بایگانی مطالب ‌

حمایت‌های حقوقی از اخلاق روزنامه‌نگاری

شنبه 3 اکتبر 2009

ضرورت توجه به قواعد اخلاقی، امری است که صرف تصورش موجب تصدیق است و کسی نمی‌تواند بر ناپسندیش دلیل اقامه کند، چرا که امر اخلاقی امری است که با خیر فرد و جامعه مرتبط است. اما گاه در عمل پرده‌هایی بر اخلاق می‌افتد یا مرز اخلاق و بی‌اخلاقی در هم پیچیده می‌شود و شناخت این مرزها سخت می‌شود.
اما سئوال این است که آیا قانون باید و می‌تواند بر رفتارهای فرد لگام اخلاق بزند و او را به تبعیت از قواعد اخلاقی ملزم کند؟ این سئوال زمانی سخت‌تر می‌شود که نظر افرادی را بشنویم که فعالیت رسانه‌ای را ذاتاً با اخلاق ناسازگار می‌دانند. چرا که راهی وجود ندارد که گستره‌ی خبر را با این همه سرعت به شیوه‌ای نظارت کنیم که از مرز اخلاق پای بیرون ننهد. بدتر از آن این است که دست‌های پشت پرده‌ی رسانه‌ها اهداف ناپاکی را دنبال کنند و آن زمان رسانه‌ها چاقو در دست مست خواهند بود و آسیب آن به دیگران بسی ناگوار خواهد بود.
همیشه قانون امر اخلاقی را حمایت نمی‌کند و این وجدان است که باید ضمانت‌اجرای شکسته شدن حریم اخلاق را به اجرا درآورد. اما متأسفانه در زمان ما این بحران وجدان است که گریبان‌گیر اصحاب رسانه شده است که از تهمت و افترا و کذب ابایی ندارند و حداکثر دغدغه‌شان مسائل قضایی است.  به عنوان مثال اگرچه دروغ گناه و از جهت اخلاقی نامشروع است، اما تنها نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی یا اضرار به غیر است که مشمول مجازات خواهد شد و سایر مصادیق آن مجازاتی در پی ندارد.
هر خبری که منتشر می‌شود، از میان این همه اتفاق گزینش می‌شود و هرگزینشی مبتنی بر داوری است. داوری باید مبتنی بر مبانی باشد که از آن مبنا به ارزش خبری تعبیر می‌شود. در این مرحله است که اخلاق‌محوری یا سیئه‌محوری تفاوت خود را نشان می‌دهند. از منظر دینی خبرها باید زمینه‌ی حرکت جامعه از امر واقع (آنچه در خارج از ذهن‌ها اتفاق می‌افتد) به سوی حقیقیت (آنچه مطلوب است) فراهم کند. یعنی هم باید به واقعیت توجه کند و هم خود را در آن محصور نداند.

 در هم‌تنیدگی اخلاق و حقوق
اخلاق از قواعدی است که همیشه به دلیل شباهت با حقوق مرزهایش را باید معلوم کرد و گرنه قواعد اخلاقی با قاعده حقوقی اشتباه گرفته می‌شود. هدف از اخلاق رسیدن به کمال است و هدف حقوق برقراری نظم و عدالت. عدالت هم البته امری ست متأثر از اخلاق، و قانونگذار از نفوذ اخلاق مصون نیست و در عمل حفظ نظم پایدار مستلزم رعایت قواعد اخلاقی است.
در رسانه‌ها امور اخلاقی بیشتر محل تأمل است. چرا که هدف از رسانه‌ها آگاهی‌بخشی به منظور کمال فرد است و این کمال بی‌توجه به اخلاق غیرقابل دسترس خواهد بود. از جهت دیگر رسانه‌ها با منافع عموم مردم سر و کار دارد و از این رو هر عملی که در رسانه‌ها رخ می‌دهد بی‌ارتباط با آبرو، مال یا جان دیگری نیست.
به طور سنتی از تفاوت در هدف، فنون ایجاد و اجرای قاعده و نیز ضمانت‌اجرا به عنوان فصل ممیزه‌های قاعده حقوقی و اخلاقی نام برده می‌شود.
در برخی کشورها اصولاً قانونی برای مطبوعات وجود ندارد. یعنی دادگاه‌های آن کشور نمی‌توانند روزنامه‌نگاران را تعقیب کنند. بلکه در این کشورها وجدان حکومت می‌کند. مثلاً در سوئد قانون مطبوعات وجود ندارد و به جای آن آئین‌نامه‌ای اخلاقی وجود دارد که مطابق آن ممنوعیت‌ها و امور نامشروع شمارش شده است. این آئین‌نامه در دادگاه‌ها نمی‌تواند مورد استناد قرار گیرد. در عوض در قانون اساسی تأکید زیادی بر آزادی بیان و حق آزادی نشر اطلاعات شده است. این در حالی است که در کشور سوئد ۸۷ درصد مردم روزنامه‌خوان هستند.
در عمل بسیاری از عرف‌های مسلم و اصول اخلاقی هم به قواعد حقوقی تبدیل شده است. مثلاً حق افراد و سازمان‌ها برای پاسخ‌گویی به انتقادات و اکاذیبی که به او نسبت داده شده است یک عرف و امر اخلاقی است که به قاعده‌ی قانونی تبدیل شده است و امروزه در اکثر نقاط دنیا در قانون مطبوعات ذکر می‌شود.
اما در عمل گاهی افراطهایی در تبدیل امر اخلاقی به قانون صورت پذیرفته است. مثلاً ترویج مصرف‌گرایی یا استفاده ابزاری از زن یا مرد، باعث مجازات‌هایی هم‌سنخ توهین به مقدسات است! و البته چون در دادگاه‌ها این موضوع را مورد حکم قرار نداده‌اند، عملاً این امور در قانون متروک گذاشته شده است.
منشور یا آئین‌نامه‌های اخلاقی روزنامه‌نگاران یا رسانه‌ها
در برخی از کشورها اصولاً چیزی به نام قانون مطبوعات یا رسانه وجود ندارد. بلکه منشوری اخلاقی مصوب روزنامه‌نگارن روابط و نظم و اخلاق حرفه‌ای را تنظیم می‌کند.
در برخی از رسانه‌های حرفه‌ای منشور یا آئین‌نامه‌ای وجود دارد که مرزهای اخلاقی را حراست می‌کند. به عنوان مثال در بی‌بی‌سی به کار بردن واژگانی که دارای معانی ارزشی هستند، به سهولت امکان ندارد. از جمله‌ی این کلمات تروریست و گروه تروریستی است. برنامه‌سازان این شبکه حق ندارند این کلمه را برای هیچ گروهی به کار ببرند، چرا که معتقدند گروهی که از دیدگاهی تروریست است از منظر دیگر یک گروه آزادی‌خواه است. البته این عناوین منکر وجود قوانین برای محدود کردن رفتارهای مجرمانه از سوی رسانه‌ها نخواهد بود.
اصول بین‌المللی اخلاق حرفه‌ای در روزنامه‌نگاری نیز ده عنوان از اخلاق رسانه‌ای احصا کرده است:
اصل اول: حق مردم در دستیابی به اطلاعات تحقیقی
اصل دوم: روزنامه نگار، وقف واقعیت عینی است
اصل سوم: مسوولیت اجتماعی روزنامه نگار
اصل چهارم: شرافت حرفه‌ای روزنامه نگار
اصل پنجم: دسترسی همگانی و مشارکت
اصل ششم: احترام به حریم خصوصی و شوون انسانی
اصل هفتم: احترام به منافع عمومی
اصل هشتم: احترام به ارزش‌های جهانی و تنوع فرهنگ‌ها
 اصل نهم: امحای جنگ و سایر مصائب فراروی بشر
اصل دهم: ارتقای نظم نوین اطلاعاتی و ارتباطی جهانی

 دادگاه انتظامی روزنامه‌نگاران
پیشنهادی که برای حمایت از ارزش‌های اخلاقی می‌توان پیشنهاد کرد تشکیل محکمه‌ای انتظامی از میان روزنامه‌نگاران و اصحاب رسانه برای نظارت بر هم صنفان‌شان است. چرا که بی‌اخلاقی و رواج آن –هرچند که فقط از سوی یک رسانه باشد- فضای تمام رسانه‌ها را از خود متأثر می‌کند و اعتماد جامعه را از تمام رسانه‌ها سلب می‌کند.
دادگاه‌های انتظامی معمولاً نهادی است داخلی که هر صنف برای متخلفان ِ خود برقرار می‌کنند و کسانی را که از ارزش‌ها و اصول آن صنف تخلف کرده‌اند، مجازات می‌کنند. به عنوان نمونه کانون وکلای دادگستری دادگاه انتظامی وکلا را برای رسیدگی به شکایات صنفی برقرار می‌کند.
این رسیدگی‌ها مستقل از نظام دادگستری است و لزوماً مجازات‌های معمول را به دنبال ندارد. گاه محرومیت‌های شغلی را به دنبال دارد و گاه مجازات‌های مالی. رسیدگی انتظامی از طریق شکایت یا بازرسی آغاز می‌شود. سنگین‌ترین مجازات انفصال دائم است. ترکیب این دادگاه نیز مشتمل بر هیئت مدیره‌ای انتخابی خواهد بود که از میان همان صنف و گاه به علاوه‌ی چندی از مسئولان قضایی شکل خواهد بود.
تشکیل چنین نهادی ویژگی خودتنظیمی را به نظام رسانه‌ای ما می‌افزاید تا به جای دخالت پلیس و دادگستری، کسانی از داخل همین حرم، از حریم این صنف دفاع کنند. این امر باعث می‌شود تا نوع نگاه به رفتارهای رسانه‌ای به جای احکام خشک قانون، نگاه متخصصانه را جایگزین کند و نیز اقتضائات کار رسانه‌ای را هم در نظر می‌آورد.
ترکیب این نهاد می‌تواند به ترتیب زیر باشد:
– یکی از قضات دادگستری
– نماینده‌ی خبرنگاران
– نماینده‌ی صاحبان امتیاز
– نماینده‌ی مدیران مسئول
– نماینده‌ی سردبیران
– نماینده‌ی حوزه‌ی علمیه
– نماینده‌ی اساتید دانشگاه


آزادی اطلاعات؛ از شعار تا عمل

گردش آزاد اطلاعات امروزه به عنوان یک محور اساسی از حقوق رسانه‌ها برشمرده می‌شود و معمولاً بعید است که کسی از اصل منکر آن شود. آنچه محل مناقشه است حدودی است که قانون می‌تون دبر آن بگذارد. امروزه دلوت‌ها موظفند تا اطلاعات را شفاف به مردم برسانند تا از بروز فساد اداری جلوگیری شود. عدم شفافیت اطلاعات دولت را به انحصارطلبی می کشاند.
همچنین وجود چشم‌های ناظر باعث می‌شود تا مدیران و دولت‌ها و احزاب و همه دست از پا خطا نکنند و لااقل اگر برای حفظ آبروی خودشان هم که شده، حقوق مردم و حدود قانون را محترم بشمارند و از فساد جلوگیری شود. نبود این چشم‌های ناظر است که قدرت را به منشاء فساد تبدیل می‌کند و دست ِ افکار عمومی را برای مقابله با فسادها می‌بندد.
اطلاع مردم از امور می‌تواند به گسترش مشارکت‌شان کمک کند و تقویت جامعه‌ی مدنی و سازمان‌های مردم‌نهاد را بیشتر کند. مشارکت مردم در حاکمیت هم به تقویت پشتوانه‌ی دولت می‌انجامد و در اطمینان‌بخشی به عموم مردم یاری می‌رساند.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در بند دوم اصل سوم «بالا بردن‏ سطح‏ آگاهی‏ های‏ عمومی‏ در همه‏ زمینه‏ های‏ با استفاده‏ صحیح‏ از مطبوعات‏ و رسانه‏‌های‏ گروهی‏ و وسایل‏ دیگر» و در بند ششم، «محو هر گونه‏ استبداد و خودکامگی‏ و انحصارطلبی‏» را وظیفه‌ی دولت دانسته است و در بند هفتم دولت را موظف می‌کند تمام امکانات را برای «تأمین‏ آزادی‌های‏ سیاسی‏ و اجتماعی‏ در حدود قانون‏» به کار گیرد.
اصل ۲۳ قانون اساسی، می‌گوید: «هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد…» این اصل را به عنوان تأئیدی بر آزادی بیان نیز دانسته‌اند، چرا که عقیده امری است درونی و تا بروز نداشته باشد، اصولاً نمی‌توان وجود آن را فهمید. پس حق آزادی عقیده، باید حق بیان را نیز شامل شود.
اصل بیست و چهارم قانون اساسی نیز مطبوعات و نشریات را در بیان مطالب آزاد می‌داند و اصل ۱۷۵ قانون اساسی، اشعار می‌دارد: «در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلام و مصالح کشور باید تأمین گردد…» این اصل نشان‌دهنده‌ی اهتمام و توجه جدی نویسندگان قانون اساسی به موضوع آزادی بیان و دسترسی آزادانه به اطلاعات برای همه‌ی مردم است.

سازمان ملل متحد و آزادی اطلاعات
قطعنامه‌ی آزادی اطلاعات از اولین قطعنامه‌های حقوق بشری ملل متحد است که دو سال پیش از تصویب اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر تدوین شده است. در این اعلامیه، آزادی اطلاعات به عنوان یک حق بنیادین از سوی مجمع عمومی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده است: «آزادی اطلاعات یک حق بنیادین بشری و… سنگ بنای تمام آزادی‌هایی است که سازمان ملل متحد وقف آن است.» اعلامیه آزادی اطلاعات به دولت‌ها توصیه می‌کند که آنچه در توان دارند بعمل آورند تا حق مخبرین در جمع‌آوری و مخابره‌ی آزادانه و صحیح اخبار محفوظ بماند و در ایجاد تسهیلات برای اطلاعات سازمان ملل متحد و پشتیبانی از فعالیت مراکز اطلاعات ملل متحد مساعی خود را به کار برند.
این قطعنامه همچنین از شورای اقتصادی و اجتماعی خواست تا کنفرانسی در زمینه‌ی آزادی اطلاعات تشکیل دهد. این کنفرانس در سال ۱۹۴۸ در ژنو تشکیل شد و سه طرح مقاوله‌نامه جمع‌آوری و پخش اخبار، مقاوله‌نامه حق بین‌المللی تصحیح و مقاوله‌نامه بین‌المللی کسب اطلاعات تهیه و تقدیم داشت. دو طرح اول در سال ۱۹۴۹ به تصویب مجمع عمومی رسید و طرح سوم در سال ۱۹۶۲ به صورت یک اعلامیه توسط شورای اقتصادی و اجتماعی صادر و اعلام گردید.
ماده‌ی ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر  (مصوب دهم دسامبر ۱۹۴۸) به عنوان پایه‌ای‌ترین سند بین‌المللی حقوق بشر به صراحت آزادی اطلاعات را به عنوان یکی از حقوق انسانی بیان داشته است: «هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد. »
ماده‌ی ۱۹ میثاق حقوق مدنی و سیاسی (مصوب ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶) در بند دوم خود آزادی بیان را رسمیت مجدد بخشیده است و جستجو، تحصیل و نشر عقاید و نظر را در ابعاد و اشکال مختلف خواه شفاهی و خواه کتبی، به صورت نوشته یا چاپ یا آثار هنری مورد حمایت خود قرار داده است.

آزادی بیان و آزادی دسترسی به اطلاعات
در تحول مفهوم آزادی اطلاعات و ارتباطات چند دوره را می‌توان از یکدیگر تمیز داد:
مرحله‌ی اول از زمان میلتون (شاعر انگلیسی) تا پایان جنگ جهانی دوم؛ در آن دوره به آزادی‌گرایی اطلاعات تأکید می‌شده است. در مرحله‌ی دوم توجه به زیر ساخت‌های اقتصادی برای تحقق حقوق بشر بیشتر شد. این امر به خصوص با گسترش نگاه‌های چپ‌گرایانه همراه بود که دنبال انحصار زدایی از رسانه و گسترش آن به تمام کسانی بود که حرفی برای گفتن داشتند و می‌توانستند غول رسانه‌ای کاپیتالیسم را به نقد بکشند.
نسل سوم در تحول مفهوم آزادی بیان، در سال‌های آخر دهه هفتاد میلادی تحت تأثیر نظریات جدید ظاهر شد. در حالی که پیش از این در آزادی بیان به فرستنده تأکید می‌شده است، در این دوره توجه به سوی فرد یا افراد گیرنده معطوف می‌شود و حقی به نام حق اطلاع و حق مطلع شدن رخ می‌نماید که در حقیقت جامع دو معنای قبل در باب آزادی‌های رسانه‌ای بوده و هست.
چنانچه دیده می شود، توجه به آزادی بیان، بیش و پیش از توجه به حق افراد برای دسترسی به اطلاعات مورد توجه بوده است. اما در سال‌های اخیر و باتوجه به گسترده و پیچیده شدن این مفهوم، توجه به جامعیت این آزادی بیشتر شده است و هر دو سوی اطلاعات (گیرنده و فرستنده) را شامل می‌شود.
هرچند می‌توان تمایز تئوریک میان آزادی منبع و مقصد را در فضای تئوری در نظر آورد، اما واقعیت آن است که این دو تفاوت بنیادی با هم ندارند. هر دو بر گردش شفاف اطلاعات و رسیدن آگاهی‌ها به مردم توجه دارند و رسیدن به این مقصود جز با توجه به هردو جنبه میسور نیست. هم باید اطلاعاتی تولید شده باشند و رسانه‌ها آنها را بتوانند منتشر کنند و هم باید دسترسی به مطالب منتشر شده گسترش یابد تا وظیفه و هدف آگاهی‌بخشی تحقق تام پیدا کند.
این دو حق معمولاً چنان به هم پیوسته‌اند که حکومت‌ها آن‌ها را در کنار هم و در شمار حقوق بنیادین بشر و شهروند در قوانین اساسی تأکید می‌کنند.

اسلام و دسترسی آزاد به اطلاعات
از منظر اسلام، مقدس بودن حکومت اسلامی، ربطی به تقدیس حکام ندارد و آنها را از نقد و امر به معروف و نهی از منکر بی‌نیاز نمی‌کند. و حتی دستیابی به حکومت دینی جز با احساس مسئولیت عموم مردم امکان پذیر نیست: لایصلح الحاکم الا باستقامه الرعیه
شهید مطهری این امر را به عنوان یکی از علل دوری اروپائیان از دین و گرایش به مادیگری برشمرده است، چرا که حکام مسیحی، خود را مقدس معرفی کردند و خطاهای آنها به پای دین نوشته شد. استاد مطهری، رواج این اندیشه در میان مسلمانان را نیز مرتبط با عملکرد خلفا و سلاطین دانسته است و آن را خطرناک و گمراه‌کننده ذکر می‌کند. بنابراین در حکومت اسلامی نیز امر به معروف و نهی‌ازمنکر حکام با عنوان «النصیحه لأئمه المسلمین» تأکید و در زمره‌ی واجباتی چون صوم و صلات آمده است.
پرواضح است که برای اجرایی شدن این تکلیف دینی افراد باید بتوانند بر عملکردِ مسئولین حکومتی اطلاع یابند تا بتوانند به وظیفه‌ی خود در امر حکام به معروف و نهی‌شان از منکرات عمل نمایند. این امر در اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، با عنوان «وظیفه» مردم بر امر به معروف و نهی از منکر نسبت به دولت بیان شده است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام، درنامه‌ای که به فرماندهان سپاه خویش نوشته‌اند، به صراحت فرموده‌اند: «بدانید حق شماست بر من که چیزی را از شما نپوشانم جز راز جنگ که از پوشاندن آن ناگزیرم.»
بنابراین دین هم از این آزادی دفاع می‌کند که مردم بتوانند بر اخبار مطلع شوندو سانسور هرگز با ذات اسلام هماهنگی ندارد. از سوی دیگر حکومت اسلامی جز در موارد خاص نمی‌تواند مدعی شود که مالک بر اطلاعات در گردش است. بلکه تنها می‌تواند از موارد مضر به شرع و حقوق عمومی جلوگیری کند و یا مواردی را از آنها پنهان کند که جزء اسرار خاص حکومتی است و افشای آن می تواند اساس حکومت را متزلزل کند یا نظم جامعه را دچار بحران اساسی کند.


توقیف احتیاطی مطبوعات

تعطیلی مطبوعات فقط از طریق حکم دادگاه صورت نمی‌پذیرد. گاهی هم مسئولان اداری یا پلیس می‌توانند یک نشریه را تعطیل کنند یا برای مدت محدود از انتشار آن جلوگیری کنند که به آن توقیف احتیاطی یا اداری می‌گویند.
برخورد با نشریات متخلف همیشه دارای حاشیه‌هایی است. معمولاً در همه‌ی کشور نظامی اختصاصی برای رسیدگی به جرائم رسانه‌ها در نظر می‌آورند که از آن پیش‌بینی هیئت منصفه در دادرسی‌ها است. این ویژگی‌ها با این هدف صورت می‌گیرد تا از برخوردهای خودسرانه جلوگیری کند، از آزادی بیان و پس از بیان در انتقاد از حاکمان حمایت کند و در برابر دولت از رسانه‌ها دفاع کند تا رکن چهارم دموکراسی با پشتوانه‌ای محکم در اجرای وظیفه‌ی اجتماعی خود در بیان نارسایی‌ها و اشکالات عمل کند.
چند اشکال عمده در برابر این نوع برخوردها وجود دارد: اول آنکه به حکم قانون اساسی (اصول ۱۵۶ و ۱۵۹) حکم به جرم و مجازات، تنها از طریق دادگاه باید صورت پذیرد. دوم آزادی مطبوعات که در قانون اساسی ذکر شده است، مورد خدشه قرار می‌گیرد. سوم امکان سوء استفاده‌ی دولت در برابر مخالفان و منتقدان فراهم‌تر خواهد بود.
اما با این وجود از این شیوه گریزی نیست و در بیشتر کشورها چنین اجازه‌ای به یکی از نهادهای مسئول داده شده است تا بتواند جلوی اعمال مجرمانه را به سرعت بگیرد و از نشر مطالب مضر یا کذب جلوگیری کند و از این طریق از تکرار جرم جلوگیری کند.
این موضوع در شرایط اضطراری بیشتر ضرورت دارد. میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی در ماده ۴ اجازه داده است تا در شرایط خاص برخی از آزادی‌ها محدود شود. توقیف اداری هم از مصادیق همین رفتارهاست.
در حال حاضر عناوین مختلفی می‌تواند مستند تعطیلی قرار گیرد. این موارد در ماده ۱۲ قانون مطبوعات پیش‌بینی کرده است و تشخیص آن را به هیأت نظارت بر مطبوعات سپرده است. اعضای این هیأت از افراد مسلمان و صاحب صلاحیت علمی و اخلاقی لازم و مؤمن به انقلاب اسلامی هستند و ‌عبارتند از: یک قاضی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی یا نماینده تام‌الاختیار وی، یک نماینده مجلس، یک استاد دانشگاه، یک مدیر مسؤول مطبوعات، یک استاد حوزه علمیه و  یک عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی.
نمایندگان مجلس شورای اسلامی در سال ۸۲ خواستند تا مدت این توقیف را محدود کنند، اما شورای نگهبان با ان مخالفت کرد و همچنان توقیف طولانی مدت امکان‌پذیر است.
۲-بررسی تطبیقی
در لبنان به صراحت از ممنوعیت توقیف احتیاطی سخن به میان آمده است. ماده‌ی ۲۸ قانون مطبوعات لبنان اشعار می‌دارد که: « توقیف احتیاطی در هیچ‌یک از جرائم مطبوعاتی جایز نیست.» اما همین قانون در ماده‌ی ۳۹ بیان می‌دارد که در شرایط فوق‌العاده، همچون زمانی که کشور یا بخشی از آن با خطر جنگ، ‏شورش مسلحانه، آشوب یا اوضاع و شرایط تهدید‌کننده‌ی نظام یا امنیت یا سلامت ‏عمومی روبه‌رو است، یا هنگام رویدادهای فاجعه‌آمیز، حکومت می‌تواند با بخشنامه‌ی ‏هیأت وزیران، بنا به پیشنهاد وزارت اطلاع‌رسانی، همه‌ی مطبوعات و رسانه‌ها را از ‏پیش سانسور کند. در این بخشنامه شیوه و چگونگی سانسور و مرجعی که ‏مسؤولیت آن را به‌عهده می‌گیرد، مشخص می‌شود.‏ اما بر اساس ماده‌ی ۴۰، اگر نشریه‌ای خلاف بخشنامه‌ی پیش سانسور منتشر شود، شماره‌های آن ‏مصادره و انتشار آن ممنوع می‌شود، و دستور توقیف تا هنگام رسیدگی دادگاه ‏مطبوعات به اساس دعوی، قابل اجرا خواهد بود.
 قانون اساسی ایتالیا در اصل ۲۱، با ذکر شرایطی توقیف اداری را مشروع شمرده است. در این اصل آمده است در هنگام بروز جرائم مشهود توسط مطبوعات، شرایط توقیف احتیاطی مشتمل بر موارد ذیل است:
۱- محرز بودن فوریت امر
۲- عدم امکان دخالت به موقع مقامات قضایی
۳- توقیف مطبوعات ادواری توسط مأمورین پلیس قضایی
۴- موضوع باید فوراً و حداکثر ظرف ۲۴ ساعت به اطلاع مقامات قضایی برسد.
چنانچه مقامات قضایی ظرف ۲۴ ساعت اقدام پلیس را تأیید نکنند ، توقیف باطل و بدون اثر خواهد شد.
در فرانسه، مواردی که می‌توانند موجب توقیف اداری شوند، متعددند. از آن جمله بر اساس رأی دادگاه اختلافات پاریس در ۸ آوریل ۱۹۳۵، هرگاه تشخیص داده شود که انتشار نشریه‌ای باعث تهدید جدی و قریب‌الوقوع نظم عمومی می‌گردد یا سبب افشای اسرار نظامی کشور است (تصویب‌نامه‌ی ۲۰ مارس ۱۹۳۵) احتمال توقیف نشریه حتی پیش از توزیع هم فراهم است.
۴-راه میانه
قانون مطبوعات در بیشتر موارد نقش حمایتی آن دارد تا حقوق و آزادی‌های مندرج در اسناد بین‌المللی و قانون اساسی را تضمین کند. از این رو اصول آن نباید به گونه‌ای تفسیر یا اجرا شوند که منافاتی با آن اصول و آزادی‌ها داشته باشند.
به نظر می‌رسد که علاوه بر شرایط اساسی که قانون مطبوعات درباره‌ی عناوین تخلفات مطرح کرده است، برای توقیف احتیاطی شرایط دیگری را هم باید لحاظ کرد. چرا که این‌گونه توقیفات، خلاف اصل و قاعده است و باید به تفسیر مضیق از آن اکتفا شود.
۱- ضرورت و فوریت در برخورد: در مواردی که ضرورت یا فوریتی احساس نشود، و مشکل عمده برای نظم عمومی و اخلاق حسنه وجود نداشته باشد، توقیف احتیاطی محلی از اعراب ندارد. در این گونه موارد باید ظن قوی برود که ادامه‌ی نشر، موجب بروز خسارات بیشتری خواهد شد و صرف ارجاع موضوع به دادگاه، نمی‌تواند از بروز آن خطا جلوگیری کند.
۲- موقت بودن: ماهیت این گونه توقیف‌ها از آن رو که مستند به حکم دادگاه نیست، باید حتماً موقت باشد و در اسرع وقت با نظر مقام قضایی برداشته شود و یا تمدید شود. در برخی از قوانین پیش‌بینی شده است که دادگاه مکلف است تا در اسرع وقت و خارج از وقت، درباره‌ی ادامه‌ی توقیف نظر دهد، اما زمان رسیدگی تابع قواعد عمومی در آئیس دادرسی خواهد بود.
۳- تناسب با شدت تخلف: باید توجه داشت که موارد مطروحه در تبصره‌ی ماده‌ی ۱۲ که صلاحیت هیأت نظارت را برای توقیف اداری شرح می‌دهد، در یک سطح از اهمیت نیستند. بنابراین نمی‌توان درباره‌ی همه‌ی این موارد، حکم یکسان جاری کرد. بنابراین باید در موارد کم‌اهمیت، از صدور حکم توقیف اجتناب کرد و شأن قضایی را برای رسیدگی ماهوی مصون داشت.
۳-بررسی تاریخی
ماده‌ی ۴۹ قانون مطبوعات مصوب ۱۸ بهمن ۱۲۸۶، به مأمورین وزارت معارف که برای روزنامه معین می‌شود و پلیس اجازه می‌دهد مطبوعات را در موارد ذیل توقیف کنند: مضر به اساس مذهب اسلام باشد؛ هتک احترامات سلطنت شده باشد؛ نقشه و طرح حرکت قشونی یا دیگر اسرار نظامی مکشوف شده باشد؛ موجب هیجان کلی و اختلال آسایش عمومی بشود؛ دعوت بر مضادت قوای رسمیه مملکت شده باشد؛ اشاعه صور قبیحه بر ضد عصمت و عفت شده باشد.
‌در ماده‌ی ۵۰ همین قانون، تأکید می‌کند که این توقیف موقت است و بقای توقیف و عدم بقای آن باید در بیست و چهار ساعت به اطلاع محکمه قانونی (‌دیوانخانه محل) رسیده حکم توقیف یا سبب توقیف‌یا آزادی روزنامه و غیره باید کتباً اعلان بشود.
اما موضوع توقیف اداری در زمان رضاخان به شدت گسترش یافت. ‌قانون اصلاح قانون مطبوعات ‌مصوب ۱۲ اسفند ماه ۱۳۲۷ در بند الف ‌ماده واحده، شهربانی مکلف کرده بود تا فوراً به ضبط اوراق منتشره و توقیف مرتکب اقدام و ظرف ۲۴ ساعت پرونده امر را نزد دادستان ارسال و دادستان فوراً به دادگاه صلاحیت‌دار بفرستد. همچنین تا وقتی که از دادگاه حکم صادر نشده روزنامه یا نشریه در توقیف باقی خواهد ماند. همین مقررات فوق در مورد توهین و هتک احترام نسبت به رؤسای کشورهای خارجی (‌با شرط معامله متقابله) نیز جاری خواهد بود.
در مورد توهین و هتک حرمت خانواده سلطنتی و نیز نسبت به نخست‌وزیر و وزراء و معاونین آنها و رییس و نمایندگان مجلس شورای ملی و قضات و اعضاء هیأت‌منصفه بدون احتیاج به شکایت آنها و در مورد سایر اشخاص و افراد در صورت شکایت آنها طبق مقررات فوق رفتار خواهد شد.
هرچند در لایحه‌ی قانونی مطبوعات که توسط دکتر مصدق تهیه شده بود، دستور توقیف تنها در انحصار دادستان قرار داشت، (ماده ۴۲) اما پس از کودتای بیست و هشت مرداد، تبصره‌ی ماده‌ی ۲۶ لایحه‌ی قانونی مطبوعات مصوب ۱۰ مرداد ۱۳۳۴ به فرماندار این اجازه را داده است تا در صورت بروز هریک از تخلفات مطبوعاتی، مربوط به مواد ۲، ۶، ۷، ۸ و ۹ رأساً نشریه را توقیف کند و مراتب را به دادستان جهت تعقیب قضایی اعلام کند.
در ۲۵ اسفندماه ۱۳۴۱، طی تصویب‌نامه‌ای مقرر شد که حدنصاب تیراژ برای نشریات منظور شود و مطابق آن، نشریاتی که از تهران مجوز گرفته‌اند، حداقل باید ۵۰۰۰ نسخه تیراژ داشته باشند. والا از توزیع آنها ممانعت به عمل می‌آید. این تصویب‌نامه چنان دست رژیم پهلوی را باز می‌کرد که بهانه‌ای برای مقابله با نشریات و مطبوعات شد و گاه رئیس ساواک شخصاً به دلیل کمی تیراژ (!) دستور تعطیلی مجله‌ای را صادر می‌کرد.


کاربران اینترنت زیر ذره‌بین قانون

بیم‌ها و امیدها درباره آینده اینترنت فارسی

چند هفته پیش مدیران سایت‌های کلوب و میهن بلاگ در اطلاعیه‌ای اعلام کردند: وفق مواد ۳۲ و ۳۳ قانون جرائم رایانه‌ای، کلیه ارائه‌دهندگان خدمات دسترسی (ICP – ISP ) و خدمات میزبانی (سایت‌ها، سرویس‌های وبلاگ‌نویسی و..) مکلفند طبق دستور صادره مراجع قضایی، اطلاعات کاربران از جمله IP آنها را به مقامات و ضابطین قضایی تسلیم نمایند.
انتشار این مطلب موجی را در میان کاربران سایت‌های اینترنتی انداخت و موضع‌گیری‌های مختلفی را به دنبال داشت. ماده ۳۲ قانون جرائم رایانه‌ای، ارائه‎دهندگان خدمات دسترسی به اینترنت (ICP – ISP) را موظف می‌داند داده‎های ترافیک را حداقل تا شش ماه پس از ایجاد و اطلاعات کاربران را حداقل تا شش ماه پس از خاتمه اشتراک نگهداری کنند. این اطلاعات شامل هرگونه داده‌ای است که امکان ردیابی از مبداء تا مقصد را فراهم می‌آورد و شامل اطلاعاتی از قبیل مبداء، مسیر، تاریخ، زمان، مدت و حجم ارتباط و نوع خدمات مربوطه می‎شود. و نیز نوع خدمات، امکانات فنی مورد استفاده و مدت زمان آن، هویت،‌ آدرس جغرافیایی یا پستی یا IP، شماره تلفن و سایر مشخصات فردی به عنوان اطلاعات کاربری است.
ارائه‌دهندگان خدمات میزبانی داخلی (سایت‌های ارائه دهنده‌ی خدمات همچون سرویس‌های وبلاگ‌نویسی و …) موظفند اطلاعات کاربران خود را حداقل تا شش ماه پس از خاتمه اشتراک و محتوای ذخیره شده و داده ترافیک (که امکان ردیابی او را بدهد) حاصل از تغییرات ایجاد شده را حداقل تا پانزده روز نگهداری کنند.

مخالفان:
موج مخالفت‌ها و نقدها به خصوص از جانب کسانی طرح شد که این قانون را نافی حریم خصوصی می‌دانستند. آنها می‌گفتند که برخی افراد علاقه‌ای به شناخته شدن ندارند و نوشتن با نام مستعار را برگزیده‌اند. در حالی که این قانون راه را برای تعدی به خلوت آنها باز می‌کند.
در تعریف حریم خصوصی هم حق بر محرمانگی و پنهان ساختن برخی امور، حق بر تنها ماندن، توانایی ایجاد محدودیت برای افراد در دسترسی به انسان، کنترل بر اطلاعات شخصی و حفظ کرامت را به عنوان مصادیقی از این حریم ذکر می‌کنند. واضح است که با این تعاریف حدود حریم خصوصی را چندان راحت نمی‌توان شناخت.
در سال ۸۴ در آخرین روزهای دولت هشتم، لایحه‌ی حمایت از حریم خصوصی به مجلس ارائه شد که همچنان در بلاتکلیفی به سر می‌برد. چرا که با پایان عمر دولت، دولت بعد باید مجدداً آن را به جریان می‌انداخت، اما با گذشت چهار سال معلوم نیست که آیا این لایحه در صحن علنی مجلس طرح خواهد شد یا خیر. ماده دوازده اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر می‌گوید: «هیچ‌کس در امور خصوصی، خانوادگی، اقامتگاه و مکاتبات نباید مورد مداخلات خودسرانه قرار گیرد… هرکس حق دارد در برابر این‌گونه مداخلات مرد حمایت قانون قرار گیرند.»

وجه دیگر انتقادات، منافات با آزادی بیان است. چرا که ترس از بیان نظرات و معلوم بودن نویسنده، فرد را در وضعیتی قرار می‌دهد که دست به خودسانسوری می‌زند. این آزادی مستلزم آن است که افراد فارغ از ترس بتوانند دیدگاه‌های خود را طرح کنند و پس از بیان مورد پیگرد قرار نگیرند.

سیاسی و –به تبـَـع آن- امنیتی شدن فضای اینترنت فارسی باعث می‌شود تا این صنعت نتواند به درستی رشد کند و افراد با ترس از قرار گرفتن زیر ذره‌بین، عطای اینترنت را به لقائش می‌بخشند. و در نتیجه فرصتی برای بالندگی فضای اینترنت برای مخاطبان فراسی‌زبان پدید نمی‌آید.
موافقان:
در مقابل حامیان این قانون بیان می‌دارند جلوگیری از انجام رفتار مجرمانه و پیشگیری از وقوع جرم از وظایفی است که قانون باید مدنظر قرار دهد. از ملزومات اجرای قانون جرائم رایانه‌ای این است که امکان شناسایی مرتکبین تخلفات وجود داشته باشد و با افرادی که به حقوق دیگران تجاوز کرده‌اند و با دسترسی‌ها غیر مجاز و تخریب اطلاعات و نشر مطالب مجرمانه حریم قانون را شکسته‌اند برخورد شود. بالا رفتن حس مسئولیت‌پذیری درباره‌ی اطلاعات منتشر شده، صحت اطلاعات منتشر شده در اینترنت را نیز تا حد زیادی بهبود می‌بخشد. توهین، افترا و نشر مطالب خلاف واقع و پخش شایعه‌ها در صورتی که افراد بدانند که ممکن است مورد پیگرد قانونی قرار بگیرند، کاهش خواهد یافت. در حال حاضر متأسفانه فضای سایبر بیش از دیگر رسانه‌ها برای نشر شایعه‌ها و مطالب غیر اخلاقی به کار می‌رود.

از سوی دیگر در صورت بروز هرگونه جرم در فضای مجازی، امکان شناسایی مجرمان تنها در صورتی فراهم خواهد بود که اطلاعات مربوطه پیش و حین وقوع جرم ثبت و ضبط شده باشد. با اجرای این قانون منبع انتشار تصاویر، فیلم‌ها و اخبار و نوشته‌های مجرمانه که حقوق افراد خصوصی یا منافع عمومی را مخدوش می‌کنند، به سهولت امکان‌پذیر می‌شود و می‌توان مجازات قانونی را بر آن‌ها اعمال کرد. صیانت از فضای اخلاقی و مطلوب اینترنت مستلزم آن است که این نظارت به صورت پیوسته وجود داشته باشد و ذره‌بین قانون همواره رفتارها را زیر نظر داشته باشد.

در برابر ایراد تجاوز به حریم خصوصی باید گفت که اولاً امروزه حریم خصوصی و عمومی چندان مرز مشخصی ندارند. ثانیاً آنچه در این‌جا وجود دارد، ثبت اطلاعات است که تنها در صورتی به آن رجوع می‌شود که فعل مجرمانه‌ای صورت پذیرفته باشد، و گرنه ثبت این همه اطلاعات از کاربران اینترنت –که در ایران به بیش از بیست میلیون نفر بالغ می‌شود- یقیناً نمی‌تواند در همه‌ی موارد بررسی شود.

در روزنامه‌ی همشهری


حقوق همشهری

سه‌شنبه 8 سپتامبر 2009

چند هفته‌ای می‌شود که در ویژه‌نامه‌ی حقوق همشهری، صفحه‌ای مطلب می‌نویسم درباره‌ی حقوق رسانه. تازگی‌ها هم فهمیدم که اصولاً ضمیمه‌های همشهری در شهرستان‌ها توزیع نمی‌شود. در هر صورت اگر دیدید و خواندید، نظرتان را هم برای‌م بنویسید.

البته تجربه‌ی روزنامه‌نگاری برای من قبلاً زیاد خوش نبوده است. روزنامه‌ی قبلی که در آن می‌نوشتم، به تیغ هیئت نظارت بر نشریات ارشاد تعطیل شد، اما شاید همشهری چنین آینده‌ای نداشته باشد، اما باز هم اطمینان قلبی ندارم که این یکی هم چندان استوار بماند…

یادتان باشد: دوشنبه‌ها. روزنامه‌ی همشهری


آن روز که نمی‌رود از یادم

جمعه 28 آگوست 2009

آن روز که نمی رود از یادم

آن روز که نمی رود از یادم

امشب که تلویزیون جلسه‌ی دانشجویان را با رهبر معظم انقلاب پخش می‌کرد، یادم به یک سال پیش افتاد. آن روز که من هم یکی از دانشجویانی بودم که در حضور رهبری سخن گفته بودم. یادم به زمانی افتاد که برای تدوین متن مشورت می‌گرفتیم و ده‌ها صفحه عناوین مباحثی که پیشنهاد شده بود تا در دیدار با رهبری طرح شوند. حاشیه‌های آن روز را نوشتم تا بعدها که به این متن نگاه می‌کنم یادم به آن روز به‌یادماندنی بیاید.

آن روزها به صورت غیرحضوری به عنوان عضویت انتصابی* شورای مرکزی جنبش عدالتخواه دانشجویی درآمده بودم. و هنوز با فضای تشکل‌های شهرستانی ارتباط چندانی نداشتم.

وقتی پیشنهاد شد که به عنوان نماینده‌ی جنبش عدالتخواه حرف بزنم، بیم و امیدی در دلم پدید آمد. اولاً اینکه تجربه‌ی سخنرانی نداشتم و به نظر خودم توانایی خطابه ندارم. از سوی دیگر هم حتی یک تجربه‌ی حضور در چنین جلسه‌ای را پیش از این نداشتم. (که البته این دومی را به دلایلی به کسی نگفتم)

نظر ده‌ها نفر از اساتید، فارغ‌التحصیلان، فعالان دانشجویی و اجتماعی را جمع‌آوری کردیم. مشتمل بر ده‌ها صفحه و صدها ایده و موضوع بود. از موضوعات می‌توان به تشکیلات، دولت، مباحث مبنایی و تئوریک، عدالت اجتماعی و دغدغه‌های فرهنگی، رابطه‌ی امام و امت، نقد نهادهای متعدد به‌خصوص وزارت علوم و … اشاره کرد که در مباحث پیشنهادی آمده بود.

چندین جلسه‌ی شورای مرکزی به طول انجامید تا محورهای اساسی از میان پیشنهادات احصا شود. سه متن متنوع پیش‌نویس به شورا آمد. یکی با محوریت تربیت، یکی عدالت اقتصادی و دیگری هم براساس محورهای متعدد. هیچ‌کدام تصویب نشد. متن پیشنهادی دیگری را حبیب رحیم‌پور تدوین کرد و به بحث گذاشته شد. و نهایتاً ساعت ده صبح ِ روز دیدار متن اولیه‌ی نهایی نوشته شد.

همان حوالی ساعت یازده پیشنهاد دیگری طرح شد که در متن گنجانده شود. نظرم را درباره‌ی موضوع دادم و قرار شد به صورت غیرحضوری رأی‌گیری شود.

طبق اعلام نهاد رهبری در دانشگاه‌ها باید ساعت دو بعد از ظهر در مقابل ساختمان نهاد حاضر می‌بودیم تا با مینی‌بوس به سمت بیت رهبری حرکت کنیم. من تا رسیدم دانشگاه ساعت ۱۲ و نیم شده بود. دوش گرفتم و صورتم را اصلاح کردم. نماز خواندم و راه افتادم. هنوز نتوانسته بودم متن را درست آماده کنم. سه بار توی راه توانستم متن را از نظر بگذرانم. چند کلمه را هم که با ادبیات و آهنگ کلامم سازگار نبود جرح و تعدیل کردم. و البته ساعت دو بعد از ظهر مرتضی فیروزآبادی متن نهایی به دستم رساند. شورا پاراگراف جدید را تصویب کرده بود و به متن افزوده بود. به زحمت خودم را با متن تطبیق دادم. و سعی کردم آماده باشم.

یکی از چیزهایی که واقعاً برای من جالب بود، این بود که حتی یک نفر از مسئولین درباره‌ی متن ما سئوالی نکرد. همان‌طور که درباره‌ی متن دیگران سخنی گفته نشد. فقط معاون سیاسی نهاد رهبری در دانشگاه‌ها در جلسه‌ی روز قبل گفت که رهبری از سخنان تملق‌آمیز ناراحت می‌شوند و ممکن است با شما سخنی بگویند که ناراحت شوید. پس چنین چیزی نگوئید. و گفت که رهبری از انتقادات صریح هم حمایت می‌کنند، اما اگر تند و بی‌منطق بگوئید، رهبری ممکن است همان‌جا از شما طلب استدلال یا منبع کند. پس از قبل برای آن آماده باشید.

با یک مینی‌بوس سخنرانان و برای هرکدام یک نفر علی‌البدل همراه شده بود. من و مرتضی هم از طرف جنبش عدالتخواه بودیم. از درب غربی بیت رهبری وارد شدیم. حتی دیوارهای منزل آقا را هم دیدیم. برای من جالب بود که ساختمان‌های اداری بیت رهبری را تا حالا ندیده بودم. به سمت حسینیه امام خمینی راه افتادیم. از همان دری وارد شدیم که همه وارد می‌شدند، اما از کنار حسینیه، ما را به سمت صدر مجلس راهنمایی کردند.

بچه‌هایی که تجربه‌ی بیشتری داشتند، می‌گفتند که رهبری از این‌که دانشجو از بر سخن بگوید بیشتر توجه می‌کنند تا از متن. حرف‌های احساسی را هم حتماً درباره‌اش حرف می‌زنند، حتی اگر شده به کنایه. و البته متن نوشته شده توسط ما جنبه‌ی منطقی‌ش غلبه داشت.

سال قبل رهبری به متن جنبش عنایت ویژه‌ای کرده بود. و حتی یک سوم سخنرانی‌ش را حول موضوعات طرح شده در بحث نماینده‌ی جنبش عدالتخواه سامان داده بودند. و آن سخن منشاء خیرات بسیاری شد. معنای ضد ولایت فقیه را در آن متن پرسیده بودیم که رهبری به زیبایی تبیین کرده بودند.

نکته‌ی مهم در مدیریت کلام رهبری این بود که معمولاً رهبری در آغاز سخن از به آخرین نماینده‌ی دانشجویان استشهاد می‌کنند و معمولاً فضای جلسه را با اسخ هب او آغاز می‌کنند و بعد سایر مباحث را طرح می‌کنند. سال قبل از ما نیز زمان برای ارائه‌ی بحث کم بود و نزدیک به آن بود که نام جنبش حذف شود که مسئول نهاد رهبری پادرمیانی کرد و نوبت عدالتخواهان سر جایش ماند.

آن روزها حرف و حدیث پشت سر جنبش زیاد بود. حتی برخی از مسئولان کشوری به طرح مباحث بی‌پایه علیه جنبش می‌پرداختند که البته همچنان پابرجاست. برای اثبات خودمان باید نمادی را با خود همراه می‌کردیم. استشهاد هب سخنان امام که لقلقه‌ی همه شده است. قرار شد تا چفیه به گردن بیندازم. اما با عجله‌ای که من داشتم، چفیه‌ام پیدا نشد. ناچار در همان جلسه و دقایقی قبل از آغاز سخن، از یکی از حضار به عاریه گرفتم. چفیه‌ی بزرگ و ضخیم ِ عربی که با کت و شلوار اصلاً قرابت نداشت. اما گریزی هم نبود.

معاون سیاسی نهاد قبل از شروع برنامه از من پرسید که آمادگی داری اولین نفر باشی و من سری به موافقت تکان دادم. این نوبت‌دهی هم خود عالمی دارد. اولین بودن یعنی این‌که امسال تو می‌توانی «چفیه‌ی آقا» را از آن خود کنی. و من ابداً چنین قصدی نداشتم. به نظرم کار جالبی نیست.

از قبل هم گفته بودند به دلیل زیادبودن افراد متقاضی صحبت، نباید بیش از پنج دقیقه تصدیع وقت کنم. اما همه می‌دانستند که این زمان اقلاً تا هفت-هشت دقیقه طول می‌کشد. سعی کردم زمان صحبتم را به شش دقیقه برسانم. و البته همین حدود هم بیشتر نشد. همچنان استرس داشتم. بی‌تجربگی هم بی‌تأثیر نبود. به حضرت زهرا توسل جستم و به امام زمان. آرام شدم؛ آرام ِ آرام.

رهبری آمد. قرآن خوانده شد. و نام من را به عنوان اولین نفر خواندند. من هم اصلاً تجربه‌ای نداشتم. معمولاً در ابتدای سخن از رهبری اجازه می‌خواهند و بعد حرف را آغاز می‌کنند. اما من بی‌مقدمه رفتم سر ِ اصل مطلب.

متن در سه نسخه پرینت گرفته شده بود. یکی مال ِ من بود. از بس استرس داشتم و احتمال می‌دادم که عبارات موصوف و صفتی یا مضاف و مضاف‌الیهی را درست نخوانم، متن را اعراب‌گذاری کرده بودم. یک نسخه را قرار شد به آقا بدهم؛ یک نسخه هم برای آرشیو جنبش.

به شوخی گفته بودند که اگر بیشتر  از زمان مقرر حرف بزنی، مجری که کنار پای‌ت نشسته با خودکار به پات می‌زند! شوخی بودنش را می‌دانستم، اما باز هم بهش فکر می‌کردم. سر پنج دقیقه هم مجری یادداشت داد.

اوج حرف ِ ما، درباره‌ی قوه‌ی قضائیه بود و ضرورت تحول در آن. گفته بودیم که رئیس قوه‌ی قضائیه عزمی برای مبارزه با فساد ندارد و باید عوض شود. البته می‌دانستیم که هرچند فعل مجهول به کار بردیم، اما تغییر قوه‌ی قضائیه با رهبری است و داریم رهبری را به این موضوع امر می‌کنیم.

دیدار با رهبری -هفت ِ هفت ِ  هشتاد و هفت

دیدار با رهبری -هفت ِ هفت ِ هشتاد و هفت

متن را خواندم. دوستان باتجربه گفته بودند که حدود سی ثانیه هم می‌توانم خصوصی با آقا صحبت کنم. اتفاقاً برای همان دقایق هم پیشنهادات بسیار بود که چه بگویم. نهایتاً تقدیر از یکی از مسئولان و نیز درخواست وقت ملاقات ِ خصوصی با رهبری برای طرح نقدها و نظرات را به رهبری گفتم. اولی را رهبری چیزی نگفت. اما برای دومی گفت که دعا کنید خداوند به وقت ما برکت بدهد که من هم مشتاق به این جلسه هستم. خندید و این خنده خیلی خوب بود، وقتی که بدانی رهبری دارد یک لبخند اختصاصی از همان‌هایی که دوست داری، اختصاصی به تو می‌دهد.

وقتی بالا رفتم دست آقا را خواستم ببوسم. اما آنچنان هول شده بودم که یادم نبود که دست راست آقا … آقا دست چپ را برای گرفتن دستانم جلو آورد و با دست راست گرفتم و بوسیدم. چه دست‌های پرمهر و نحیفی…

حرف‌هام بیش از سی ثانیه شد. محافظ آقا گوشه ی کتم را یواش کشید. از طرف دوستان به آقا التماس دعا گفتم و آمدم پائین. رفتم پیش دوستان. داغ شده بودم. اول چفیه را از گردنم برداشتم و بعد از چند دقیقه هم کت را درآوردم. بچه‌ها می‌گفتند بد نبود و من هم ناراضی نبود. خدا را شکر کردم. از بس فشار روم سنگین بود، بعد از سخنرانی‌م چند بار با دوستان خندیدیم. بعداً چند تکه از خنده‌های ما رو تلویزیون نشان داده بود و ضایع شده بودم که موقع حرف‌های بقیه بی‌توجهی کرده‌ام.

صحبت‌های نماینده‌ی دانشجویان انجمن اسلامی مستقل خیلی پرشور بود. به خصوص آنجایی که علیه دانشگاه آزاد گفت، دانشجویان تکبیر گفتند. رهبری خندید و البته در سخنانش آن را نقد و تا حدودی رد کرد. اما جو جلسه را انقلابی کرد.

رهبری در صحبت‌هایش یکی دو جا به حرف‌های که گفته بودم، استناد کرد. جایی از ابهام در مفاهیم گفته بودم که رهبری گفتند ابهامی نیست و همین حرف‌هایی که خودتان زدید خوب است و بروید اجرا کنید.

پخش تلویزیونی سخنان رهبری همان شب بود که ما علی‌القاعده ندیدیم. فردا شب صحبت‌های من پخش شد که ندیدم. اما اشتباهی در پخش پیش آمده بود و عنوان  را نماینده دانشگاه امام صادق علیه‌السلام زیرنویس کرده بودند. اعتراض کردیم و شب بعد باز هم صحبت‌های من پخش شد. و هیچ‌کدام از این دو بار را هم ندیدم.

بازتاب‌های حرف‌ها هم جالب بود. همه تحت تأثیر انتقادات به قوه‌ی قضائیه قرار گرفته بودند. همکاران سابق در قوه‌ی قضائیه هم خیلی تعجب کرده بودند. رئیس سابق هم دستور داده بود که نام من را جایی نیاورند و معلوم نشود که این نامردی که دارد علیه دادگستری حرف می‌زند، چند ماه نون‌خور همین‌جا بوده است. اما خیلی از همکاران سابق از این موضع تقدیر کردند و چند تلفن و دیدار حضوری با همکاران سابق قوه‌ی قضائیه نتیجه‌ی آن برنامه بود.

فردای آن روز یکی از در اینترنت مطلبی نوشته بود که من به عنوان نماینده‌ی گروهک عدالتخواه رهبری را تهدید کرده‌ام. و مواضع ضدانقلابی ما را تشریح کرده بود. دوستان مجازی هرکدام موضعی داشتند. بعضی بلاک کردند و بعضی فحش دادند و بعضی تعجب کردند و برخی دیگر هم زیارت قبول گفتند.

البته مسائل درون‌تشکیلاتی هم در این میان بود که مجال بحثش نیست. اما هرچه بود تجربه بود و خاطره شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مطابق اساسنامه‌ی جنبش عدالتخواه دانشجویی، پنج نفر از میان اعضای شورای عمومی از طریق انتخابات به عضویت شورای مرکزی درمی‌آیند و این افراد دو نفر را که معمولاً به دلیل سابقه و توانایی می‌توانند به تکمیل نقش‌ها در شورای مرکزی بپردازند، انتخاب می‌کنند.

» ضمیمه: فایل سخنانم در دیدار رهبری

» باز نشر در پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی)


تشییع جنازه

یکشنبه 23 آگوست 2009

تندروی های نمایندگان مجلس ششم باعث شد تا مردم اعتماد خود را به جریان اصلاح طلب از دست بدهند. مجلس هفتم حاصل رفتارهای به دور عقلانیت و قانونی بود که رهبری را به نوشیدن جام زهر دعوت کرده بودند. سرخوردگی اصلاح طلبان در تهران هم باعث شد تا با عدم مشارکت آنها شورای شهر به دست اصولگرایان بیفتد.

این پایان راه نبود. در انتخابات ریاست جمهوری نیز کاندیدای جریان اصلاح طلب حتی به دور دوم هم راه نیافت و نتیجه انتخابات دقیقاً مخالف آن چیزی شد که آنها می خواستند و احمدی نژاد به جای خاتمی رئیس جمهور ایران شد.

انتخابات های بعد مجلس هشتم و شورای شهر و مجلس خبرگان باز هم به تثبیت شکست اصلاح طلبان انجامید.

در انتخابات اخیر جریان مدعی اصلاح طلبی تمام انرژی خود را مصروف کرد تا این مرده را زنده کند. همان مرده ای که به تعبیر حجاریان آخرین میخ تابوتش را خاتمی زده بود. این بار تشییع جنازه ی اصلاحات با حضور میلیونی مردم انجام شد و مردم بار دیگر برای چندمین بار اعلام کردند که اصلاح طلبان را امین خود نمی دانند. هرچند اولین بار نبود، اما هنوز این مرده نمی خواهد باور کند که راه خطایی که پیموده است، بازگشتی ندارد. همان راهی که با نامه نمایندگان مجلس ششم به رهبری آغاز کرده بود


الکی نوشت

این قدر مطالب م کیلویی شده که نوشتن چند جمله بی مقدمه و موخره برام سخت شده.

الکی گفتم


انقلاب اسلامی را به دولت نسپار

این روزها موضوعی سخت آزارم می دهد. آن هم اینکه برخی از اصلاح طلبان به دینداری، ارزش مداری انقلاب اسلامی و ترویج ارزشهای دفاع مقدس را کاری دولت ساخته می دانند و اگر کاری در ترویج دین ببینند، بر آن حمله می بند که نان به نرخ دولت خور های فلان فلان شده! اما امروز من مردی را دیدم که دولت ها باید بدوند تا به پای او برسند. حاج رسول قائد شرفی مرد جالبی بود. خودش یک پا انقلاب اسلامی بود.

دغدغه ی انقلاب اسلامی و نگهداری اسنادش او را واداشته بود تا «مرکز مستندات انقلاب اسلامی شیراز» را پایه گذاری کند. همه چیز این مرد برای خدا بود. اصلاً هم حاضر نبود که اسم خودش باشد. همه اش می گفت خدا کمک کرده. مال خداست. حتی وقتی درباره ی سابقه ی خودش پرسیدم، نگفت. می خواست ریا نشود.

حاضر نبود ارزش کارش را با هیچ چیز دیگری عوض کند. خیلی آدم ِ آموزنده ای بود. مصاحبه ی مختصری هم ازش گرفتم که شاید در ماهنامه ی راه منتشر شود. اگر خدا بخواهد


حکومت وکالتی

شنبه 22 آگوست 2009

پیش از این به مناسبت سخنان دکتر محسن کدیور، در نقد نظریه وکالت فقیه مطلبی نوشتم. اکنون مباحثی در تکمیل آن نوشته‌ام.  البته پراکنده بودن نکات را بگذارید به حساب ذهن بی حساب ِ نویسنده ش

نظریه‌ی وکالتی بودن حکومت دینی در آثار آیت الله منتظری و نیز دکتر مهدی حائری یزدی مشاهده می‌شود. که البته تفاوت‌های این دو نظر بسیار است. به خصوص آن‌که حائری مالکیت را در انحصار فقها نمی‌داند. اما به دلیل تبیین خوبی که درباره‌ی هم‌سنخ دانستند حکومت و وکالت ارائه کرده است، به هر دو نظر نگاهی خواهیم انداخت.
بیان نظریه:

دکتر مهدی حائری یزدی در کتاب «حکمت و حکومت» نظریه‌ی وکالت مالکان شخصی مشاع را مبنای حکومت در شیعه می‌داند. وی بیان می‌دارد که به دلیل سبقت و سکنای افراد در محل ِ مشخص (وطن) دارای سنخی از اختصاص و مالکیت می‌شوند که برای آنها حق تصرف ایجاد می‌کند. اقتضای زندگی مدنی این است که آحاد و افراد نظام امنیتی را برای خود ایجاد کنند تا حقوق‌شان محفوظ بماند. از همین رو از میان ِ خود فردی را برمی‌گزینند تا از جانب آن‌ها اعمال صلاحیت کند و امنیت‌شان را فراهم آورد. این شیوه‌ی حکومت از رهنمودهای عقل عملی ناشی می‌شود، وگرنه حکومت‌داری از موضعاتی است که در دین طرح نشده است و قالب انحصاری برای آن وجود ندارد.

آیت الله منتظری سه رکن را برای حکومت دینی معرفی می‌کند: فقاهت، انتخاب از سوی مردم و مقید بودن به قانون اساسی. وی هرچند فقاهت را برای حاکم شرط می‌داند، اما ادله‌ی نقلی را برای اثبات آن کافی نمی‌داند و روایات را تنها برای جعل مقام قضاوت و افتاء فقیه صحیح می‌داند. اما حق (یا تکلیف) ولایت را با ادله‌ی عقلی برای فقیه ثابت می‌کند. رابطه‌ی مردم و حاکم در این نظر از نوع وکیل و موکل است. تقیّد به قانون اساسی هم به عنوان شرط ضمن عقد لازم‌الاتباع است.
هذا اول الکلام:

اثبات این‌که صلاحیت‌های حکومت از باب نمایندگی و وکالت قابل توجیه است، در این نظریه مغفول‌عنه است. این‌که مردم اصولاً در امور حاکمیتی دارای صلاحیت و اختیار هستند، خود محل مناقشه است. به خصوص آن‌که مالک اصلی و حاکم اصلی خداست و در صورتی مالکیت و حکومت مشروع است که از سوی خداموند مشروع دانسته شود. اما صاحبان این نظریه دلیلی بر این امر اقامه نمی‌کنند که چگونه خداوند این صلاحیت را به آن‌ها اعطا کرده است.

از پیش‌فرض‌های این نظریه آن است که امر حاکمیت را جزئی از صلاحیت‌های مالکانه می‌دانند که به صورت مشاع مربوط به تمام کسانی است که در آن تابعیت آن حکومت را دارا می‌باشند. اما این نظریه به این سئوال پاسخ نمی‌دهد که اسباب این تملک چگونه پدید آمده و آیا از سنخ همان مالکیت‌های متعارف است یا خیر.
تزاحم یا تعارض؟

با پذیرش اصل مالکیت مشاع، مشکل دیگری روی می‌هد. تصرف در مال مشاع باید همیشه با اذن همه‌ی مالکان صورت پذیرد. چرا که مالکان در همه‌ی اجزاء مال مشاع مالکیت دارند. در این صورت حقوق مخالفان –هرچند اقلیت- چگونه حفظ می‌شود؟ و به دلیلی حقوق این گروه همیشه نادیده انگاشته می‌شود؟

از سوی دیگر بعضی از شئون حکومت قطعاً از سوی شارع انتصابی است. مسند قضاوت از این سخن است که مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابی‌خدیجه بر آن حکایت دارد. چگونه این امور با مشروعیت صرفاً مردمی سازگاری خواهد داشت؟ برخی از نویسندگان، این امر را از باب تزاحم دانسته‌اند. یعنی آن‌که هرچند در مقام جعل، حقوق مالکان متعدد با هم در تعارض نیست، اما در مقام عمل، گاهی اوقات با یکدیگر قابل جمع نیستند. اما عدم امکان اجتماع حقوق افراد متعدد امری نیست که فقط در مرحله‌ی عمل وجود داشته باشد. اختیار ِ انسان‌ها باعث می‌شود که انتخاب‌های متفاوتی داشته باشند. و نیز این‌که مالکیت‌های مختلف اقتضائات متفاوتی دارند و در بسیاری موارد غیرقابل جمع. پس باید مشروعیت این امر (اولویت حقوق اکثریت بر اقلیت) در مقام جعل حل شود و نه در مقام اجرا.
دفع مفسده یا جلب منفعت چه می‌شود؟

رعایت حق و مصلحت همه‌ی مالکان یا بعض مالکان، باعث خواهد شد که برخی از آن‌ها از اذن خود عدول کنند و چون جلب مصلحت یا دفع مفسده در رفتار حاکمان برای‌شان صورت نمی‌پذیرد، قهراً تصرفات وکیل در حدود مالکیت آن‌ها نامشروع خواهد بود.
دلیل نقلی:

امام علی علیه‌السلام در نامه‌ای که به کارگزاران خراج‌گیرش می‌نویسد، بیان می‌فرماید: «… فإنکم خزّان الرعیه و وکلاء الامه و سفراء الأئمه / نهج‌البلاغه؛ فیض‌الاسلام؛ صفحه ۹۸۴» این امر مستند نقلی نظریه‌ی وکالت قرار گرفته است. اما معلوم نیست که آیا این گروه مشروعیت حکومت معصوم را نیز از همین سنخ می‌دانند یا خیر. چرا که این روایت در باب حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام صادر گشته است. ضمن آن‌که در همین‌جا مشروعیت دارای دو بُعد است و بخشی از مشروعیت را نیز از جانب پیشوای حاکم می‌داند. این در حالی است که آیت الله منتظری به صراحت حکومت ِ امام علی را منصوب به نصب خاص الهی می‌شمرد.
کدام وکالت؟

وکالت می‌تواند یکی از معانی زیر را تداعی کند:

یک. اذن در تصرف: در این صورت عقد نخواهد بود و در استمرار حکومت، استمرار اذن لازم است.

دو. استنابه در عمل: این همان عقد وکالت ِ مرسوم در فقه است. در این مرتبه، وکیل نایب مناب موکل است و تصرفات‌ش به نام موکل خواهد بود. این عقد نیز هم‌چون اذن، برای استمرار حق حاکم لازم است. و در صورت موت و حجر ساقط می‌شود.

سه. ایجاد سلطه و و لایت برای غیر: این نوع وکالت هرچند دلیلی بر مشروعیت‌ش نیست، اما با استناد به «اوفوا بالعقود» الزام‌آور خواهد بود. بیعت از همین سنخ است. (آیت‌الله منتظری؛ دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه؛ جلد اوّل؛ صفحه ۵۷۴ و ۵۷۵)

برخی از صاحب‌نظران حکومت را از سنخ وکالت‌های معمول دانسته‌اند و از همین‌رو مشروعیت حاکم را با استمرار عقد ملازم می‌دانند. اما طبیعت ولایت و سلطه، لازم بودن آن است و الّا بی‌اثر خواهد بود. سیره‌ی عقلاء نیز بر همین امر است که رابطه‌ی حاکم و محکوم از لزوم باشد و گرنه اصولاً حاکمیتی مستقر نخواهد شد.

برخی دیگر وکالت را نه وکالت –که عقدی معین در فقه است- بلکه از نوع سوم وکالت –ایجاد سلطه و ولایت برای غیر- دانسته‌اند. البته در این صورت معلوم نیست که اطلاق عنوان وکالت چه صورتی دارد، اما تا حدودی مشکل را حل می‌کند. اما حدود و ثغور آن را معلوم نمی‌کند. و امر حکومت را به قراردادی اجتماعی که همه‌چیز ِ آن بر اساس تراضی طرفین معلوم می‌شود، تبدیل می‌کند. نتیجه‌ی این موضوع رد ولایت برای فقها خواهد بود، چرا که حکومت با تراضی حاکم و مکوم مشروعیت می‌یابد و مشروعیت دیگری نمی‌تواند بر آن حاکم باشد.
نقیصه‌ی دیگر

هر نظریه‌ی سیاسی باید بتواند لااقل دو امر را اثبات کند: یکی حقانیت اعمال قدرت سیاسی از جانب حاکم و دیگری مبنای الزام‌آور بودن فرمان‌های حاکم. نظریه‌ی وکالت توجه خود را به بخش اول معطوف کرده است و از بخش دوم بی‌توجه گذشته است. در حالی که اهمیت این بعد نیز کمتر از بخش اول نخواهد بود