته‌اند.
پیشگیری از وقوع جرم و بهداشت قضایی
سالانه حدود ۱۲ میلیون پرونده‌ی قضائی در محاکم دادگستری و شوراهای حل اختلاف در کشور تشکیل می‌شود که از این میان حدود هفت میلیون پرونده در شوراهای حل اختلاف رسیدگی می‌شود و پنج میلیون پرونده سهم محاکم است.
وجود این میزان پرونده در دادگستری‌ها، نشان از وضعیتی بحرانی در سطح اجتماع دارد و به طبع هرگونه اصلاح و نگاه به قوه‌ی قضائیه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. چرا تعداد زیاد پرونده‌ها، نیاز به عناصر قضائی (از نیروی انسانی گرفته تا امکانات و ساختارها) را بیش از گذشته لازم می‌کند. چرا که دسترسی همگان به عدالت نیازمند این موضوع است.
قانون اساسی در اصل ۱۵۶، پیشگیری از وقع جرم را تکلیفی برای قوه‌ی قضائیه می‌داند. اما تاکنون نه تنها اقدام مؤثری در اجرای این اصل به وجود نیامده است، بلکه برخی از صاحب‌نظران این امر را خارج از حوزه‌ی وظیفه‌ی قوه‌ی قضائیه شمرده‌اند و تنها حوزه‌ی پیشگیری کیفری (به معنی جلوگیری از وقوع جرم از طریق ارعاب ناشی از اعلام یا اجرای کیفر) را در حدود صلاحیت قوه‌ی قضائیه دانسته‌اند.
قوه‌ی قضائیه با درک ضرورت توجه به میزان پرونده‌های ورودی، در سال ۸۷ بهداشت قضائی شعار خود قرار داد. منظور از این تعبیر نوپدید، این بود که در کشور ما نوعی بیماری اجتماعی وجود دارد که باعث بروز اختلافات و درگیری‌ها و در نهایت رجوع به دادگستری می‌شود. این بیماری در سطح قوانین جرم‌زا، ابهام در قراردادها و تفاسیر متناقض از متن آن، مناسبات اجتماعی نادرست و بسیاری عوامل می‌شود.

نبود آمار قضائی راه را بر پژوهش در زمینه‌ی مسائل دادگاه‌ها بسته است و ارائه‌ی راهکار را مشکل –وشاید هم غیرممکن- کرده است.
بی‌عدالتی در مناسبات اجتماعی -یا ناعادلانه دیدن نظام سیاسی و اجتماعی- عامل دیگری است که بر منازعات اجتماعی می‌افزاید. جامعه‌ای چون ایران که سال‌ها دستخوش نظامات استبدادی بوده است و منافع مردم و دولت در برابر هم قرار می‌گرفته است، مردم را به سمت دست‌اندازی به منافع عمومی کشانده است.
عدم اطلاع مردم از قوانین نیز باعث می‌شود که امر پیشگیری از منازعات هرچه کمتر رخ دهد. در انعقاد قراردادها، در موجهات مردم با نهادها و … هرکدام به شیوه‌ای زمینه‌های اختلاف‌برانگیز را به دنبال دارند و باید به آن توجه شود.
عدم امکان پیش‌بینی آراء دادگاه‌ها باعث شده است تا در پرونده‌ی واحد، نتوان رأی یکسانی را انتظار داشت. این امر به نوبه‌ی خود موجب تشکیل پرونده‌های بی‌بنیه و استدلال می‌شود و امیدهای واهی ایجاد می‌کند تا افرادی که ذیحق نیستند هم به طمع دست‌یازیدن به حقوق دیگران در دادگستری پرونده‌ای بگشایند تا شاید رأی قاضی به نفع‌شان صادر شود.
اصل دیگری که باید همچنان در نظر داشت، فراموش نکردن ویژگی اصلاح‌گرایانه‌ی مجازات‌ها ست. این امر عکس آن چیزی‌ست که اکنون در دنیای غرب و به خصوص در آمریکا مطرح شده است. ما همچنان معتقدیم که یکی از مهمترین کارکردهای مجازات‌ها اصلاح و درمان است و طرد و نفی مجرمین، تنها در مورد کسانی باید دنبال شود که خطرناکی‌شان اثبات شده باشد.

حقوق بشر و شهروندی
در اجرای دستورات رهبری، که «در نظام اسلامی، همه از حقوق شهروندی برخوردارند» تأکید رئیس قوه‌ی قضائیه، توجه به حقوق بشر و شهروندی بوده است. در همین راستا، قانون حفظ آزادی‌های مشروع و حقوق شهروندی در این دوره به تصویب مجلس رسانده شد. تشکیل کمیسیون حقوق بشر نیز از جمله اقدامات مفید ِ دستگاه قضایی بوده است. اما متأسفانه تنها مدت کوتاهی فعال بود و تنها یک گزارش منتشر کردند که البته نشان‌دهنده‌ی وضعیت ِ بد حقوق شهروندی بوده است. نظارت ناپذیری نهادهای امنیتی و تنوع این‌گونه نهادها راه اصلاح را البته سخت و دشوار کرده است. تعطیلی بازداشتگاه کهریزک به دستور مقام معظم رهبری در سال ۸۸ همچنان نشانه‌ای از وجود مراکز ناقض حقوق شهروندی در کشور است.

ارتباط با مردم و دانشجویان
از ابتکارات آیت الله هاشمی شاهرودی، ارتباط مستقیم رئیس قوه با مردم بود که ایده‌ای والا و اسلامی است و باید حاجب میان مردم و مسئولان برداشته شود. اما نبود ِ سازمان درست برای این جلسات، مفاسد عمده‌ای را ایجاد کرد که مهم‌ترین آن فروش زمان دیدار از سوی برخی از افراد در قوه قضائیه بوده است.
همچنین تصمیمات عجولانه و بدون پشتوانه که تنها در یک یا چند دقیقه‌ی کوتاه از سوی رئیس قوه اتخاذ می‌شده است، باعث بی‌اعتباری احکام صادره از دادگاه‌های کشور می‌شد که بی‌اعتمادی را به دنبال داشته است. این بی‌پشتوانگی زمانی رخ می‌نماید که ببینیم که قریب به ۹۰ درصد مراجعان به رئیس قوه، به منظور خود نائل می‌شوند، اما همین آراء در بررسی مجدد، در قریب به ۸۵ درصد موارد رأی قبلی مجدداً صادر می‌شود و عملاً اثر فایده‌ای بر حکم رئیس قوه‌ی قضائیه مترتب نیست.
از سوی دیگر متأسفانه رئیس قوه‌ی قضائیه خود را از نخبگان علمی و نیز فضاهای دانشجویی و گفتگو با دانشجویان محروم کرد و دیوار بلند بی‌اعتمادی بیش از پیش افرشته ماند. ما معتقدیم که مسئولان کشور باید رهبری را در این موضوع به عنوان یک الگو در نظر داشته باشند و جلسات منظمی را با اساتید و دانشجویان داشته باشند و خود را از نقد و تبادل نظر فراتر ندانند.

جایگاه ریاست قوه
ما معتقدیم جایگاه قوه‌ی قضائیه بیش از آنکه جایگاه اجتهادات شخصی و روشن فکری ریاست قوه‌ی قضائیه باشد، منصبی مدیریتی است. آنچه در دوره‌های قبل شاهدش بوده‌ایم، توجه به جایگاه اجتهادی رئیس قوه و تأکید بر فرمایشات اجتهادی بوده است که برخی از آن ها (همچون حذف دادسرا با ادعای مخالفت با شرع) هزینه‌های بسیاری را بر دستگاه قضا وارد کرده است. امروز نظام کنونی قضایی ما، چنان گسترده و در هم پیچیده است که مدیریت قوی را می‌طلبد. کانون‌های فساد و سوء استفاده‌ای که گاه در برخی بخش‌ها -هرچند کوچک- وجود داشته‌اند باید شناسایی شوند که اگر چنین نشود، نمی‌توان انتظار صلاح از سایر دستگاه‌های اجرایی و مدیریتی کشور داشت.

پالایش کارشناسان غربزده
هرچند ما خود را از استفاده از آثار تعقل بشری محروم نمی‌کنیم، اما معتقدیم که قوه‌ی قضائیه نباید در برابر امواج غرب‌گرایی سستی کند و هر میراثی را از غرب بپذیرد و منابع عظیم فقهی و الهی خود را کنار بگذارد. گاهی شاهدیم که قوانین کشوری بر مبانی و مبادی تفکر غرب استوار می‌شود، در حالی که ما خود میراث‌خوار فقه عظیم جعفری هستیم که باید به آن اهتمام جدی داشت. همچنین اجتهادات روشمند و مبتنی بر مکتب فقه جواهری باید به عنوان منبع تنظیم لوایح قضایی مدنظر قرار گیرد.

کاداستر
از مهمترین پروژه‌های ملی که هنوز بر زمین مانده است، موضوع کاداستر است. کاداستر نقشه‌های هوایی بزرگی هستند که حدود مالکیت‌ها و منابع ارضی را معلوم می‌کند. با انجام چنین پروژه‌ای بسیاری از امور ثبتی کشور سامان می‌یابد و از زمین‌خواری جلوگیری می‌شود. اما با گذشت سال‌ها از آغاز این پروژه هم‌چنان پیشرفت چشمگیری در آن مشاهده نمی‌شود و این امر شائبه‌ی تعمد در این اهمال‌کاری را تقویت می‌کند.

جمع بندی
قوه‌ی قضاییه در آغاز دوره‌ی جدید بعد از فراز و فرودها و تجربیات گذشته و ثبات نسبی حاصل از آن، بیش از هر چیز احتیاج به عزم و ارده‌ی جدی برای برخورد بدون تبعیض با فاسدان و مفسدان در هر پست و جایگاه نیاز دارد. امروز لازم است تا شجاعت، اقتدار، صلابت و قاطعیت برای اجرای احکام اسلامی بدون مصلحت اندیشی‌های خیالی و تغییر رفتار از ترس فضاسازی‌های  سیاسی و بین المللی در دستور کار قرار گیرد.
انجام فعالیت‌های زیربنایی برای جلوگیری از تحقق فساد نظیر حل معضل نظام اراضی با به نهایت رساندن اجرای کاداستر از یک سو و از سوی دیگر فعال کردن جدی ساختار نظارتی و بازرسی خویش یعنی سازمان بازرسی است.
توجه به موضوع اتقان آراء می‌تواند به کاهش طول دادرسی‌ها و جلب اعتماد عمومی به استحکام احکام قضایی کمک کند و باید ملاک جدی در اصلاحات ِ پیش ِ روی قوه قضائیه باشد.
پالایش کارشناسان غرب زده و معدود قضات و کارگزاران قضایی متخلف و بعضا آلوده به فساد و نیز اولویت یافتن خط مشی‌های مشخص شده‌ی به وسیله‌ی رهبری نظام بر اجتهادات شخصی باید در رأس اصلاحات قرار گیرد. پذیرش قانون و استقبال از نقد منتقدین انقلابی و دانشجویان -به عنوان جریان پیش روی حرکت‌های اجتماعی- جزو مسائلی است که می‌تواند به تحول بنیادین در قوه قضاییه کمک کند.
در پایان تأکید می‌کنیم عدالتخواهان به عنوان سربازان انقلاب اسلامی و ولایت فقیه آماده‌اند تا در صورت مشاهده‌ی عزم جدی برای تحقق این امور از جانب مسئولان قضایی، با همه‌ی توان علمی و عملی به حمایت از مبارزه با فساد بپردازند و توصیه های برادرانه و مشفقانه‌ی خود را خدمت شما تقدیم کنند.

به امید ظهور عدالت‌گستر گیتی
جنبش عدالتخواه دانشجویی


عوارض اندیشه‌های فردید

شنبه 15 آگوست 2009

سید احمد فردید

سید احمد فردید

اندیشه‌های سید احمد فردید چند سالی‌ست که نقل محافل است. هرکسی از ظن خود برداشتی می‌کند و نقد و نقبی بر او می‌نویسد. روزهای اخیر، با جماعتی از دوستان جنبش عدالتخواه در نشست سراسری این بحث باز شد. و چند نکته‌ای را نوشتم. شاید همه‌ش هم درست نباشد، اما سعی کرده‌ام که از مسیر حقیقت خارج نشوم. هر اندیشه‌ای را می‌توان از ابعاد متفاوتی نقد کرد. می‌توان به صورت‌بندی قضایا و ادله نگاه کرد. می‌توان به مغلطه‌ها توجه کرد. می‌توان پیش‌فرض‌ها را نقد کرد و الخ.

اما من می‌خواهم از بُعد دیگری نقد کنم. از عوارض اندیشه‌های فردیدی بگویم. نکات بسیار است و محتاج تفصیل. اما لازم است که به آن پرداخته شود. به خصوص این‌که باید تأکید کرد که تعریف کردن ِ امام خمینی ذیل اندیشه‌های فردید، خطایی سهمگین و موجب تحریف اندیشه‌ی ایشان است که متأسفانه این شیوه‌ی خطا این روزها به شدت مرسوم است.

یک. سیر باطنی و عمل‌گریزی از آثار اندیشه‌های فردید است. نداشتن برنامه‌ای برای عرصه‌ی عمل و تحذیر بسیار از درافتادن در چاه ِ مدرنیته و غرب، آنها را از «عمل» باز می‌دارد. در این اندیشه نقش ِ مطالعه و علم به جای طریقیت، به هدف و متنها درجه‌ی تکلیف بدل می‌شود.

دو. توجیه‌گری و انظلام، از دستاوردهای این اندیشه است. پذیرش جبری تاریخی (یا اجتماعی) باعث می‌شود که نه تنها در برابر ظلم و ستم کاری نکنند، بلکه گاه به یاری دستگاه حاکم هم می‌پردازند. حضور مرحوم فردید در تلویزیون شاهنشاهی و یا عضویت بسیاری از هم‌فکران ِ وی در انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه از این دست نتایج است.

سه. دوری از واقعیت به سمت انتزاع در اندیشه‌های فردیدی بسیار است. انتزاع ِ روح برای غرب و تجشم ذهنی شیطان و نیز تعابیر و مفاهیم ِ اثبات‌نشده در اندیشه‌های فردیدی دیده می‌شود.

چهار. دگماتیسم و غرور کاذب و نفی دیگران در حاملان اندیشه‌های فردید بسیار به چشم می‌خورد. این که دیگران را به نادانی و بی‌اطلاعی و گاه به خیانت‌پیشگی متهم می‌کنند، از نکاتی است که فردیدی‌ها جدا نیست.

پنج. ماندن در کلیات و نداشتن فهم از جزئیات در میان‌شان بسیار دیده می‌شود.

شش. برخورد مکانیکی با انسان و در نظرنیاوردن عوامل اجتماعی در فهم انسان‌ها

هفت. سرخوردگی و گوشه‌نشینی در اثر توهم ِ قدرت و سلطه‌ی برتر غرب که همه‌ی زندگی ِ ما را در بر گرفته است

هشت. نگاه ماکیاولیستی در دوران گذار از معضلات عمده‌ی اندیشه‌های فردیدی است. آنها با رد تمام مظاهر غرب و تکنولوژی، آن را شیطانی می‌شمارند، اما در زمان ِ عمل ِ اجتماعی، تکنولوژی‌ها را مشروع می‌شمارند و دست شستن از ابزارها را ارتجاع می‌دانند. اما مگر این میزان بهره‌گیری از تکنولوژی هم می‌تواند مصداق اضطرار و مرده‌خواری باشد؟ اضطرار تا کجاست؟

نه. بستن دست عقل و گشودن راه خرافه

ده. آرامش کاذب و بی‌خیالی در قبال ِ جامعه‌ی انسان در اثر همان جبر تاریخی و عدم درک موقیت‌های اجتماعی و تکلیف به عمل ِ اجتماعی


نمی‌توانم حمزه را هم مثل آن‌ها بدانم

سه‌شنبه 11 آگوست 2009

حمزه غالبی

حمزه غالبی

حمزه را اولین بار چهار سال پیش در جشنواره وبلاگ‌نویشان دانشجو دیدم. وقتی می‌رفتیم همدان، آمده بود و نشریه‌ی عصر ما (ارگان مجاهدین انقلاب اسلامی) را توزیع می‌کرد. توی بحث‌های جدی پابه‌پای من بحث می‌کرد و البته با این‌که تفاوت نظرهای زیادی داشتیم، اما ادب و فهم‌ش من رو شیفته‌ی خودش کرد.

دو سال پیش که فهمیدم علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس می‌خواند با هم قرار گذاشتیم که بریم نمایشگاه کتاب. کلی با هم بحث کردیم و کتاب باهم تبادل کردیم. هنوز یادم هست که از نشر نی کتابی در باب اجتهاد برای‌م خرید که از سروش و آیت الله منتظری و … توش مقاله داشتند. خودش هم آن‌قدر کتاب خرید که من رو تعجب وا داشت. اما فهمیدم که او همه‌ش رو می‌خونه. خوش‌م اومد.

هفته‌ی بعد دعوت‌ش کردم بیاد دانشگاه‌مون (دانشگاه امام صادق)؛ نمایشگاه کتب اسلامی بود. برای این‌که توی دانشگاه‌مون راه‌ش بدهند، از دکتر محسن اسماعیلی (عضو شورای نگهبان و رئیس دانشکده‌ی حقوق) نامه گرفتم. نوشته بود که آقای غالبی را به دفتر بنده راهنمایی کنید. به حمزه گفتم این نامه را نگه‌دار. یه روز لازم می‌شه!

باز هم حمزه را دیدم. دعوت کرده بود تا در جلسه‌ی شاخه‌ی جوانان مشارکت، درباره‌ی طرح امنیت اجتماعی بحث کنیم. تقریباً شده بود مناظره. طرف ِ مقابل ِ من یه وکیل پایه یک بود. هرچند بحث‌ها علمی نبود و طرف مقابل از جهت استدلال چندان باری نداشت، اما از بحث لذت بردم. تجربه شد. جلسه‌ی دوم را هم رفتم، اما ترجیح دادم دیگر ادامه ندهم.

دی ماه ۸۷ بود که حمزه زنگ زد. درباره‌ی همایش ضرورت تعامل و تحول در دهه‌ی چهارم انقلاب بود. دعوت کرد تا بروم و در جلسه شرکت کنم. میرحسین موسوی و خاتمی هم بودند. آنجا بود که فهمیدم حمزه، عضو شورای مرکزی جمعیت توحید و تعاون هم هست. الگوی زیست مسلمانی بر پایه‌ی عقلانیت جمعی توحیدی را در آن جلسه به بحث گذاشتند.

دفعه‌ی بعدی که با حمزه قرار داشتم، در ساختمان نشر بقعه بود. همان که بعداً دفتر روزنامه‌ی کلمه‌ی سبز شد. درباره‌ی شاخه‌ی جوانان ستاد موسوی حرف زدیم. پیشنهاد همکاری داد. استقبال کردم. اما هنوز تردید داشتم. مطمئن نبودم که به موسوی رأی می‌دهم. به‌ش گفتم که ترجیح می‌دهم مسئولیت نپذیرم.

آخرین بار در دفتر میرحسین موسوی دیدم‌ش. اون هم توی جلسه‌ی ما با میرحسین حاضر بود.

تا روز انتخابات چند بار چت کردیم و تلفنی حرف زدیم. عصر ِ روز رأی گیری به ش زنگ زدم. میدان صادقیه بود. مشارکت را بالای هفتاد درصد تخمین می‌زد و رأی مهندس موسوی را هم خوب ارزیابی می‌کرد. به‌ش گفتم اما آماری که من الآن گرفتم چیز دیگری می‌گه. ترجیح دادم بحث نکنم. اما دل‌م مثل سیر و سرکه می‌جوشید.

بعد از انتخابات، اولین خون‌ها که بر زمین ریخت، نامه‌ای از سر ِ عصبانیت و ناراحتی ِ شدید به‌ش نوشتم. (حالا که می‌خوانم، می‌فهمم که خیلی تندتر از تند نوشته‌ام). جوابش را همان روز برای‌م نوشت: «من قطعا نه دیگر نه در انتخاباتی شرکت خواهم کرد نه فعایت سیاسی. اگر مجالی فراهم باشد به کار علمی بسنده خواهم کرد.»

جواب مفصل دیگری نوشتم: «می‌دانی توی دانشگاه ما مشهور شده بود که من مسئول ستاد موسوی در دانشگاه خودمان هستم؟ این‌قدر از مهندس دفاع کرده بودم که شهره‌ی آفاق شده بودم. بیرون دانشگاه هم ما را حامی موسوی تصور کرده بودند. اما چه شد؟ آن موسوی کجا رفت؟ آیا این همان موسوی است که نخست وزیر امام بود؟»

چند بار تلفنی حرف زدیم. هرچه خواستم حضوری باهاش صحبت کنم، فرصتی پیش نیامد که حضوری همدیگر رو ببینیم. تا خبر آمد که دستگیر شده. جا خوردم. چون شخصاً به عنوان یه دوست ِ خیلی عزیز برام بود. هر روزی که اخباری درباره‌ی حمزه می‌آید، دوست دارم نوشته باشد که آزاد شد.

حمزه آدم معقولی بود. دغدغه‌اش این بود که شکاف بین اجتماع رو پر کنه. شکاف حزب‌اللهی‌ها و غیر آنها. شاید به خاطر همین هم بود که موسوی رو بهترین گزینه می‌دانست.

یه بار همین موضوع رو درباره‌ی وبلاگ‌ها طرح کرد. من هم تعدادی وبلاگ‌نویس حزب‌اللهی به‌ش معرفی کردم. همه رو گذاشت توی یه پست. چند جا رو سوتی داد. وبلاگ خودم را هم گذاشتم توی لیست. جلوی اسم وبلاگ‌م هم نوشته بودم، خودم! همون‌جوری گذاشته بود. فوری اصلاح کرد. دلم می‌خواد دوباره باهاش حرف بزنم. بحث کنیم.

نمی‌دانم اتهامش چیه، اما دلم رضا نیست که حمزه مثل «آنها» باشد. خدا کند زودتر کابوس ِ این روزها تمام شود.